به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری، در موضوع نسبت تمدن اسلامی و تمدن غربی است که در ادامه می خوانید؛
بحث در باب «تمدن اسلامی» گستره وسیعی دارد که در یک جلسه قاعدتاً قابل بحث نیست . لذا به عمده ترین نقدی که به پذیرش تمدن اسلامی هست، می پردازم؛ برخی که تمدن اسلامی را نفی می کنند به سبب نگاه حداقلی آنها به دین است، لذا برای اسلام ظرفیت تمدن سازی قائل نیستند، کما اینکه علم را هم، به دینی و غیردینی تقسیم نمی کنند و نمی پذیرند که علم دینی و غیردینی دارد. نسبت به تمدن هم معتقدند، صورت حیات بشری است و دینی و غیردینی نمی پذیرد. این رویکردها به نظر من قابل بحث نیست، دوران بحث با آنها گذشته و وقت تلف کردن است.
- بررسی نگاه غرب به تمدن
اشکال دیگر، این است که تمدن، ظاهر غرب مدرن هست؛ لذا تمدن اسلامی، پارادوکس است. حال اگر بپذیریم که تمدن اسلامی داریم، باید توضیح بدهیم که این تمدن چه نسبتی با تمدن غربی دارد؟! چه نسبتی با اسلام و چه نسبتی با دوران ظهور دارد؟! آیا در مسیر حرکت ما به سمت عصر ظهور مرحله ای به نام تمدن اسلامی وجود دارد؟!
این سوالات جدی است؛ چون معتقد هستند که باطن غرب عبارت است از عقلانیت مدرنی که رویکرد تصرفی و تکنیکی نسبت به عالم و آدم دارد، به تعبیر دیگر رویکرد سوبژکتیو دارد- من تمایلی ندارم این اصطلاحات را به کار ببرم و معمولاً هم به کار نمی برم و گاهی هم یاد نمی گیرم - می گویند تمدن غرب ذیل عقلانیت مدرن غربی که حاصل رویکرد تکنیکی به عالم و آدم هست معنا می شود؛ معتقد هستند غرب ناشی از متافیزیکی است که از یونان قدیم ناشی می شود و در غرب مدرن به نقطه اوج می رسد، نسبت خاصی بین ما و جهان در آن تعریف می شود؛ بر طبق آن اگر بخواهیم خیلی موحدانه تعریف کنیم، نسبت عالم با خدای متعال، نسبت ساعت ساز و ساعت است.
او آفریده ولی انسان است که به این عالم صورت و نقش می دهد. اراده های ما اینطور نیست که جهان را کشف می کند، بلکه جهان را می سازد! جهان و صورتی که پیدا می کند محصول ذهن آدمی است، نه معروف و شناخته شده ذهن؛ انسان محور عالم است و عالم را طبق اراده خودش می سازد؛ حق هم هست که عالم را آنچنان که می خواهد بسازد! این دومی مهمتر از اولی است، یعنی وراء اراده های انسانی و خواست انسانی، حقی وجود ندارد که انسان در صورت گری عالم و ساخت عالم و فرمی که به عالم می دهد تابع آن حق باشد!
- جایگاه خدا در تمدن غرب
اگر فیلسوف غربی، معتقد به خدا هم باشد چنین خدایی است، کأنه در بیرون از انسان امتدادی است که انسان به او صورت می دهد، رنگ می دهد، فعلیت می دهد؛ شبیه همان چیزی که در فلسفه کلاسیک ما بوده، هیولایی است که هیچ فعلیتی ندارد و صورتها به او نقش می زنند و فعلیت می دهند، عالمِ بیرون اراده انسانی، عالمی بی صورت است که ما به او صورت می دهیم، بحث اکتشاف عالم نیست، بحث ساخت و صورت گری عالم است؛ معتقدند که باطن غرب همین نسبتی است که انسان غربی با عالم برقرار کرده و بر اساس این نسبت، جهان را صورت گری کرده اند.
