۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶

میزگرد «پچپچه‌های پشت خط نبرد» در مهر

واقعیت جنگ را به جوانان نشان دادیم/ تغییر ریتم زندگی در آتش‌بس

واقعیت جنگ را به جوانان نشان دادیم/ تغییر ریتم زندگی در آتش‌بس

کارگردان و بازیگران نمایش «پچپچه های پشت خط نبرد» درباره مباحثی چون چگونگی توجه به مخاطب در اجرای نمایش، دغدغه های بازیگران در اجرای درست نقش هایشان و تمرین های طولانی‌مدت صحبت کردند.

خبرگزاری مهر- گروه هنر-آروین موذن‌زاده: به بهانه اجرای مجدد نمایش «پچپچه های پشت خط نبرد» بعد از پنج سال با اشکان خیل نژاد، حمید رحیمی و مهدی فریضه کارگردان و بازیگران نمایش گفتگویی انجام دادیم که در بخش نخست این گفتگو کارگردان و ۲ بازیگر نمایش درباره دلایل اجرای مجدد این اثر نمایشی و ویژگی های نمایشنامه علیرضا نادری و اینکه این اثر در هر برهه از زمان قابلیت اجرا دارد، صحبت کردند.

در بخش دوم این نشست مباحثی در مورد بازیگری، چگونگی شکل گیری نقش ها، تمرین های طولانی مدت بازیگران و دغدغه مندی هرکدام از آنها برای ایفای درست نقششان، ریتم سریع نمایش، دغدغه های خیل نژاد در کارگردانی، توجه به مخاطب و در اولویت قرار داشتن یا نداشتنش در روند اجرای یک اثری نمایشی و ... مطرح شد.

در بخش پایانی این گفتگو می خوانید:

*یکی از ویژگی های این اجرا بازی بازیگران است. گروه بازیگران بعد از گذشت پنج سال خیلی پخته تر شده و انگار ارتباط بیشتری با کاراکترهایشان برقرار کرده اند و زنده تر و جاافتاده تر نقششان را ایفا می کنند. این هماهنگی در اجرا چقدر حاصل تمرین های طولانی مدت بود؛ اتفاقی که این روزها کمتر در تئاتر شاهدش هستیم.

مهدی فریضه: اولین استارت ما قبل از اجرای عمومی نمایش در سال ۹۱، نمایشنامه خوانی در جشنواره تئاتر دانشگاهی بود که از همانجا درگیری ما با کاراکترها اتفاق افتاد. بعد از آن نمایشنامه خوانی به اشکان پیشنهاد دادند متن را به اجرای عمومی ببرد که از زمانی که اجرای عمومی کار به او پیشنهاد شد ما ۸ ماه تمرین کردیم؛ کاری که در تئاتر ما یک شوخی به حساب می آید. حتی برخی از پیشکسوتان و استادان ما بیشتر از یک ماه یا یک ماه و نیم وقت برای تمرین یک نمایش نمی گذارند و زمانی که مخاطب اجرا را می بیند، متوجه می شود که چیزی درست سر جای خودش قرار ندارد.

حمید رحیمی: ممکن هم است که ظاهرا همه چیز در جای خودش باشد اما روح تمرین ها باید در اجرا مشخص باشد. تئاتر اگر بد باشد، اگر ریتم نداشته باشد و یا نکته منفی دیگری داشته باشد ولی مدت زمان مناسبی تمرین شده باشد روح آن مشقت در کار مشخص است و تماشاگر این را می فهمد حتی اگر آن نمایش کار خوبی نباشد. تماشاگر این ریاضت درون تئاتر را دوست دارد و تمرین های مداوم هم یک عمل مرتاضانه محسوب می شود. خیلی سخت است که بازیگر ۸ - ۹ ماه سر تمرینی بیاید که ممکن است با برخی از اعضا آن گروه ارتباط خوبی نداشته باشد و یا برخی اتفاقات مطابق میلش نباشد اما باز هم همچنان به تلاشش برای به ثمر رسیدن کار ادامه دهد. این همان چیزی است که گروتفسکی بر آن تاکید دارد و می گوید تئاتر مسیری است برای رفتن به سوی فنا شدن.

