به گزارش خبرگزاري مهر در ابتداي اين جلسه كه به همت انجمن منتقدان و نويسندگان تئاتر ايران برگزار شده بود،" فرهادآئيش " كارشناس جلسه در مورد نمايش " قهوه تلخ " گفت: من اين كار را دو بار ديدم و ميتوانم بگويم كه نمايش قهوه تلخ يك اثر موفق است. اين نمايش برعكس ديگر نمايشهاي ايران با شجاعت توانسته عنصر سكوت را رعايت كند. اين سكوت به هيچ عنوان به طولاني بودن نمايش تاثيري نگذاشته است كما اين كه توانسته بسياري از حرفها ناگفتهها را از ميان همين سكوتها به تماشاگر القا كند.
وي در ادامه افزود: در بسياري از نمايشها بيننده ميتواند به خوبي در ديالوگهاي بازيگران - موضوع و مفهوم نمايشنامه را بفهمند اما قهوه تلخ علاوه بر اينها توانست به خوبي و با همان سكوتهايي كه گفتم ميان خطوط ديالوگها را هم به مخاطب خود بفهماند.
وي همچنين گفت: در اين اثر نمايشي بيننده حتي يك لحظه هم از كار درو نميشود. نمايشنامه، كار گردان، نور، صدا، دكور، بازيگر همگي دست به دست هم داده بودند تا مفهوم نمايشنامه آنهم به خوبي به مخاطب فهمانده شود.
آئيش در ادامه گفت: اگر بخواهيم با همان روش سنتي و كليشهاي نقد به اين اثر نگاه كنيم اصل ماجرا اين است كه متن اثر بسيار خوب بود. كارگردان و بازيگران كاملا در خدمت اثر بودند. نور، صحنه و صدا هر سه يك هدف را دنبال كردهاند. براي من اين نمايش نمادي از گمگشتن يك نسل است و من به عنوان يك بيننده به خوبي توانستم آن را درك كنم. و اين نه تنها در قصه بود بلكه در كل اجرا نيز ميشد به آن دست پيدا كرد. فرم اجرا كاملا منطبق به قصه بود.
وي در انتهاي صحبت هاي خود گفت: اگر بخواهم به عنوان يك بيننده با سلايق شخصي به اين اثر نگاه كنم نتيجه اين است كه كار, زياد دراماتيك بود و گاهي احساس بيشتر شدن كلام نويسنده ديده ميشد. ضمن اين كه بازيگران به خوبي توانسته بودند ديالوگهاي بسيار مشكل نويسنده را به خوبي ادا و اجرا كنند.
در ادامه جلسه تماشاگران سئوالات خود را از گروه نمايشي پرسيدند. " شبنم طلوعي " كارگردان و نويسنده نمايش در پاسخ به سؤال يكي تماشاگران مبنيبر اين كه چرا در اين نمايش لودگي زياد بود، گفت: ما به شدت سعي كرديم از واقعيت الهام بگيريم. و سعي كرديم وجوه مختلف برداشت اجتماعي را در غالب لودگي در كار داشته باشيم.مثلا شخصيت آقاكمال كه از ديد شما بيشترين لودگي را داشت مخوفترين شخصيت نمايش است. آقا كمال مثل استاد خيمه شب بازي نخ همه شخصيت ها در دستش است. او همه مسائل را دم دستي مي كند. حتي به نظر من او لوده نيست، بلكه اين لودگي شيوه كارش است.
هم چنين طلوعي در مورد ابهام هاي موجود در نمايشنامه گفت: ابهام به لحاظ قصه پردازي عمدي بود. نمي خواهم ادعا بكنم كه قصد داشتيم به يك رئاليسم مدرن برسيم. ما بر اساس دلمان كار كرديم و نخواستيم وارد داستان هاي تك تك شخصيت ها بشويم. ما فقط يك برش از زندگي آنها را نشان داديم.آن هم برشي از حال آنان و قصه براي ما بهانه بود.
در انتهاي جلسه بار ديگر " فرهاد آئيش " در مورد نمايش " قهوه تلخ " گفت:يك نكته مهم در اين اجرا سلطه ادبيات بود. من مي توانستم اين متن را خيلي لوده تر بنويسم. اما فكر مي كنم در موقعيتي هستيم كه بايد به وسوسه قصه گويي خاتمه دهيم. يك ميراث خطرناك از گذشته براي ما باقي مانده است و آن زبان است.
وي ادامه داد: من سال ها است كه شعر و رمان نمي خوانم چون مي ترسم وقتي كه مي خواهم نمايشنامه بنويسم شعر و داستان وارد اثر من بشود. در نمايش شما از كلمه " باتلاق " خيلي استفاده شد. اين باتلاق متعلق به برشي از رئاليسم نيست بلكه متعلق به شبنم طلوعي است.
" فرهاد آئيش " در انتهاي صحبت هاي خود تاكيد كرد: من با اجراي شما فهميدم كه چه گمگشته گي در نسل شما و جامعه امروز ايران وجود دارد. براي نشان دادن اين امر هم نيازي به قصه گويي نبود.
نظر شما