- جایگاه انسان در ساخت تمدن غرب
تمدن، با همین نگاه انسان به جهان، نگاه تکنیکالِ سابجکتیو و تصرفی که در جهان می کند، ساخته می شود. تمدن، ظاهر این جهان غربی است. باطن جهان غربی، انسانی است که در ساخت جهان نسبت خاص با عالم پیدا کرده و مستغنی از خدای متعال هست، بدون اتکاء به وحی؛ با عقلانیت خود بنیادش جهان را می سازد. بر همین اساس اشکال کردند که تمدن، این صورتی است که دنیای غرب با هستی پیدا کرده است (این تحلیل دقیق نیست حتی اگر غرب را بخواهیم بر اساس نگاه تکنیکالی که آنها به جهان دارند تعریف بکنیم باید بگونه دیگری تعریف و تحلیل بکنیم) لذا بر این اساس به ما اشکال می کنند که اصلاً چیزی به نام تمدن اسلامی نداریم.
- بررسی امکان وقوع تمدن اسلامی
تفلسف کردند، انقلاب علمی و انقلاب صنعتی رخ داد، فناوری ها و تکنولوژی ها را فراهم کردند، ساختارهای اجتماعی را شکل دادند؛ محصولات این فرایند را تولید کردند؛ بنابراین می خواهند به ما اشکال کنند که شما مبتلا به چند مشکل هستید؛ مشکل اول اینکه بین باطن و ظاهر غرب خلط کردید. غرب را برابر با تمدن می بینید، غرب تمدن نیست، تمدن، ظاهر یک جامعه است. دوم اینکه این لباسی که آن انسان به جهان و خودش پوشانده با عالم دینی و انسان دینی چنین جهانی شکل نمی گیرد. بنابراین بحث از یک عالم دینی می کنند نه از تمدن اسلامی، که در آن عالم انسانها و اراده های انسانی یک نسبت دیگر با هستی برقرار می کند؛ یک نسبت دیگری با خدای متعال برقرار می کند یک گونه دیگری زندگی می کند، یک عالم دیگری درست می شود که در آن عالم، احساس و اندیشه و عمل انسان و حیات اجتماعی و فردی انسان ، مظاهر دیگری پیدا می کند. شما در واقع دارید از جامعه غربی و تمدن غربی وام می گیرید و بعد همان را می خواهید با مهندسی معکوس در دنیای اسلام محقق کنید و تمدن اسلامی بسازید...
- ضرورت تبری از جهان غربی
اگرچه نباید تسلیم شویم، لکن باید نسبت به آن جهان با ادبیات درون دینی، خودآگاه شویم، باید تبرّی از این جهان پیدا کنیم؛ ولی به معنی این نیست که ما می توانیم یک جهان جدید بسازیم، آن جهان جدید در دوران ظهور ساخته می شود که به تعبیر برخی، دولت اسم می رود و دولت اسمی دیگر می آید و آن دوران ظهور است. بنابراین شما باید نسبت خودتان را با اصل ظهور تعریف کنید. نسبت خودتان را اگر معتقد به یک تمدن دینی هستید با این تمدن تعریف کنید، باید توجه داشته باشید که غرب می تواند در جامعه شما نفوذ کند و متناسب با شرایط شما مظاهر جامعه خودش را ایجاد کند.
این در واقع تمدن غربی است، تمدن اسلامی نیست. خیال می کنید اگر این ظواهر تغییر کرد تمدن اسلامی درست شده؟! باطن تمدن غرب این نیست؛ باطن تمدن غرب همان انسان و نگاه خاص به جهان و نسبتی است که با جهان برقرار کرده است. اگر توانست آن فرهنگ را منتقل کند، با همین نگاه، با همین رویکرد تکنیکال با همین رویکردی که از نسبت انسان با جهان دارد، مذاهب دیگری ایجاد کند آن مظاهر اسلامی نیست، آن مظاهر هم همان تمدن غرب است.