معتقدم که تئاتر با تمرین است که ماندگار می شود. شما اگر به دیدن نمایش خوبی بروید که مثلا یک ماه تمرین داشته است متوجه این موضوع می شوید، می گویید این نمایش کار خوبی است اما یک ساعت بعد آن را فراموش می کنید. از زمانی که اجرای عمومی کار به خیل نژاد پیشنهاد شد ما ۸ ماه تمرین کردیم کاری که در تئاتر ما یک شوخی به حساب می آید. حتی برخی از پیشکسوتان و استادان ما بیشتر از یک ماه یا یک ماه و نیم وقت برای تمرین یک نمایش نمی گذارند و زمانی که مخاطب اجرا را می بیند، متوجه می شود که چیزی درست سر جای خودش قرار ندارد.

*تمرین های طولانی‌مدت بازیگرانی را می خواهد که همزمان مشغول بازی در چند کار نباشند و یا به جای یک تمرین چندین ماهه در تئاتر ترجیح ندهند به سراغ بازی در یک سریال تلویزیونی بروند و یا اجرایی با دستمزد بیشتر را به تمرین ۸ ماهه در تئاتر ترجیح دهند.

مهدی فریضه: کاملا درست است، اما خوشبختانه بچه های گروه ما بسیار دغدغه مند هستند و حتی موتور محرک نمایش ما یعنی علیرضا که نوید محمدزاده نقشش را بازی می کند بیش از همه ما مشتاق به تمرین است. یکی دیگر از بازیگرانی که خیلی دغدغه مند است و شاید بیشتر از هر کس دیگری در این چند سال از اشکان خواسته که کار را اجرا کنیم امیراحمد قزوینی است که نقش شهریار را ایفا می کند و من هم بسیار آن نقش را دوست دارم. در اجرای سال ۹۱ ما مدتی علی سرابی را به عنوان بازیگردان در کنارمان داشتیم که دوست دارم حتما از او یاد کنم.

*آقای فریضه کمی هم درباره نقش دوستعلی صحبت کنید. این جوان شمالی که یک مسلمان دو آتشه است چقدر در وجودتان رخنه کرده است و پختگی حضورش روی صحنه چقدر حاصل تمرین ها و چقدر از کشف و شهود شما به عنوان یک بازیگر نشات می گیرد؟

فریضه: چند سالی است به این نتیجه رسیده ام یک بازیگر نمی تواند بگوید که یک نقش را خلق کرده است. هرکس بگوید من فلان نقش را خلق کرده ام، اشتباه می کند چون نقش خلق شدنی نیست. یک بازیگر اگر خیلی خلاق، با تجربه و کاربلد و به اصطلاح زرنگ باشد نقش را از فیلتر خودش رد می کند به همین دلیل است که بازیگران خوب در نقش های مختلفی که ایفا می کنند المان های مشترکی دارند.

یک بازیگر اگر خیلی خلاق، با تجربه و کاربلد و به اصطلاح زرنگ باشد نقش را از فیلتر خودش رد می کندراجع به دوستعلی هم باید بگویم دوستعلی تا اندازه ای پدر و عمو و تا اندازه ای هم دایی ام است و حتی برخی دیگر از آدم هایی که در زندگی ام دیده ام. من با دوستعلی زندگی کرده ام و سعی کردم نقشم ادایی و تکراری از کار در نیاید. تلاش کردم لحظه ای که روی صحنه دیالوگ می گویم با باور این کار را انجام دهم. حتما باورهای من از دوستعلی خیلی دور است اما من تلاش کردم وجه انسانی دوستعلی را با باور قلبی روی صحنه به نمایش بگذارم. اشکان خیل نژاد هم همیشه روی این موضوع تاکید داشت که تماشاگر این وجه انسانی دوستعلی را دوست دارد وگرنه او در طول نمایش راجع به خیلی از مسایل صحبت می کند که ممکن است برخی از مخاطبان موافقش نباشند اما به دلیل وجه انسانی اش مخاطب دوستش دارد.

