۶ فروردین ۱۳۹۷، ۱۰:۲۴

یادداشتی از رحیم محمدی؛

چرا خواندن و تماشا کردن، کُنش سیاسی شد؟

چرا خواندن و تماشا کردن، کُنش سیاسی شد؟

کتاب خواندن و فیلم دیدن و موسیقی گوش دادن و سخنرانی کردن در زمانه‌ای که ایدئولوژی مسلط است، به کنش‌های سیاسی تبدیل می‌شوند.

به گزارش خبرنگار مهر، رحیم محمدی، نویسنده کتاب «تجدد ایرانی» و عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران در یادداشتی به این پرسش پرداخته است که چرا خواندن و تماشا کردن کُنش سیاسی شد؟

در ایران معاصر با پدید آمدن صنعت چاپ و توزیع مطبوعات و کتابهای جدید به تدریج «کنشِ خواندن» در میان طبقه متوسط و اشراف قدیم نیز عمومیت یافت و جائی در شهرها و بازارهای ایران باز کرد و از این زمان رسمی نو از نوشتن و استدلال کردن و بحث کردن در فضای کتابها و رساله‌ها و مطبوعات شکل گرفت و زبان و ادبیات و فهم جدیدی شکل گرفت و از آن پس ایده‌ها و افکار و گروه‌ها و طبقات اجتماعی جدید  نیز شکل گرفتند، و عمل «خواندن»  به یک امر عمومی تبدیل شد و از انحصار اشخاصِ محدود و طبقاتِ اشراف خارج شد و به «عرصه عمومی» آمد و کتاب‌ها و رساله‌ها و مقاله‌ها و مطبوعات و فیلم‌ها به پدیده‌هایی همگانی و عمومی تبدیل شدند. چرا که با تجدد، آموزش و تحصیل و مدرسه و دانشگاه و خیلی چیزهای دیگر نیز  همگانی شدند و به دنبال آن آگاهی و فرهنگ کم و بیش از انحصار نخبگان قدرت و ثروت و منزلت خارج شد و «عرصه عمومی» و «افکار عمومی» معنادار شد و «ملت» خودْ  حرف برای گفتن پیدا کرد.

خوب است در اینجا این پرسش را پیش بکشیم که خواندن چیست؟ و اگر کسان یا گروههایی در اوقات فراغت و برای غیر درآمد و بدون در نظر گرفتن تکلیفِ شغلی کتاب بخوانند یا فیلم ببینند، چه اتفاقی می‌افتد؟ جامعه شناسان معمولاً کتاب خواندن را یک «کنش» تعریف می‌کنند، اما اینکه چه نوع کنشی است؟ در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد. مثلاً آیا کتاب خواندن کنش فرهنگی است؟ یا سیاسی؟ ، عقلانی است؟ یا عاطفی؟ ، برساخت گرایانه است؟ یا واسازانه؟ پاسخ این سوالات به تناسب زمان و واکنش‌هائی که نهادها و ساختارها و کنشگران دیگر نشان می‌دهند، متغیر است. مثلاً از محمود دولت آبادی نویسنده ایرانی نقل است: اﺯ ﮐﺘﺎﺏ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﻢ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻢ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ می‌کنم. برعکس اخیراً یک نشریه‌ای نوشته بود: کتاب به سلاحی برای نفوذ تبدیل شده است و یکی از شیوه‌های نفوذ بیگانگان کتاب و کتابخانه‌های کشور است. این دو پاسخ، کتاب خواندن را به دو صورت متفاوت تفسیر کرده‌اند؛ پاسخ اول کتاب خواندن را یک کنش فرهنگی دانسته است که از نادانی می‌کاهد و بر دانش و شناخت و علائق می‌افزاید. اما پاسخ دوم کتاب خواندن را یک کنش سیاسی دانسته است که بر بسط نفوذ بیگانه و دشمن می‌انجامد. همین دو پاسخ کوتاه، حاکی از آن است که در ایران هنوز فهم اجماع شده‌ای از کتاب و کتابخوانی سامان نیافته است و در این میان کشمکشی پنهان در جریان است.