شما چون بین ظاهر و باطن غرب خلط می کنید خیال می کنید اگر این ظواهر را دست کاری کردید تمدن اسلامی می شود. تمدن غربی پوشش جامعه غربی است. اگر آن باطن حیات انسانی غرب در یک جهانی پیدا شد. در یک جامعه ای پیدا شد آن جهان، جهان غربی است ولو ظواهر آن متناسب با اقتضائات بومی خودش تغییر کند. این تمدن دینی نیست. این اشکالی است که به ما می کنند می گویند شما باید بین ظاهر و باطن خلط نکنید اگر خلط کردید دچار تمدن غرب می شوید.
جامعه شما غربی می شود ولو شکل ظاهری آن متفاوت باشد باید بتوانید نسبت خودتان را اگر معتقد به یک تمدن هستید با این تمدن فراگیر غرب تعریف کنید. نسبت خودتان را عصر ظهور تعریف کنید اینها آن چیزهایی است که باید توضیح داده شود تا ما بتوانیم معقول بودن یک تمدن دینی را توضیح بدهیم عرض کردم خیلی از اشکال هایی که به بحث تمدن اسلام می شود اصلاً قابل شنیدن نیست حیف است آدم وقت بگذارد این اشکالها را بشنود حالا این یک صورت نسبتاً معقولی است قابل شنیدن است.
کسانی هستند طرفدار دین و خدا به یک معنا طرفدار جامعه دینی هستند. طرفدار عالم دینی هستند عالم غرب را نمی پذیرند تمدن غربی را نمی پذیرند. نمی پذیرند که نسبت ما با عالم باید همان نسبتی باشد که انسان غربی با هستی برقرار کرده است. اینها را نمی پذیرند ولی معتقدند که دوران این تمدن است! و امکان ایجاد تمدن دیگری نیست.
حتی بعضی از این محققین و بزرگانشان دیدید با امام به شدت همراهی کردند و تلقی آنها این بود که انقلاب اسلامی مرحله ای از ورود به یک جهان جدید و یک عالم جدیدی است که در آن عالم جدید، در نگاه آنها اول چیزی که تغییر می کند نسبت انسان با هستی است، انسان می خواهد مناسبات دیگری را در عالم برقرار کند، تلقی آنها این بود که دوران جدید شروع شده و لذا به میدان آمدند، بعد که ۳۸ سال گذشته، دیدند سختی های راه، تازه همراه شده است...
- فرآیند تغییر و تکون تمدن
بر فرض که بخواهید جهان را اینگونه تفسیر کنید، عبور از یک دوران به دوران جدید، این اتفاق حتما با درگیری های عظیم همراه است، ما در خلأ زندگی نمی کنیم که به یک باره دوران جدیدی درست شود، باید از آن دوران به یک دوران جدید گذر کرد ، این زمان، یک روز و دو روز نیست؛ زمان عبور از یک عالم به عالم دیگر است. از یک تمدن به تمدن دیگر است، با غفلت از این نکته، خیال می کردند جهان جدیدی شروع شده و مناسبات جدید و عالم جدید محقق شده است، وقتی جلو رفتیم، دیدند ما نتوانستیم مظاهر تمدن غرب را در جامعه خودمان حذف کنیم؛ می گویند درست است جهان غرب جهان مطلوب ما نیست اما چاره ای نیست، توسعه را بپذیرید! در واقع یک نوع توبه نامه فرهنگی است؛ چون تائبین بعضی تائبین سیاسی هستند، نگاهشان به انقلاب اسلامی نگاه سیاسی بوده؛ توبه آنها هم توبه سیاسی است. بعضی ها نگاهشان به انقلاب اسلامی، نگاه عمیق فرهنگی است، توبه آنها هم توبه فرهنگی است. ( من قرائت خودم را از اندیشه آنها می دهم. الزاماً نسبت نمی دهم)
- تبری و تولی پایه های ایجاد تمدن نوین
خدای متعال انسانها را آفریده و اختیار و مسئولیت داده، انسان خدای عالم نیست، اینطور نیست که خدایی به انسان تفویض شده است، بعضی به اشتباه، خیال می کنند، اختیار یعنی تفویض الوهیت؛ الوهیت قابل تفویض نیست ما بخواهیم یا نخواهیم مخلوق هستیم، بخواهیم یا نخواهیم پرستش می کنیم، بخواهیم یا نخواهیم دل می بندیم.