این را هم باید بگویم که من خیلی جاها از نقش فاصله می گرفتم اما اشکان من را کنترل می کرد و می گفت اینجا داری از خط بیرون می زنی. در حین اجراها هم این کنترل وجود دارد چون وجه کمدی این شخصیت خیلی زیاد و بازخورد مخاطب هم خیلی خوب است بنابراین ممکن است جاهایی از نقش دور شوم اما اشکان به من اخطار می دهد.

نکته دیگر در مورد بازیگران به نظرم انتخاب درست آنهاست و اینکه هرکدام از بازیگران به درستی سر جایشان قرار گرفته اند. احساس من این است که نقش ها در اجرای جدید در وجود بچه ها باور شده و خیلی دلچسب تر آنها را ایفا می کنند. در واقع بچه ها بعد از ۵ سال نسبت به نقش هایشان به آگاهی رسیده اند که این آگاهی برای مخاطب هم دلچسب تر است.

*آقای رحیمی شما هم درباره نقش باقر صحبت کنید. مخاطب هرلحظه فکر می کند که باقر و دوستعلی با یکدیگر دعوایشان می شود چون هرکدام ایدئولوژی کاملا متفاوتی از یکدیگر دارند اما چند دقیقه بعد انگار هیچ اتفاقی رخ نداده و زندگی شان در کنار هم جریان می یابد.

رحیمی: کل فضای کار پر است از پارادوکوس و این پارادوکس از مزایای کار و جزیی از قانون نمایش شده است. مثلا همه شخصیت ها در نمایش به جز یک نفر از آنها می میرند اما در کل کار این زندگی است که جریان دارد. چون شور زندگی در نمایش وجود دارد در نهایت مرگ آنها بر همه دلخراش می شود. اگر روند کارگردانی به سمتی می رفت که در کل نمایش صحبت از مرگ بود دیگر در انتها این مرگ تاثیری بر مخاطب نداشت اما در این نمایش شور زندگی کردن در همه کاراکترها وجود دارد. علیرضا نادری در این نمایش می خواهد بگوید جنگ یک فاجعه است و همین مساله در آثار جنگی اولیه به شکل دیگری به مخاطب عرضه می شد به همین دلیل تماشاگران احساس می کنند که آن آثار از واقعیت جنگ دور بوده است.

فریضه: ما در این نمایش یک متریال خوب و یک قصه واقعی داشتیم به همین جهت کار تاثیرش را بر مخاطب می گذارد. فکر می کنم علیرضا نادری در این نمایش می خواهد بگوید جنگ یک فاجعه است و همین مساله در آثار جنگی اولیه به شکل دیگری به مخاطب عرضه می شد به همین دلیل تماشاگران احساس می کنند که آن آثار از واقعیت جنگ دور بوده است. در صحنه ای که علیرضا می رود عدسی بیاورد و یک تکه فلز که از بقایای خمپاره است در ظرف غذا پیدا می کند من به عنوان دوستعلی مدام به این اتفاق فکر می کنم و یاد عکس هایی می افتم که در آنها خمپاره های عمل نکرده در بدن رزمندگان را نشان می دهد که بسیار دلخراش است. این واقعیت جنگ است و برای همین است که شاید بعد از جنگ بهترین رفیق دوستعلی، باقری باشد که ۱۸۰ درجه از لحاظ ایدئولوژی و اعتقادی با او تفاوت دارد اما آنها در کنار هم روزهایی را گذرانده اند که هیچ کس دیگری تجربه اش نکرده است.

