خبرگزاری مهر – گروه استان ها: پنجم دیماه ۸۲ زمین لرزه بم را تکان داد. زلزله ای که موجب شد طبق آمار رسمی ۲۶ هزار و ۲۷۱ نفر کشته و ۳۰ هزار نفر زخمی شوند، فاجعه ای که موجب یتیم شدن چهار هزار کودک شد. این در حالیست که آمار غیررسمی به کشته شدن تعداد بسیار بیشتری حکایت دارد.
۹۰ درصد سازه های شهر به صورت کامل تخریب و ۱۰ درصد باقیمانده به ساختمان های ترک خورده تبدیل شد.
هزاران امدادگر از سراسر ایران و ۴۴ کشور دنیا در این فاجعه برای کمک رسانی به بم آمدند. حالا سال ها از زمین لرزه بم می گذرد، شهر آرام است و گسل بم مدتهاست تن مردم شهر را نلرزانده است.
شهر تب زمین لرزه دارد، ۳ لرزه بالای شش ریشتر و ۳ زمین لرزه بالای پنج ریشتر کرمان را طی ۲۰ روز گذشته لرزانده است زندگی عادی مردم تحت تاثیر قرار گرفته و خاطرات زلزله بم زنده شده است
اما چند کیلومتر آن سوتر در کرمان، شهر تب زمین لرزه دارد، ۳ زمین لرزه بالای شش ریشتر و ۳ زمین لرزه بالای پنج ریشتر شهر را طی ۲۰ روز گذشته لرزانده است. زندگی عادی مردم تحت تاثیر قرار گرفته و خاطرات زمین لرزه بم زنده شده اما پس از ۱۴ سال از زمین لرزه بم نه تنها خانه های کرمان بازسازی نشده بلکه بر قدمتشان افزوده و از استحکامشان کاسته شده است.
پس از زلزله بم در حالی هیچ بودجه برای استحکام خانه های شهر کرمان اختصاص نیافته که حالا دولت بودجه ای برای ساخت ۴ هزار کانکس در کرمان مصوب کرده است!
گسل های شمال کرمان بیدار شده اند، صدها خانه در زمین لرزه هجدک و حدود دو هزار خانه در زلزله دو شب قبل کوهبنان خراب شده اند و هزاران نفر ساکنان این مناطق جرات گذراندن زمستان زیر سقف این خانه ها را ندارند.
پایتخت هم آماده مقابله با زمین لرزه نیست
شب قبل از زمین لرزه ۵.۲ ریشتری کوهبنان مردم تهران و کرج زمین لرزه ای با همین شدت را تجربه کردند و طعم تلخ زمین لرزه را چشیدند، آزمونی که مشخص کرد حتی در پایتخت هم مدیریت بحران با بحران روبروست.
انتشار شایعه ها و اظهار نظرهای گاه کارشناسی که پیش بینی وضعیت تهران را در زمان زمین لرزه می کنند نیز بازار گرمی پیدا کرده اند و البته مهمترین عامل این شایعات خانه های غیر مقاوم و عدم وجود زیرساخت مدیریت بحران در بعد سخت افزاری و نرم افزاری است.
چند کیلومتر آن سو تر کرمانشاه هم مانند کرمان می لرزد، زمین لرزه سرپل ذهاب هزاران نفر را آواره و هزاران خانه را تخریب کرده در تمام این حوادث و زمین لرزه ها یک چیز را می توان دلیل نگرانی مردم دانست و آن بی توجهی به مقاوم سازی و آموزش به جامعه است. زمین لرزه بم درسی برای زمین لرزه های کرمان، تهران و کرمانشاه نشده است.
بعد از هر کدام از این زمین لرزه ها صدها نفر در زمان فرار زخمی می شوند و این نشان می دهد مردم هیچ چیز از مقابله با زمین لرزه نمی دانند و آموزش عمومی در قالب مانورهای نمادین و بی نتیجه پیگیری شده است
بعد از هر کدام از این زمین لرزه ها صدها نفر در زمان فرار زخمی می شوند و این نشان می دهد مردم هیچ چیز از مقابله با زمین لرزه نمی دانند و آموزش عمومی در قالب مانورهای نمادین و بی نتیجه پیگیری شده است.