دین همان آیین خداپرستی است «لاإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ» دین از اینجا شروع می شود، از کفر به طاغوت و ایمان بالله، انسانی که دینداری را پذیرفت مکره نبود، مسئولیت و اختیار داشت، ولی اگر دین الهی را نپذیرد، تحت ولایت اولیاء طاغوت واقع می شوند.
- پذیرش دین حداکثری از الزامات ایجاد تمدن اسلامی
آیا پرستش خدای متعال، محدود به حوزه خصوصی یا همه عرصه های اختیار ما، اعم از اختیار ظاهری و باطنی است ؟! ما معتقدیم زندگی کردن به این است که انسان تحت ولایت الله قرار بگیرد و این منوط به پرستش است. نکته دیگر اینکه در حوزه حیات اجتماعی انسان هم همینطور است، انسانها آنجایی که دور هم جمع می شوند با هم همدلی و همفکری و همکاری می کنند و از اعماق وجودشان با هم ارتباط پیدا می کنند که عمق جامعه انسانی به اعماق اراده های انسان و عوالم انسان برمی گردد. در این ارتباط عوالم وجودی هم یا استکبار جمعی اتفاق می افتد یا پرستش جمعی.
- شکل گیری تمدن ها حول اراده های محوری تاریخ
نکته بعد اینکه اراده هایی که پرستش خدای متعال را انتخاب می کنند این اراده ها مثل دانه های تسبیح از هم جدا نیستند، مثل شن و ماسه های کنار هم ریخته نیستند، مثل جزایر از هم مستقل نیستند؛ بلکه دانه های تسبیح هستند که رشته ای آنها را به هم وصل می کند و بر حول آن رشته با هم مرتبط می شوند و نظام پیدا می کنند واقعاً وحدت اجتماعی اراده ها حول یک اراده برتر اتفاق می افتد که این اراده برتر یا ولی حق است یا ولی باطل یا خالص ترین اراده ها در بندگی خداست یا خالص ترین در شیطنت، کما اینکه مومنین،حول عبدترین و شدیدترین انسانها در بندگی خدا جمع می شوند. اراده های شیطانی برای پرستش نفس هم حول شدیدترین اراده جمع می شوند.
اراده ها بر محور اراده های برتر نظام پیدا می کند. نمی خواهم بگویم همه اراده ها کف هستند و یک باره به نقطه هرم متصل می شوند. اراده ها به صورت هرمی به هم متصل می شوند( البته نظم اراده ها پیچیده است) به یک اراده محوری برمی گردند، نظام اراده ها شکل می گیرد این نظام اراده ها جمعاً یا خدا را پرستش می کنند یا دنیا را.
- نقد نگاه جامعه شناسی به بنیادهای اولیه زیست جمعی
پس این بحثی که در مبانی جامعه شناسی مطرح شده، بعد دیگران هم تکرار می کنند و پذیرفتند که انسانها دور هم جمع شدند چون یک نیازهای طبیعی داشتند این ضرورت های طبیعی انسانها را دور هم جمع کرده، مخاطرات طبیعی مشترک، بعد هم حرفهایی زدند. فرضا گفتند ابتدائا که انسان ها دور هم جمع شدند زبان نداشتند! از این حرف هایی که واقعاً مشمئز کننده است. بعضی از آنها نفرت آور است.
به اسم علم این حرفها را می زنند. اینها روی این مبنا پایه ای ندارند. آدمها دور هم جمع شدند یا برای شیطنت یا برای پرستش خدا یا برای دنیاپرستی یا برای خداپرستی. انسانها یک نیاز طبیعی عام مشترک دارند، همه برای آن نیازهای طبیعی خود دور آن جمع شدند و آن نیازهای طبیعی خود را با تجارب تاریخی و عقلانیت تاریخی خودشان هموار کردند و به کاملترین تجربه ها رسیدند و همین هم، راه صحیح است .