در صحنه ای که علیرضا می رود عدسی بیاورد و یک تکه فلز که از بقایای خمپاره است در ظرف غذا پیدا می کند من به عنوان دوستعلی مدام به این اتفاق فکر می کنم و یاد عکس هایی می افتم که در آنها خمپاره های عمل نکرده در بدن رزمندگان را نشان می دهد که بسیار دلخراش استما مخاطبان جوان بسیاری داریم که حتی برخی از آنها متولد دهه ۸۰ هستند و من خیلی خوشحالم که توانستیم واقعیت جنگ را برای جوانانی که اصلا آن دوران را تجربه نکرده اند به نمایش بگذاریم.

*در برخی از صحنه ها آنقدر ریتم بازی ها و بیان دیالوگ ها توسط بازیگران بالاست که ممکن است مخاطب عام تر و غیرتئاتری در لحظاتی روایت را گم کند و متوجه برخی از خرده داستان ها نشود. در واقع در برخی از صحنه ها فرصت فکر کردن از تماشاگر گرفته می شود. چقدر در اجراهایتان نقش مخاطب اهمیت دارد؟

خیل نژاد: خوشبختانه یا متاسفانه امروزه مخاطبی درگیر تئاتر است که دانش تئاتری یا فرهنگ تماشا را به معنایی که در سال ۹۱ وجود داشت، ندارد. وقتی ما مشغول اجرای نمایش «پسران تاریخ» بودیم به این مسایل فکر و در این مورد بحث می کردیم که چقدر برای ما حایز اهمیت است که تمام مخاطبان همه جزییات تئاتر ما را متوجه شوند چون احتمالا هرچه قدر هم تلاش کنیم باز بخشی هستند که در انتها می گویند ما متوجه برخی از نکات نشدیم پس اصولا ما باید پایمان را جایی بگذاریم که برای خودمان ایده ال است چون مخاطبانی هستند که با ۱۰۰ درصد برخورد ما با تئاتر ارتباط برقرار می کنند و مخاطبانی هم هستند که ممکن است چند درصد را از دست بدهند یا ارتباط برقرار نکنند. اصولا ما سعی نمی کنیم مخاطب را وارد تمرین و حتی اجرایمان به صورت کلان بکنیم. نه اینکه مخاطب برای ما اهمیت ندارد بلکه نباید اولویت ما باشد چون اگر اولویت مخاطب باشد، نتیجه می شود همان تئاترهایی که این روزها داریم، می بینیم.

درباره ریتم سریع نمایش هم باید بگویم من اسم این ریتم و تمپو را می گذارم سرزندگی که در آن فضا جاری است و در این سرزندگی ممکن است خیلی از اطلاعات توسط بخش عمده ای از مخاطبان دریافت شود و اندک اطلاعاتی هم توسط بخش اندکی از مخاطبان دریافت نشود. من به عنوان کارگردان می گویم اشکالی ندارد چون معتقدم این لحظه باید برای تماشاگر اتفاق بیفتد که پیش خود بگوید چرا این زندگی ناگهان خاموش شد. تماشاگر باید با خودش بگوید چطور شد این آدم ها که تا چند دقیقه پیش داشتند با هم حرف می زدند و بازی می کردند و به اصطلاح توی سر و کله هم می زدند ناگهان خاموش شدند. پس می توان از چیزهایی به نفع چیزهای دیگری گذشت.

ریتم زندگی هفت جوان ۱۸ - ۱۹ ساله در این نمایش واقعی است و خیلی با ریتم درونی آدمی که در سالن نشسته فرق دارد پس ممکن است به مذاق برخی تماشاگران مسن تر خوش نیاید و اصلا هیاهو و سرو صدای آنها را درک نکنند. در این سرزندگی و شور و نشاط ممکن است بخشی از آن اطلاعات دریافت نشود نه اینکه این اطلاعات مهم نیست اما تماشاگرانی هستند که به هرحال با ادبیات، رمان، سینما و تئاتر کمتر برخورد داشتند وگرنه اتفاقا «پچپچه های پشت خط نبرد» خیلی مساله ساده ای را مطرح می کند و بسیار سهل و ممتنع قصه ها و داستان ها را می گوید.