سوال این است که تجربه ای که پس از کشته شدن ۲۶ هزار نفر انسان اندوخته شد حالا در کدام سازمان و چارچوب به کار گرفته می شود و مدیریت بحران در کشور به جز در جلسات و بر روی کاغذ دقیقا در چه سطحی پیاده می شود.
کدام یک از شهروندان شهرهای حادثه دیده می دانند در زمان بروز زمین لرزه باید به کدام مرکز درمانی مراجعه کنند، رفتار صحیح در زمان زمین لرزه چیست، کدام نقطه شهر امن است و چرا رفتارهای بحران زایی مانند بروز ترافیک سنگین، هجوم به پمپ بنزین ها، عابربانک ها و شبکه های مخابراتی روی می دهد؟
در واقع نقش مدیریت بحران در زندگی کشوری که حدود دو ماه است گوشه گوشه اش می لرزد چیست و چه نهادی باید این مدیریت را راهبری کند و چرا تاکنون اقدامی انجام نداده است؟ چرا عمر بسیاری از سازه های شهری و روستایی بالای ۵۰ سال و فاقد استحکام است و چرا مسئولان نه قبل از حادثه بلکه پس از حوادث به یاد مقاوم سازی می افتند و بودجه ها به مناطق حادثه دیده سرازیر می شود.
آنچه که در شب حادثه و شب های قبل زلزله بر مردم بم گذشت اما جدی نگرفتند/ مسئولان هشدار ندادند
بحرانی که ۱۴ سال قبل در زمین لرزه بم روی داد هم اکنون در سطح بسیار پایین تر در زمین لرزه های کرمانشاه، کرمان و تهران تن مردم را می لرزاند.
۱۴ سال قبل حوالی ساعت ۹ شب شهر لرزید البته این تنها زمین لرزه آن روزهای بم نبود بلکه از یک هفته قبل زمین لرزه های بم آغاز شده بود، بسیاری از مردم این شهر برای نخستین بار بود که زمین لرزه را حس می کردند، بسیاری این زمین لرزه ها را شوخی گرفتند و خوابیدند، بار دیگر زمین لرزه ای شدید تر حوالی ساعت ۴ صبح بم را تکان داد و تعداد اندکی از مردم خانه ها را ترک کردند و یا در مکان های مقاوم تر مستقر شدند.
زمین لرزه ای که ساعت ۵ و ۲۶ دقیقه این شهر را تکان داد به گفته شاهدان عینی حتی مجال بلند شدن را به مردم نداد و مردم فقط شاهد آواری بودند که بر سر و روشان فرو می ریخت
اما به گفته مردم بم زمین لرزه ای که ساعت ۵ و ۲۶ دقیقه این شهر را تکان داد حتی مجال بلند شدن را به مردم نداد. و مردم فقط شاهد آواری بودند که بر سر و روشان فرو می ریخت.
جالب اینکه تعداد و قدرت پیش لرزه های زمین لرزه بم هنوز هم در هیچ خبری ثبت نشده است، مردم هیچ هشداری را دریافت نکرده بودند اما زلزله چند دقیقه قبل از طلوع خورشید شهر تاریخی بم را به آواره ای تبدیل کرد که نزدیک به نیمی از جمعیتش شب بعد ساکن قبرستان شدند.
وجود خانه های خشت و گلی و قدیمی و عدم استحکام بخشی خانه ها یکی از مهمترین دلایل تلفات سنگین زمین لرزه بم بود، گسلی که هیچ کس از وجودش خبر نداشت و روی آن مطالعه ای انجام نشده بود همه را غافلگیر کرد.