کتاب حکمت و حکومت، آنجایی که می گوید حکومت از جنس ولایت فقیه نیست، وکالت است؛ مربوط به فقیه هم نیست، مربوط به حکیم و فیلسوف عمل است، مبتنی بر همین اصل به این نتیجه رسیده است، یکی از اصول مهم آن این اصل بنیادین جامعه شناختی است که انسانها برای تأمین نیازهای ضروری خودشان دور هم جمع شدند. دین آنها را دور هم جمع نکرده که بگویید آنها را دین اداره کند. انبیاء آنها را دور هم جمع نکردند که حالا انبیاء آنها را اداره کنند.
بعد هم برای پرستش و بندگی دور هم جمع نشدند برای حل نیازهایشان بوده است. اینها هم با یک عقلانیت جمعی با تجارب و هم افزایی تاریخی، کم کم حل کردند و به یک عقلانیت برتر رسیدند و با آن عقلانیت برتر حالا دارند جامعه خود را اداره می کنند، چه نیازی به دین دارند چرا دین بخواهد در حیات اجتماعی دخالت کند، از اساس این حرف حرف باطلی است...
انسانها دور هم جمع می شود، آنچه آنها را دور هم جمع می کند، همدلی¬ها و دغدغه های مشترک آنهاست و این دغدغه ها یا در پرستش خداست یا در پرستش دنیا؛ اراده هایی که حول محور بندگی بر محور انبیاء و اولیاء جمع می شوند؛ در هرم تاریخی آنها بر محور وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شکل می گیرند و اراده های باطل هم حول شیاطین و طواغیت تا بر محور شیاطین اصلی و ابلیس الابالس و شیطان بزرگی که محور هرم تاریخی شیطنت هست اراده ها دور او جمع می شوند...
- جایگاه انقلاب اسلامی در مسیر تمدن سازی
در عصر حاضر نیز برنامه های شیطانی و الهی در تقابلند، فرضاً در دوران کنونی، برنامه ریزی به مفهوم مدرن آن در آسیای جنوب غربی، از ایران شروع شده است. آمریکایی ها سازمان مدیریت برنامه ریزی را در ایران تأسیس کردند. ولی از همین جا بر علیه آن تمدن، حرکتی شروع شده و مرزهای خودش را پشت سر گذاشته است و تسلیم نخواهد شد. این حرکت، جریانی به سمت ظهور است؛ این حرکت مرحله جدیدی از اسلام خواهی، دین خواهی و پرستش خداست که در عالم ظهور پیدا کرده است. یک عمق تاریخی غیرقابل تصرف و قله های استراتژیکی دارد که به هیچ وجه دست شیطان به آن نمی رسد؛ مثل عاشورا، مثل قصه مقاومت حضرت زهرا سلام الله علیها، آنها عقبه تاریخی این حرکت هستند اصلاً قابل فتح نیست.
چنین حرکت عجیب و عمیقی که از اعماق لایه های جامعه اتفاق می افتد و در یک نقطه ای ظهور پیدا می کند، بعد هم درگیر می شود. با این نگاه، انقلاب اسلامی حتماً باید به یک نظام اسلامی ختم شود. بعد دولت اسلامی یعنی اداره اسلامی شکل گیرد، البته ما گرفتار اصطلاحات مدرن هستیم، باید از آنها پل بزنیم، عبور کنیم ... به هر روی، این آمیختگی ای که بین این دو جریان در این جهان پیدا شده، تبدیل به نقطه های جنگ این دو جریان شده است که هرکدام خدای خودشان را می خواهد.
به نقطه ای رسیدیم که این تحول، نیاز به مرزشکنی داشته است و البته مرزها را شکسته، وارد عرصه جهانی شده و باید راه خودش را ادامه بدهد، عقب گرد هم ندارد، لذا باید نظام درست می کرد که درست کرده، این نظام هم یک دولتهایی را سر کار می آورد؛ این دولتها مسیر دیگری را می خواهند بروند، نه خودآگاه،بلکه به صورت ناخودآگاه؛ چون ما تئوری دولت سازی کاملی نداریم، البته ظرفیت این انقلاب به حدّی است که همه اینها را مهار می کند؛ دولتها یکی پس از دیگری می آید ولی جهت ثابت می ماند تا برسیم به مرحله ای که بتوانیم اداره اسلامی را تئوریزه کنیم؛ بعد از آن هم می توانیم جامعه اسلامی بسازیم . ما به سمت ظهور در حرکت هستیم. به یک انقلاب رسیدیم، نظام سازی، دولت سازی (منظور دولت مدرن نیست) مدیریت اداره دینی جامعه بعد هم به جامعه دینی می رسیم. این جامعه دینی طبیعتاً متصرف بر خودش سبک زندگی ای دارد، مظاهری دارد . اینها مراحلی است که باید طی شود و نهایتاً به ظهور خواهیم رسید.