تماشاگر باید با خودش بگوید چطور شد این آدم ها که تا چند دقیقه پیش داشتند با هم حرف می زدند و بازی می کردند و به اصطلاح توی سر و کله هم می زدند ناگهان خاموش شدندمخاطب باید عادت کند و بداند که قرار نیست همه چیز لقمه گرفته و در دهانش گذاشته شود. ما در اجراهای ابتدایی همین مساله را مدنظر قرار می دادیم و می ایستادیم تا مخاطب به ما برسد اما از اجرای سیزدهم به بعد من به بچه ها گفتم انگار چیزی از نمایش ما کم شده و این چیز همان سرزندگی است. مخاطب انگار ۸ سرباز نمی بیند بلکه ۸ آدم ۴۰ ساله را می بیند که ظهر جمعه رفته اند پیک نیک و می خواهند استراحتی هم بکنند در حالی که این شخصیت ها دارند بشکن می زنند چون آتش بس است پس ریتم زندگی شان فرق می کند.

ما اصولا در این اجرا به تماشاگر دیرفهم و یا با سرعت انتقال کم نیاز نداریم چون اگر بخواهیم به دل چنین مخاطبی راه بیاییم همین تماشاگر در نیمه نمایش خسته می شود.

رحیمی: من معتقدم حتما لازم نیست که تماشاگر متوجه همه اتفاقات روی صحنه بشود. مثالی است که می گوید «بازیگر ۱۰۰ تا کار روی صحنه می کند اما فقط یکی از آنها دیده می شود». به نظر من اتمسفر جاری در تئاتر مهمتر از بازی و دیالوگ است و این اتمسفر است که تعیین کننده پایان تئاتر است. دیالوگ می تواند یک روز با تُپق بیان شود، می تواند یک روز فراموش شود و یا اصلا با لحن دیگری گفته شود اما این اتمسفر است که باید ثابت باقی بماند و به این شکل است که کار فهمیده می شود.

خیل نژاد: ما به نفع حفظ اتمسفر از برخی از اطلاعات گذشته ایم.

فریضه: ذهن تماشاگر ما این روزها خیلی تنبل شده است و عادت دارد همه چیز برایش آماده باشد. از طرف دیگر شما می توانید در ۹۰ درصد فیلم هایی که در سینما می بینید سرتان در گوشی تان باشد و فقط گوش دهید و چیزی را هم از دست نمی دهید پس وقتی ما موفق عمل می کنیم که کاری کنیم مخاطب در طول اجرا به سراغ موبایلش نرود.

*در چند سالی که اشکان خیل نژاد به عنوان کارگردان مشغول فعالیت است برخلاف دیگر دوستانش در حلقه تئاتر دانشگاهی که تقریبا یک سبک و سیاق را برای کارشان برگزیده اند، تنوع سلیقه ای زیادی دارد مثلا به سراغ یک متن خارجی مثل «پسران تاریخ» می رود و بلافاصله بعد از آن نمایشنامه ای از علیرضا نادری را به صحنه می برد. این تنوع سلیقه ای در اجرای تئاتر انتخاب شخصی خود شماست یا اینکه فکر می کنید هنوز به چیزی که می خواهید نرسیده اید پس باید تجربیات مختلفی را از سر بگذرانید؟

خیل نژاد: البته ما هنوز در جایگاه و سطحی نیستم که بگوییم صاحب یک امضا در کارگردانی هستیم. سال ۹۱ نمایش «پچپچه های پشت خط نبرد» اجرا شد و بعد از ۵ سال در سال ۹۶ هم دوباره با همان میزانسن به صحنه رفت. سال ۹۶ نمایش دیگری به نام «پسران تاریخ» هم به صحنه رفت که میزانسن و شکل اجرایی کاملا متفاوتی داشت و از شانس ما ۱۰ روز از اجرای این ۲ نمایش هم همزمان با هم اتفاق افتاد. به نظر من این امر تفاوت یا تغییر در روند کارگردانی به حساب نمی آید چون متریال ها و برخوردها در جفت نمایش ها یک شکل است و منطقا اگر هر دو نمایش را بیبنید، متوجه می شوید که با یک کانسپت با آنها برخورد شده است و من اگر بخواهم اسمی برای این کانسپت بگذارم نام «بازی» را به آن می دهم به این معنی که من همیشه در کارگردانی دارم یک بازی طراحی می کنم. حالا کاری ندارم که مثلا حمید رحیمی در «پسران تاریخ» نقشی را بازی می کند که از جهان واقع به دور است اما در «پچپچه های پشت خط نبرد» یک ژست واقعی را انجام می دهد.