پس از سال ها سراغ مردم شهر بم می رویم و خاطراتشان را از ساعت ها تلاش برای از زیر آوار خارج کردن خودشان و یا عزیزانشان را مرور می کنیم، برخی از این افراد تنها باز مانده از خانواده های ۵۰۰ نفری هستند که دیگر اثری از آنها برجای نمانده به جز سنگ های قبری که در قبرستان شهر دیده می شود.
یادم می آید که مسئولان شهر کرمان تا یک ساعت بعد از زمین لرزه هنوز مکان دقیق زلزله را نمی دانستند و نخستین مجروحان توسط مردم بم بود که به بیمارستان های کرمان وارد شدند.اسامی این افراد در گفته هایشان نقل نمی شود.
تمام اعضای خانواده ام فوت کردند/ چهار ساعت زیر آوار بودم
سالی که زلزله شد من ۱۹سالم بود و بزرگترین فرزند خانواده بودم سه خواهر و یک برادر داشتم و چون من بزرگتر بودم خیلی مورد توجه پدر و مادرم بودم.
شب زلزله خانه خاله ام دعوت بودیم وقتی که اولین زلزله شد همه ترسیدیم ولی کسی بیرون نرفت بیشتر همه خندیدند.
آخرشب شد در راه برگشت به خانه پدرم و شوهر خالم خیلی باهم شوخی می کردند و همه خندان بودیم، انگار همه می دانستند آخرین شب زندگی همه اعضای خانواده است و بی مورد آخرین شب زندگی شان را کنار یکدیگر شاد بودند. وقتی ساعت ۴ و ۳۰ دقیقه صبح زلزله دوم شد، به پدرم گفتیم برویم داخل ماشین بخوابیم اما گفت که نترسید اتفاقی نمی افتد، بم به این راحتی ها خراب نمی شود ببینید ارگ ۲۵۰۰سال سالم مانده است.
صدای مادر وخواهرم زیر آوار هنوز در گوشم است و این روزها با زمین لرزه های کرمان و کرمانشاه در آستانه سالگرد زمین لرزه بم همه خاطراتم زنده شده است
دوباره همه خوابیدند تا اینکه زلزله اصلی شد و اصلا فرصت فرار به هیچ کس نداد همه ماندیم زیر آوار محله ما بدترین محله بود، در زلزله خیابان تختی بیشترین خسارت را داشت. تا اینکه دایی ام بعد از چهار ساعت من را از زیر آوار خارج کرد و بقیه همه کشته شده بودند.
تمام خانواده پدری ام در همان محله بودند وهمگی به همراه همسر و بچه هاشان فوت کردند، صدای مادر وخواهرم زیر آوار هنوز در گوشم است و این روزها با زمین لرزه های کرمان و کرمانشاه در آستانه سالگرد زمین لرزه بم همه خاطراتم زنده شده است.
مردم و مسئولان پیش لرزه ها را جدی نمی گرفتند
فرد دیگری می گوید؛ پنج شنبه شب بود با هشت نفر از دوستانم در مغازه یکی از آن ها که همان روز افتتاح کرده بود نشسته بودیم و صحبت از لرزه شب قبل می کردیم و همه امید می دادند که بم زلزله نمی آید به خاطر قدمت ارگ قدیم که سالم مانده و یا چاه های آب اطراف بم، اما کسی فکر نمی کرد از این۹ نفر دوست فقط ۳ نفر زنده می مانند.
شب عجیبی بود اکثریت مردم یا مهمانی بودند یا مهمان داشتند و آن شب تعداد زیادی مراسم عروسی در بم برگزار شده بود، وقتی خانه رسیدم و برای خواب به اتاقم رفتم، مادرم اصرار کرد که در اتاق وسط خانه بخوابم، قبول نکردم ،گفتم چیزی نمی شود، حدودا ساعت چهار که پیش لرزه شد از خواب بیدار شدم خواستم دوباره بخوابم از ترس خوابم نمی برد و بلند شدم رفتم در اتاق دیگری خوابیدم، چشمم تازه گرم شده بود که زلزله شد، همه هجوم آوردیم به طرف حیات، همه گیج و مبهوت مانده بودیم.
