خبرگزاری مهر؛ گروه جامعه: هنگامی که حس«انسان دوستی» و«مهرورزی» در درون آدمی باشد، تفاوتی ندارد که اهل کجا است. امواجش در هر کجایی که باشد، وجود خواهد داشت. این حس میتواند در میان دانش آموزان استثنایی در توسعه یافتهترین کشورها احساس شود یا میتواند در روستایی محروم و دورافتاده خود را نشان دهد.
این حس مرزی ندارد، گاهی میتواند، به شکل یک مدرسه جلوه کند و لابه لای نیمکتها، کتابها و دفترهای دانش آموزان بچرخد. گاهی هم سبب میشود تا سرنوشت کودکان این مرز و بوم به گونهای دیگر رقم بخورد و فقر امکانات آموزشی برچیده شود.
این حس را میتوان در برادران «ریسمان سنج»، «مردانی آذرها» و«علیپورها» یافت و میتوان فراتر رفت و آن را در «برندرز» آلمانی جستجو کرد. حسی که به شکل یک مدرسه در آمده است.
مدرسه «الیزابت» تجلی این حس در ایران است. نامی که برندرز برای دخترش نهاده بود، حالا بر سردر مدرسه روستایی دورافتاده در ایران میدرخشد. مدرسه «الیزابت» در روستای دورافتادهٔ «لما» در استان کهگیلویه و بویراحمد جای گرفته است. مدرسهای که با همت خیرّ آلمانی ساخته شده است.
این در حالیست که این سوال پابرجاست. کهگیلویه و بویراحمد کجا، برندرزِ آلمانی کجا؟ به راستی، «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا». وقتی انسان دوستی مرز نداشته باشد، میتواند یک کوهنورد توریست را هم خیّرِ مدرسه ساز کند.
برندرز، جهانگرد و کوهنورد بود. سال ۱۳۸۵ تصمیم گرفت به ایران سفر کند. کشوری که رسانههای غربی تصویری وارونه از آن را به مردم دنیا نشان میدهند. با این وجود او سفری کوتاه به ایران را برنامه ریزی می کند.
پایش به ایران رسید و کوههای البرز را درنوردید، فرهنگ ایران و مردمانش برای او آنقدر جذاب به نظر رسید که برنامه سفر را طولانیتر کرد. تا بتواند کوههای بیشتر را فتح کند. از رشته کوههای زاگرس شنیده بود، دوست داشت در این کوهها هم خاطرهای داشته باشد، پس جنوب غرب کشور کهگیلویه و بویراحمد، سرزمینی مرتفع و کوهستانی با طبیعتی بکر و زیبا و تمدنی چند هزار ساله را انتخاب کرد.
«لما» نزدیکترین روستا به کوهپایه زاگرس در شهرستان «دنا» انتخاب این جهانگرد برای کوهپیمایی بود. برندرز با خود مترجمی همراه داشت. مترجمی که محل اقامتش را لما انتخاب کرد و از برندرز برای اهالی روستا گفت. از برندرزی که جهانگرد است و شغل اصلی آن معلمی در مدرسه دانش آموزان استثنایی است.
اهالی روستا متوجه مهمان خارجی خود شده بودند. منتظر ماندند تا او از کوهنوردی که سه روز طول انجامید بازگردد. پس از بازگشت از کوه با صحنهای باور نکردنی رو به روشد که او را دگرگون کرد.
تمام مردم روستا با بضاعت کمی که داشتند، میزبان برندرز شدند. از کوچکترین کودک تا ریش سفیدترین فرد روستای لما از این معلم آلمانی استقبال کردند. بیش از یک هفته مردم روستا با بضاعت کمی که داشتند، بهترین میزبانی را کردند و حق مهمان نوازی ایرانیان را به جای آوردند. خانوادهای نبود که از برندرز میزبانی نکند.
برندرز به همان میزان که از میهمان نوازی اهالی روستای لما خرسند بود به همان میزان نیز از محرومیت روستا از لحاظ رفاهی و آموزشی رنج میبرد. با خود فکر میکرد چگونه میتواند سهمی در محرومیت زدایی روستا داشته باشد.
او شاهد کودکانی بود که در اوج مهربانی و صمیمیت از محرومیت آموزشی رنج میبردند، آنان را با وضعیت دانش آموزان و فرزند خود مقایسه میکرد و بیشتر غمگین میشد. پس این توریست آلمانی بالاخره تصمیم بزرگش را گرفت.
۲۰ هزار یورو از حقوق معلمی را پس انداز داشت. ۱۱ سال پیش معادل ۲۶ میلیون تومان میشد. با این پول تصمیم گرفت تا رسالت معلمی خود را به تکامل برساند. برای دانش آموزان روستای لما مدرسه سه کلاسه به نام دخترش «الیزابت» ساخت.
حالا لما و مدرسه الیزابت برای مرد آلمانی همانند، کشورش است، او همچنان به مدرسه و مردمی که او را به خوبی میشناسند سر میزند. از مدرسه و اهالی روستا در هر کجا میرود تعریف میکند تا تصویر واقعی از مردم کشور ایران نشان دهد. روستای ناآشنا لما حالا در میان مردمان آلمانی و دانش آموزان برندرز شناخته شده است.
دانش آموزان و اهالی روستای لما نیز از مردم آلمان خاطرهای خوبی در ذهن دارند، خاطرهای که نسل به نسل منتقل میشود.
ایران، خیرین مدرسه ساز در داخل و خارج از کشور کم ندارد. خیرینی که عدد آن را ۶۵۰ هزار نفر در داخل و یک هزار نفر در خارج نشان میدهد. ۲۰ تا۳۰ درصد مدارس کشور نیز خیر ساز است. خیرینی که قلبهایشان بزرگتر از حساب بانکیشان است و پولهایشان تبدیل به آجرهای میشود که مسیر توسعه هر جامعهای از آن میگذرد.
خیرین مدرسه ساز برای انسان دوستی و مهر ورزی مرزی نمیشناسند. هرجا که محرومیت است نام نیکی از خیرین در آنجا درخشیده است.
نظر شما