به گزارش خبرنگار مهر، ابن رشد نقد شدیدی بر نظریه زبان اخلاقی اشعری دارد که خوبی و بدی را کاملا در تطابق با دستورات خداوند تفسیر می کند. هدف از این نظریه تاکید بر قدرت و اقتدار خداوند بر هر چیزی ، حتی بر مفهوم اصطلاحات اخلاقی است.
بنابر این آنچه که ما باید انجام دهیم دستورات خداوند است، و ما باید آنها را انجام دهیم زیرا خداوند دستور داده است، به طوریکه هر چیزی که ما نیاز باشد در مورد رفتار اخلاقی بدانیم در اسلام به آن اشاره شده است. ابن رشد معتقد است که برعکس، باید بین مفاهیم اخلاقی و دستورات الهی تمایز قائل شویم. در این جا وی از دیدگاه ارسطویی تبعیت می کند. از آنجا که هر چیزی ماهیتی دارد و این ماهیت غایتی دارد ، ما نیز به عنوان یکی از این چیزها ماهیتی داریم و در جهت رفتارمان به غایت می رسیم.
هدف یک گیاه رشد کردن است و هدف یک اره بریدن، اما هدف یک موجود انسانی چیست؟ یکی از اهداف نهایی ما شاد بودن و خودداری از اقداماتی است که منجر به ناخوشی می شود.در این جا همتراز پنداشتن اصول اسلامی و ارسطویی مشکل نیست: فضیلت اخلاقی منجر به خوشبختی می شود و در صورتی که ما مطابق ماهیتمان رفتار کنیم ، قادر به رسیدن به خوشبختی خواهیم بود. ممکن است برداشتهای زیادی از این خوشبختی صورت گیرد ، چه به عنوان ترکیبی از فعالیتهای دینی و اجتماعی ، چه به عنوان یک ایده آل فکری کامل. با وجود این ، این مورد بندرت ممکن است.
یک بعد اساسی برای خوشبختی انسان وجود دارد که شناخت خوشبختی را با رفتار دینی و اخلاقی صحیح بسیار آسان تر می کند.
ممکن شخصی بخواهد که برای تمرکز کامل بر قوای فکری اش ، به کلی دور از اجتماع زندگی کند، اما این نوع روش زندگی نسبت به زندگی که در آن تمرکز بر تفکر همراه با اقدامات اجتماعی خاص است، در درجه پایین تری قرار دارد.
شاید بعضی ها انتظار داشته باشند که متفکری مانند ابن رشد که در یک چارچوب اسلامی کار می کرد ، خوشبختی و بدبختی را با بعضی از جنبه های زندگی پس از مرگ مشخص کند ، اما همانطور که دیدیم ، او قادر به قبول دیدگاه سنتی زندگی پس از مرگ به عنوان بقای افرادی همچون خودمان نبود. بدون یک زبان دینی ،ممکن است برای مومنان معمولی فهم این مسئله مشکل باشد که اقدامات اخلاقی ما نه تنها بر خودمان بلکه بر خوشبختی کل جامعه، نه فقط در یک زمان یا مکان ویژه بلکه به عنوان یک نوع تاثیر می گذارد.
زمانی که ما بد رفتار می کنیم ، به شانس مان برای رشد انسانی آسیب می رسانیم ، و این بر فرصتهای شخصی مان برای رسیدن به خوشبختی و رشد به عنوان یک فرد تاثیر می گذارد.همچنین بر روابطمان با افراد دیگر تاثیر می گذارد ، به طوریکه منجر به ضعف جامعه می شود. شاید بدبختی ناشی از یک بدی بعد از مرگ گریبانگیر ما نشود اما گریبانگیر جامعه می شود.
اهمیت تصور بعد از مرگ این است که به مفاهیم وسیعتری اشاره دارد که در آن فعل اخلاقی حضور دارد.
ابن رشد در بحثش درباره جمهوری افلاطون، افلاطون را با دیدگاه ارسطویی خودش بررسی می کند و متن آن را برای دولت معاصر به کار می گیرد. وی از نظریه تغییر و رو به زوال گذاشتن دولت ایده ال افلاطون، در قالب چهار دولت ناقص برای نشان دادن جنبه های سازمان سیاسی گذشته و معاصر در جهان اسلام استفاده می کند. او از متکلمین دوره خودش به عنوان یک خطر واقعی برای دولت و خلوص و پاکی اسلام یاد می کند و به حاکم پیشنهاد می کند که بهتر است فعالیتهایش را مخفی نگه دارد.
به تحلیل مهر، ابن رشد در این اثر و آثار دیگرش اهمیت فهم دقیق رابطه بین مذهب و فلسفه را در دولت بیان می کند. وحی بر فلسفه ارجحیت دارد زیرا پیام آن نسبت به فلسفه به میزان بیشتری در دسترس است. پیامبر قادر به انجام کارهای است که از عهده فیلسوف خارج است، مانند آموزش توده ها ، پیش بینی آینده، ایجاد قوانین مذهبی و کمک به خوشیختی کل بشریت.
پیامبر از طریق وحی الهی یا الهام، قوانینی را ایجاد می کند که از طریق آن مردم به این درک و آگاهی می رسند که چگونه باید رفتار کنند. اعتبار پیامبر از طریق مهارت سیاسی به دست می آید. در اینجا معجزه ها جایگاهی ندارند، تنها تواناییهای قانونگذاری جواب می دهد.
فیلسوف دانش نظری پیامبر را داراست ، اما تنها پیامبر می تواند این دانش را به صورت قانون درآورد و توده مردم را مجاب به اطاعت از آن کند. پیامبر علاوه بر دانش نظری که فیلسوف هم دارد ، دانش عملی هم دارد، پس بدین ترتیب محتوای شریعت تفاوتی با محتوای قانون فلسفی ندارد. پیامبر در رساندن این محتوا بهتر از فیلسوف است، و می تواند ایده های انتزاعی در باره خوشبختی انسان را در قالب نظریات سیاسی و هنجارهای اجتماعی به مردم انتقال دهند و از این طریق زندگی مردم را تنظیم کنند.
با این همه باید تاکید کرد که تنها مزیتی که دین بر عقل دارد این است که دین دارای یک وجه عملی دانش هم هست که عقل لزوما آن را دارا نیست. مسئله رابطه بین فلسفه و دین فلاسفه اسلامی را شیفته کرده است ، و ابن رشد در این زمینه هیچ استثنایی قائل نیست. وی بارها تلاش کرد که در آثارش این مسئله را پالایش کند.
نظر شما