در طول تاریخ، استراتژی شیعه، انتظار بوده که سه رکن داشته؛
هم تبرّی و احتراز بوده، مواظب بودند استحاله نشوند؛
هم درگیری همه جانبه بوده؛
و هم سازندگی بوده؛
اینکه باید خودآگاهی داد، بخشی از مأموریت های دوره انتظار است، ولی با انقلاب و سازندگی منافات ندارد. اینها همه ارکان حقیقت انتظار هستند. خودآگاهی نسبت به غرب هم باید باشد، اتفاقاً انقلاب اسلامی خودش عین خودآگاهی است. بعضی ها خیال می کنند خودآگاهی فقط با موعظه درست می شود؛ خیر، خودآگاهی ای که انقلاب اسلامی به جامعه جهانی داد سبب شد از مارکسیسم عبور کرد، مارکسیسم را به موزه تاریخ فرستاد، این امر با انقلاب امام بود نه با کتاب نوشتن، نه با سخنرانی، انبیاء خودآگاهی می دهند، حرکت هایی از جنس حرکت انبیاء که حرکت امام نیز از این جنس بود.
باید نظام ساخت، نظام باید به سمت تئوریزه کردن مدیریت دینی برود؛ برگشت به عقب نداریم؛ توبه هم نداریم! جامعه دینی ساخته می شود، مناسبات ساخته می شود؛ سبک زندگی مردم دینی می شود؛ البته ممکن است در آنجا این تکنولوژی نباشد، این ماشین نباشد، این فناوری نباشد، این جهان هم با گزینش ساخته نمی شود؛ از غرب گزینی، تمدن اسلامی در نمی آید؛ تعارفات را کنار بگذارید؛ باید عالَم دیگری درست کنیم، با غرب گزینی که تمدن درست نمی شود، بله، در دوران گذار باید با یک نظریه شاملی برای استحاله غرب در جامعه دینی تلاش کنیم؛ استحاله، گزینش نیست؛ نخود لوبیا نیست که پاکش کنیم!! نخودها را برداریم لوبیاها را بگذاریم. گندمها را پاک کنیم خاکهایش را دور بریزیم؛ تمدن غرب که اینگونه نیست...
- بلد امین، نهایت مسیر انقلاب اسلامی
این مسیر باید طی شود قابل برگشت هم نیست. باید مناسبات اخلاقی غرب را کنار بگذاریم، نمی شود که تکنولوژی آن را بیاوریم! آیا تکنولوژی اسلامی و غیر اسلامی ندارد!؟ علوم طبیعی اسلامی و غیر اسلامی ندارد؟! دقت کنید که همه تمدن غرب و مظاهر آن، متاثر از لایه های باطنی جامعه غرب هستند. باید از آن عبور کنیم. باید آن را استحاله کنیم. حرکتی از اعماق جامعه دینی لازم است که مسخر غرب نشده باشد، مسخر شیطان نشده نباشد، شیطان پرست نشده باشد، از اعماق آن جامعه، خداپرستی اتفاق افتاده باشد. این آتشفشان باید بیاید و تمدن غربی را هم در دورن خودش حل کند؛ به یک سبک جدیدی از زندگی، تفکر جدید و یک ساخت جدیدی برسد که آن ساخت را گاهی ما از آن تعبیر به «بلد امین» می کنیم؛ به تعبیر قرآن که این بلد امین حول امام حول کعبه ای شکل می گیرد امام دارد کعبه دارد.
نظر شما