اولین چیزی که به چشمم خورد یک قسمت از دیوار حیاط ریخته شده بود داخل خیابان، صدای ناله و کمک خواهی مردم می آمد و همه دنبال یکدیگر می گشتیم و برخی زخمی شده بودند وقتی هوا روشن شد و گرد خاک نشست، متوجه اتاق خودم شدم که چیزی از آن باقی نمانده بود، تا یک ساعت فکر می کردم همه چیز کابوس است، اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد خانه خواهرم بود، سریع رفتم آنجا که متاسفانه تمام خانه ویران شده بود هیچ کدامشان زنده بیرون نیامدند.
با دست خالی اجساد اعضای خانواده ام را از زیر آوار بیرون کشیدم
یکی دیگر از شهروندان بمی می گوید: من در آن موقع کرمان دانشجو بودم روزی که زلزله شد خودم را با هزار سختی به بم رساندم و از میدان امام حسین(ع) تا محله تربیت بدنی پیاده دویدم پدر و مادرم آن زمان کربلا بودند وقتی رسیدم خانه ویران شده بود آوار تمامی خانه را پوشانده بود یکی از اقوام گفت برادرت را از زیر آوار بیرون آورده اند زنده بود او را به بیمارستان منتقل کردند اما همسر و فرزندش از دنیا رفته اند.
با کلی مصیبت یکی یکی خواهرانم را به تنهایی از زیر آوار بیرون کشیدم و دفن کردم صد افسوس که هر چهار نفر از دنیا رفته بودند و من با آن غم بزرگ تنها و بی کس مانده ام
با کلی مصیبت یکی یکی خواهرانم را به تنهایی از زیر آوار بیرون کشیدم و دفن کردم صد افسوس که هر چهار نفر از دنیا رفته بودند و من با آن غم بزرگ تنها و بی کس مانده ام.
فرد دیگری می گوید: بعد از زمین لرزه از یکی از روستاها به طرف بم حرکت کردم، در مسیر مردم را می دیدم که سراسیمه به طرف بم می آمدند حتی تا بروات هم متوجه چیزی نشدم فقط یک مقدار دیوارها خراب شده بود اما وقتی از بروات آمدیم بالا و چشمم به شهر و ارگ قدیم افتاد متوجه عمق فاجعه شدم .
پیاده شدم و به سمت خانه پدری دویدم، در مسیر خیلی آدم های مصدوم را دیدم که التماس می کردند به خانوادهاشان کمک کنم اما یکسره در فکر برادرهاو خواهرم بودم.
وقتی به خانه رسیدم دیدم شوهر خواهرم، جسد خواهر زادم را گرفته روی دستانش و گریه می کند، دیگر نفهمیدم چکار کردم و چی شد. بعد از مدتی کوتاه رفتم به طرف خانه برادرانم که در خانه پدری مان باهم زندگی می کردند که وقتی آنجا رسیدم پدرم از من زودتر رسیده بود و جسد برادر بزرگم را بیرون آورده بود و مادرم در جستجوی برادر دیگرم در حال کندن زمین با دست بود، کمک کردم و اول جسد دختر دو ساله برادر بزرگم را بیرون آوردیم، دیگر رمق نداشتیم چند نفر که حتی یادمم نیست کی بودند هم کمک دادند و همسران برادرهایم را بیرون آوردیم که هر دو مرده بودند.
حکایت ساعت ها زیرآوار ماندن به همراه خانواده
یک نفر دیگر می گوید: دختر بزرگم هفت سالش بود؛ شقایق سمت راست من و سمت چپم مادرش و دختر یک سالم فاطمه سمت چپ مادرش خوابیده بود ساعت از چهار گذشته بود خوابیدیم هنوز چشممان گرم نشده بود که باصدای خیلی مهیبی از خواب پریدیم و فقط فرصت کردیم از جایمان بلند شویم اما در حالت نیمه خیز آوار ریخت روی سرمان هنوز متوجه نشده بودیم چه اتفاقی روی داده است که بقیه سقف و دیوارها دوباره برسرمان آوار شد.
زیرآواربودم که صدای کمک دخترم شقایق را شنیدم کاری از دستم برنمی آمد، تمام نیروی باقی مانده ام را جمع کردم باصدای بلندخواستم فریادبزنم، اما فک هایم به هم چسبیده بود فشاری به اطرافم که پر از خاک و خشت بود آوردم اما بیشتر گیر افتادم باصدای خیلی کوتاه دخترم که کمک می خواست به خود آمدم دلم می خواست نعره ای بکشم و تمام آوار اطرافم را به کناری بزنم و فرزندم را نجات بدم اما هر چه تلاش می کردم بیشتر درمانده می شدم.
حتی انگشتانم قدرت جابجایی یک میلیمتری نداشت کم کم صدای پای مردم وهمسایه ها به گوشم رسید اما وقتی نزدیک شدند شنیدم که به هم می گفتند اگر کسی هم اینجا بوده حتما مرده است، از اینکه ما را رها کنند ترس وجودم را فراگرفت که یک صدای آشنا را شنیدم همسرم داشت من را صدا می زد اول فکر کردم او زیر آوار نیست و می داند من و بچه ها کجا هستیم و کمک می کند و ما را از آوار نجات می دهند. اماخوب که دقت کردم فهمیدم او هم از من کمک می خواهد همان زمان صدای دخترکم خاموش شد و حالا دلخوش صدای مادرش شدم درهمین حال صدای دختر کوچیکم آمد باصدای ضعیفی مادرش را صدا می زد.
باخودم گفتم خدایاخودت کمکم کن یکی را بفرست به داد ما برسد، بعد گذشت چهار ساعت یکی ازخواهرانم با تعدادی از دوستان و همسایه ها آمدند، شب قبل از زلزله خواهرم با ما شام خورده بود و در مورد اینکه کجا بخوابیم که مقاوم تر باشد باهم صحبت کرده بودیم و این کمک کرد و خواهرم جای ما را به بقیه نشان داد که بعد از برداشتن حدود یک متر خشت وخاک به من رسیدند و من گفتم همسرم اینجا و دخترهایم آنجا هستند و به لطف خداوند ما را از زیر خروارها خشت و خاک بیرون آوردند اما وقتی دخترم شقایق را بغل کردم انگار خوابیده بود صداش زدم اماجواب نداد و هنوز بعد از گذشت ۱۴ سال باور نمی کنم فوت کرده است.
وقتی زیرآوار ماندگان حلالیت می طلبیدند
فرد دیگری می گوید: زمان زلزله من ۱۲سالم بود عصرپنج شنبه به اتفاق خانواده آمدیم خانه مادربزرگم در محله طباطبایی، خانه خودمان خیابان تختی بود، شب مادربزرگم به اصرار نگذاشت ما برویم گفت امشب همین جا بمانید خانه خودتان خشت گلی است و امنیت ندارد.
سر من تا گردن بیرون از خاک بود بقیه همه زیر آوار بودند و من صدای مادرم، پدرم و دایی ام را می شنیدم که نفس های آخر را می کشیدند و همدیگر را حلال می کردند
زلزله اولی که شد همه از خواب پریدیم پیشنهاد شد برویم بیرون از خانه که به خاطر سردی هوا کسی استقبال نکرد، دوباره خوابیدیم و زلزله اصلی کل خانه را آوار کرد، سر من تا گردن بیرون از خاک بود بقیه همه زیر آوار بودند.
من صدای مادرم، پدرم و دایی ام را می شنیدم که نفس های آخر را می کشیدند همدیگر را حلال می کردند در همین حال بود به کمک ما آمدند.
درس هایی که باید از زمین لرزه بم بگیریم
بعد از زمین لرزه بم بود که واژه مدیریت بحران در زمان بروز زمین لرزه در ایران معنا گرفت تجربه زمین لرزه بم نشان داد که وجود زیر ساخت هایی مانند فرودگاه در زمان بروز بحران تا چه حد می تواند تاثیر گذار باشد و جان مردم یک شهر را نجات دهد.
مردم بم در حالی زیر آوار در حال تلاش برای زنده ماندن و یا نجات خانواده شان بودند که بیرون از شهر مسئولان با فاجعه ای رو برو شده بودند که حتی در دستگاه های تخصصی ماندن هلال احمر هیچ آمادگی برای مواجه شدن با آن را نداشتند.
مردم بم در حالی زیر آوار در حال تلاش برای زنده ماندن و یا نجات خانواده شان بودند که بیرون از شهر مسئولان با فاجعه ای روبرو شده بودند که حتی در دستگاه های تخصصی ماندن هلال احمر هیچ آمادگی برای مواجه شدن با آن را نداشتند
یکی از خلبانان هوانیروز که از تجربه نخستین پرواز خود به بم با خبرنگار مهر صحبت می کرد در این خصوص گفت: از فرودگاه کرمان اوایل صبح حرکت کردم عملا بر روی جاده بم به سمت کرمان که دو طرفه و بسیار کم عرض بود پرواز می کردیم حجم بسیار بالایی از خودرو به سمت بم در حال حرکت بودند.
علی محمدی افزود: ترافیک به حدی بود که مردم حتی خارج از جاده و از بیابان به سمت شهر حرکت می کردند و جاده عملا یک طرفه شده بود و امکان انتقال مجروحان به صورت زمینی به سمت کرمان نبود.
وی بیان کرد: شهر بم که رسیدیم کسی باور نمی کرد چنین فاجعه ای روی داده است تقریبا نخستین افرادی بودیم که به بم رسیده بودیم بسیاری از مردم در حال کندن آوار برای نجات دیگران بودند و زخمی ها و کشته ها بر روی زمین افتاده بودند.
وی می گوید: مردم با دست درخواست و التماس می کردند فرود بیاییم و مجروحان را منتقل کنیم اما به دلیل وجود ساختمان های نیمه ویرانه امکان فرود وجود نداشت و از همان روز در چندین پرواز مجروحان را از فرودگاه بم به کرمان منتقل کردیم.
در روز اول زمین لرزه شهر بم به سپاه و بروات به ارتش سپرده شده و نیروهای نظامی به آوار برداری در شهر در کنار مردم مشغول شدند.
اما عملا به دلیل هجوم بی برنامه نیروهای امدادی و مردمی به بم وجود این افراد نیز به یکی از معضلات شهر تبدیل شده بود و تامین خوراک و امکانات مورد نیاز این افراد هم بر مشکلات افزوده بود.
به دلیل امدادرسانی های غیراستاندارد و اشتباه در نحوه بیرون آوردن مردم از زیر آوار ۵ تا ۱۰ درصد افرادی که روز اول از زیر آوار نجات یافتند دچار ضایعه نخاعی شدند.
حفر قبرهای چند کیلومتری در بم
از سوی دیگر به دلیل بی برنامگی در زمینه دفن ۲۶ هزار جسدی که در شهر وجود داشت تجمع اجساد در قبرستان به یکی از دغدغه های اصلی تبدیل شد و روز اول همه ظرفیت قبرستان شهر تکمیل شد و به ناچار زمین های اطراف قبرستان با لودر صاف و قبرهای چند کیلومتری در عمق چند متری زمین کنده و اجساد بعد از تیمم درون قبرها مدفون شدند بطوریکه هنوز هم بسیاری از مردم دقیقا نمی دانند اجساد عزیزانشان کجا خاک شده است.
در روزهای نخست مردم برای دفن اجساد حتی از جوی های آب و گل کارهای اطراف قبرستان هم استفاده می کردند و امروز قبرستان بم صحنه های خاصی دارد سنگ قبرهایی که پیکر تمام اعضای یک خانواده را در زیر خود دارد و عکس هایی از تمامی اعضای یک خانواده بر روی یک سنگ قبر که هزاران تصویر این چنینی بر روی هکتارهای وسعت قبرستان شهر خودنمایی می کند.