 پس اگر بخواهم درباره مولفه های مشترک اجراهایم صحبت کنم باید بگویم میزانسن هر کار را به شکلی می چینم که انگار دارم یک بازی طراحی می کنم و مساله دیگر اینکه هر نمایشنامه ای را برای اجرا انتخاب کنم مضمونش درباره مسایل انسانی است و اصولا هم آدمی نیستم که از تکس و یا مفاهیم و کانسپت ها گریزان باشم اما برای خودم قایل به این نیستم که در یک جهان صرف فعالیت کنم و در نهایت هر کاری که انتخاب می کنم از یک پایه و اساسی منتشع می شود.

رحیمی: اشکان خیل نژاد به دنیایی که در معرض دید مخاطب می گذارد، باور دارد. تا خود فرد دنیایی را که خلق کرده باور نکند مخاطب نیز آن را باور نمی کند. در «پسران تاریخ» دنیایی با قوانین و اصول و شرایط خاص خودش خلق شده بود ولی چون اشکان این دنیا را باور داشت نمایش بازخوردهای بسیار خوبی دریافت کرد و مخاطب هم آن را باور کرد.

*و نکته آخر؟

خیل نژاد: در پایان می خواهم از بازیگرانم تشکر کنم چون مگر متریال یک کارگردان برای اجرای یک اثر غیر از بازیگرانش چه چیزی است. معتقدم هرچه قدر نمایشنامه و کارگردانی قدرتمند باشد در نهایت اجرا دست بازیگر است و این بازیگر است که اجرا را می سازد و من فکر می کنم بخش عمده ای از اتفاقات خوبی که در این نمایش و دیگر نمایش هایی که با این گروه کار کردم، رخ می دهد به دلیل حضور بازیگران است چون من دارم با بازیگرانی کار می کنم که برآمده و برگزیدگان تئاتر دانشگاهی و دانش آموختگان تئاتر هستند و بعد از سال ها الان دیگر تبدیل به بازیگران حرفه ای تئاتر شده اند اما همچنان با همان انرژی و شجاعت و جسارت سر کار می آیند. من نمی توانم به عنوان کارگردان به گروهم تحمیل کنم که ۸ ماه سر تمرین بیایند بلکه چیزی آنها را سر تمرین می کشد.

در کارهای بسیاری شاهد هستیم که بازیگران قهر می کنند و یا کارگردان کار را رها می کند و دعواهای زیادی می شود اما در طول سال هایی که با این گروه کار می کنم لحظه ای برخورد نامناسب و یا بحث شخصی بین بازیگران پیش نیامده است. آنقدر رفتارها و منش ها و روحیات گروه ستایش برانگیز است که وقتی در پایان هر اجرا داریم دکور را جمع می کنیم به این فکر می کنم که بزرگترین دستآورد من زیستن با این بچه ها بوده و چیزهایی که از آنها آموختم.

 در نهایت تئاتر یعنی اینکه ما ۸ ماه حالمان خوب بوده است و این فرصتی بوده که تئاتر به من داده است و اینکه بتوانم ۳۰ دوست خیلی خوب داشته باشم. درباره کیفیت و نوع اجرا مخاطب باید نظر بدهد اما من دوست داشتم درباره روحیه ستایش برانگیز بازیگرانم صحبت کنیم.

کد خبر 4102170

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha