به گزارش خبرگزاری مهر، واقع گرایی در نزد همه پیروان خود یک تعریف و چارچوب مشخص ندارد و اشکالی متفاوتی دارد که از جمله می توان به سه سنت دراین حوزه اشاره کرد . بنیاد گرایی: fundamentalism که با تاثیر از ماکیاولی بر جنبه فردی تاکید می کند؛ تکوین گرایی constitutionalism که با توجه به اندیشه های روسو بر اهمیت عوامل سطح واحد مانند سرشت و قدرت تاکید می کند و ساختار گرایی structurism که از اندیشه های هابز متاثر است.
البته دراینجا لازم به یاد آوری است که واقع گرایی اندیشه نوینی یا مکتب فکری جدیدی نیست، زیرا توسیدید در تاریخ یونان باستان، سن آگوستین و فیئوس و کاتیلیا در شرق دارای اندیشه ای واقع گرایانه بوده اند.
بررسی روند تاریخی واقع گرایی نشان می دهد که جنگ های اول و دوم جهانی دراوج گرفتن رفتار واقع گرایانه در روابط بین الملل تاثیر بسزایی داشته اند. بسیاری اعتقاد دارند که جنگ جهانی دوم ناشی از نادیده گرفتن سیاسی قدرت بوده است. اگر مسابقه تسلیحاتی و اتحادها، یعنی شاخص های قدرت، مسئول جنگ اول جهانی دانسته نمی شد به طور قطع فرانسه وانگلستان در مقابل قدرت تسلیحاتی آلمان، توازنی ایجاد می کردند. اگر این دو کشور، مقاومت در مقابل هیتلر را سبب بدتر شدن اوضاع نمی دانستند با تقابل مقتدرانه در برابرهیتلر در سال های نخستین، می توانستند از بلند پروازی های بعدی نازیسم جلوگیری کنند.
واقع گرایی با انگاره هایی همراه است : دولت ها بازیگران اصلی در روابط بین الملل هستند؛ ساختار نظام بین الملل آنارشیک و هرج ومرج گونه است؛ جنگ و تعارض در روابط میان دولت ها امری غیرطبیعی نیست و دربهترین حالت می توان آن را کاهش داد نه اینکه آن را ازسطح جامعه بین المللی حذف کرد؛ منافع مشترک جهانی یا مصلحت بشری وتوسل به حکومت جهانی در ساختار سراسر زور نظام بین الملل امری پوچ است؛ آنچه مسائل بین المللی را هدایت می کند؛ منافع ملی قدرت محور است که همه چیز، حتی علم را به خدمت می گیرد؛ سیاست دولت ها بر اساس منحنی ای از صلح تا جنگ بر اساس خود خواهی ملی گرایانه شکل می گیرد.
واقع گرایی صرفا یک اندیشه" عینی" نیست که سبب بی حاصلی تفکر و نفی عمل می شود، بلک یک نوعی برساختگی واقعیت جهانی است که می تواند عملگرایانه و حتی اصلاح طلبانه باشد. واقع گرایی اندیشه ای پخته است که مشاهده را با تحلیل همراه می کند و خود را از آرمانشهر جدا می کند و واقعیت را می بیند. آنچه سخن اصلی واقع گرایی است قدرت و تلاش برای کسب آن است که این امر درسطح جمعی و حکومتی هویتی جدید می یابد واصول اخلاقی حاکم بر آن متقاوت است؛ سیاستمدار باید از الگوی فردی خارج شده و خود را در هویتی والگوی متفاوتی ببیند که قواعد حاکم بر آن رفتارها و اهداف جدید را طلب می کند. درنظام بین الملل حفظ خود، اساسی ترین هدف است که سیاستمدار باید به آن بیندیشد در این مسئله عدم اعتماد به دیگران و درنظر داشتن چانه زنی بر اساس مزیت ها و قدرت حرف اول را می زند.
از دید واقع گرایی ، تنها سیاست منطقی و قابل توجه قدرت ملی و افزایش آن است که باید از آن در مقابل تهدیدات دیگران استفاده کرد.البته قدرت ملی بر اساس تحولات علمی، اقتصادی و نظامی جهان تعریف گسترده ای پیدا کرده است که با نظامی گری و عوامل سخت افزاری سنجیده نمی شود.
بحث اصلی ما دراین مقال بررسی روح حاکم بر روابط بین الملل که بر اساس اصول تعریف شده برآمده از طبیعت انسانی است می باشد. انسان در سطح فردی منفعت طلب و خودخواه است که تاریخ بشریت این امر را به خوبی نشان می دهد.
اما یکسری اصول اخلاقی در سطح فردی می تواند در مواردی تاثیر گذار باشد، اما در سطح جمعی و حکومتی که بحث علم سیاست است ، بعد خود خواهی و منفعت طلبی انسانی جدی تر، کاملتر، طبیعی تر و آزاد تر است واصول اخلاقی خاصی به جز قدرت بر آن حاکم نیست و هیچ سیاستمداری نباید در مقام نمایندگی مردم بر اساس اصول اخلاقی فردی با منافع ملی کشورش برخورد کند، بلکه باید بر اساس ماهیت سیاست بین المللی عمل کند که آن هم سیاست قدرت ملی منفعت محور عقلانی است.
نظر شما