تعداد کودکانی که در این روز یتیم شدند ۴ هزار نفر ثبت شده است هر چند در طول یک سال بعد از زمین لرزه سه هزار نفر از این کودکان به یکی از اعضای خانواده ها برگردانده شد اما آثار مهیب این زمین لرزه هنوز تن بسیاری از این کودکان را می لرزاند و ترکیب خانواده ها را به کلی تغییر داده است.
شهر بم در حالی با ۱۰۰ هزار جمعیت رسمی ویران شد و نیمی از شهر جان باختند که در سال اول بازسازی ۲۲۰ هزار نفر برای دریافت کانکس و وام ساخت مسکن در این شهر ثبت نام کرده بودند
از سوی دیگر کمک رسانی به مردم نیز به فاجعه ای دیگر تبدیل شده بود شهر بم در حالی با ۱۰۰ هزار جمعیت رسمی ویران شد و نیمی از شهر جان باختند که در سال اول بازسازی ۲۲۰ هزار نفر برای دریافت کانکس و وام ساخت مسکن در این شهر ثبت نام کرده بودند که به ناچار سه مرتبه این اسامی بازنگری و افراد غیر بومی از این لیست کنار گذاشته شدند. به واقع سود جویان از شهرهای مختلف کشور برای دریافت کمک به این شهر آمده بودند.
ارسال کمک های مردمی که از سر دلسوزی انجام می شود یکی دیگر از معضلات شهر شده بود، کمک های دسته دوم و غیر قابل استفاده اکثرا امحاء شد اما کمکها بدون نیاز سنجی موجب شد بسیاری از کمکها نیز از بین روند. هنوز هم مسئولان وقت شهر بم در مورد بسیاری از کمکهایی که خارج از سیستم رسمی اعلام شد ابهام دارند. البته این اتفاق در زمین لرزه اخیر کرمانشاه نیز رخ داد.
مشکلات توزیع چادر و کانکس در بین زلزله زده ها نیز داستانی فراموش نشدنی برای مردم بم بود بطوریکه برخی از مردم طی دو سال اول زمین لرزه چادر نشین بودند و مدتها نیز در کانکس ها روزگار گذراندند.
از سوی دیگر وام هایی که به مردم داده شده بود عملا نتوانست بسیاری از خانه های بم را تکمیل کند و به همین دلیل هم اکنون بسیاری از خانه های بم همچنان نیمه تمام هستند.
فرودگاه بم که مهمترین راه انتقال مجروحان به بیمارستانهای سراسر کشور بود ساعت ۳ عصر شاهد نشستن نخستین هواپیما بود که کمکهای امدادی را پیاده و مجروحان را سوار کرد. باند فرودگاه بم عملا به مهمترین مکان برای تجمع مجروحان تبدیل شده بود بطوریکه آمبولانس ها عملا در مسیر بم و بروات به سمت فرودگاه رفت و آمد می کردند و هواپیما ها مصدومان را به کرمان و شهرهای مختلف کشور می رساندند و البته به دلیل نبود امکانات لازم درمانی هزاران نفر نیز در همین فرودگاه جان خود را از دست دادند.
تا صبح روز بعد ۸ هزار مجروح بم از این طریق به بیمارستانها منتقل شدند.
حکایت عجیب زلزله بم با وجود تمام مشکلاتش متاسفانه درس عبرتی برای سایر شهرها به خصوص شهرهای در معرض زمین لرزه نبوده است. این روزها مردم شهر کرمان ساعات خود را با هراس از زمین لرزه طی می کنند اما زیر پوست این شهر هم همان خانه های قدیمی و مردمی هستند که خطر زمین لرزه را از یاد برده اند می گویند بعید است زمین لرزه کرمان را خراب کند.
نظر شما