اما این عمومی شدن کنشِ خواندن و  بعدها تماشا کردن فیلم که رسومی جدید و زبانی نو در دنیای ما بود، کنشگران نهادهای دین و سیاست را که خواهان تداوم جهان‌بینی قدیم و نظم معنایی و اجتماعی سنت بودند، نگران کرد و آنان را به مخالفت وا داشت و همین امر خواندن را به «کنشِ سیاسی» تبدیل کرد. از اینرو ما در دوره معاصر  به صورت معمول با این پرسش مواجه بوده‌ایم؛ چرا نهادهای دین و سیاست خواندن را کنش سیاسی تعریف می‌کنند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش به صورت گذرا به نقش و تأثیر چهار عامل اشاره می‌کنم:

۱ـ مناسبات ملت و دولت؛ می‌توانیم دو تصور از دولت را با یکدیگر مقایسه کنیم: اگر تصور از دولت و حاکمیت این باشد که دولت قیّم و راهنمای جامعه است و به مثابه یک «دانایِ کل» مصالح و مفاسد جامعه را تشخیص می‌دهد و دانشگاهیان و عالمان و نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان کمتر از دولت و نهاد سیاست می‌فهمند و کمتر به مصالح جامعه دلبستگی دارند، در این صورت خواندن و دیدن و شنیدن بخشی از کتاب‌ها و فیلم‌ها و موسیقی‌ها و هنرها به مثابه مخالفت با نظم سیاسی مسلط تلقی خواهد شد. اما اگر تصور از دولت این باشد که دولت نماینده خواست عمومی و مُجری اراده ملت است در آن صورت ملت صاحب کشور و تصمیم‌گیرنده و حاکم مقدرات جامعه است و دولت نیز نهادی از نهادهای جامعه است. در این صورت هیچکدام از کارهائی که از ملت صادر می‌شود به معنی مخالفت با دولت نیست و کتاب خواندن و فیلم دیدن و موسیقی گوش دادن نیز کنش فرهنگی تلقی می‌گردد، نه سیاسی.

۲ـ تغییر و نظم؛ گویا سنت جامعه و تاریخ و کلاً جهان انسانی آن است که همه چیز در حال تغییر و متحول شدن است. تغییر گاهی پنهان و تدریجی و آرام و مسالمت آمیز است و مردمان چندان آن را به روشنی احساس نمی‌کنند. اما در مواردی تغییرات آشکار و تند و خشن است و با مخالفت و مقاومت روبرو می‌شود. در ایران معاصر تغییرات اجتماعی و فرهنگی غالباً با مخالفت و خصومت برخی نهادها و گروههای اجتماعی (از جمله دو نهاد دین و سیاست) روبرو بوده است. بنابراین نهادها و گروههائی که بر ماندن در وضعِ موجود و رسمِ مألوف اصرار داشته‌اند، خواندن و نوشتن بخشی از کتاب‌ها و مطبوعات  و ساختن و تماشای بسیاری از فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها را بر علیه نظم رایج و سنت مألوف و عادت دیرین دانسته‌اند و با آنها خصومت ورزیده‌اند و در جلوشان ایستاده‌اند.

۳ـ فرهنگ و ایدئولوژی؛ یکی از خصلت‌های عصر کنونی چالش مداوم فرهنگ و ایدئولوژی است. اساساً فرهنگ الزامات و تبعات خود را دارد، چنانکه ایدئولوژی هم الزامات و تبعات خاص خود را دارد. اما ایدئولوژی خصلتی خیال اندیشانه و زاهدمنشانه دارد. وقتی ایدئولوژی می‌آید فرهنگ می‌رود و وقتی فرهنگ باز می‌گردد، ایدئولوژی می‌رود. اگر این چالش را در پهنه تاریخ معاصر ایران بنگریم، چالش فرهنگ و ایدئولوژی بخش اعظم تاریخ معاصر ایران را پوشانده است و ایدئولوژی خیلی از واقعیت‌ها و چیزها را انکار کرده است و به بسیاری از کتاب‌ها و مطبوعات و فیلم‌ها و موسیقی‌ها و گفتارها یا بی‌اعتنا بوده یا مخالفت کرده است. از اینرو در زمانه‌ای که ایدئولوژی مسلط است، کتاب خواندن و فیلم دیدن و موسیقی گوش دادن و سخنرانی کردن به کنش‌های سیاسی تبدیل می‌شوند.

۴ـ دین و تجدد؛ همیشه نسبتی میان دین و زمانه برقرار بوده است و همواره سروش غیبی نداهائی در گوش انسان زمانه خوانده است، در دنیای سنت و در زمانه‌ی قدیم انسان و دین به تناسب زمان نسبتی باهم داشتند. اما این نسبت در دنیای جدید دگرگون شد و انسان درکی نو از دین و پیامبری یافت و رابطه‌ی خود را با خداوند تازه کرد. اما بخشی از اهل دین و دیندارانِ سنتی این تازه شدن رابطه‌ی انسان و خداوند را «بدعت» دانستند و سر ستیز با آن برداشتند و آن را بی‌دینی و اباحه‌گری و سکولاریسم توصیف کردند. بنابراین اینان اغلب نوشته‌های نو و کتابهای جدید را چونان «کُتب ضاله» نگریستند که مردمان را از دین و ایمان تهی می‌سازد.

کد خبر 4258257

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha