وي با اشاره به « تداوم تاريخ ايران» ، آن را مهم ترين سوال در برابر تاريخ ايران دانست و افزود: .چرا تاريخ ايران تداوم دارد ؟ اين يك موضوع حيرت انگيز در جهان است . تنها كشور ايران است كه توانسته با طي كردن جنگها و حوادث بسيار تدوام تاريخي خود را حفظ كند و به امروز برساند . بعد از اسلام يك جريان جديد در ايران بوجود آمد و دين تازه اي فرا گير شد كه تا كنون 55 كشور را در بر گرفته است . حدود 35 كشور عربي زبان هستند.
وي اظهار كرد : تنها كشوري كه شخصيت باستاني ، زبان، آداب و رسوم و دنباله تاريخي خود را نگه داشت ايران است و اين يكي از عجايب بزرگ تاريخي جهان بشمار مي رود. تمام كشورهاي عربي و كشوري مانند "مصر" با تمدني بسيار ديرينه به صورت تازه اي در آمدند و گذشته آنها به پشت سرافكنده شده و به فرا موشي افتاده است . ايران تنها كشوري بود كه توانست كليت تاريخي خود را حفظ كند.اين جاي سوال دارد كه چگونه ايران توانست با تمام حوادثي كه براي او اتفاق افتاد گذشته اش را پاس بدارد و نام ايران برقرار بماند ؟
ندوشن تصريح كرد:عليرغم اشغالها ودوره هاي انحطاطي كه در كشورطي مي شود ، رگه هاي اصلي تمدن ايراني به دوره هاي بعدانتقال مي يابد .
قوم ايراني نخستين قوم يكتا پرست و «يگانه پرست ناپيدا»است .در حالي كه سراسر تمدن آن دورانها ( هزاره پيش از ميلاد) خداي مادي و محسوس مي پرستند ،تنها ايرانيان هستند كه تصور خداي يگانه و ناپيدا در ذهنشان پيدا مي شود. اين بخاطر آن است كه قوم ايراني به طور كلي هميشه يك ارتباط نزديك بين زمين و آسمان نگه مي داشتند . يعني زندگي در زمين براي ايرانيان بدون تصور يك نيروي آسماني مفهومي نداشته است. به اين علت تمدن ايراني از همان آغاز متوجه اين موضوع شده است كه يك پيوند بين زمين و آسمان بر قرار شود و اين پيوند به صورت يك خداي يگانه و ناپيدا است و اين مسئله ازابتداي آغازش در طي تاريخ ايران ادامه پيدا مي كند .
|
وي ادامه داد: مسئله جهاني شدن از ايران آغاز شده است و سخن گوي بارز اين فكر ، شاهنامه و فردوسي است. شاهنامه يك خطاب جهاني دارد . از همان ابتدا كه شروع مي شود مي گويد« به نام خداوند جان و خرد» اين جامع ترين وبالاترين تعريف در مورد خداوند است . براي اينكه كل بشر در هر نقطه از دنيا كه واجد جان وخرد است به اين قوا نظر دارد .
وي گفت:فردوسي در ادامه شاهنامه، در مورد آفرينش جهان ، ستايش خرد ، آباداني جهان و بانيان تمدن حرف مي زند و اين خطاب جهاني است و مخصوص يك قوم و ملت و تمدن نيست . موضوع شاهنامه نبرد بين نيكي و بدي است يعني يك امر جهاني كه در كل سر نوشت جهان جريان داشته است . اين موضوع به صورت يك فرهنگ جهاني در عرفان ايراني جريان پيدا مي كند . وقتي مثنوي مولوي را باز مي كنيد مي بينيد فراتر از همه نظريه ها و باور ها حركت مي كند و يك هدف جهاني مورد نظر اوست و اين ريشه اش برمي گرد به ايران پيش از اسلام و آنچه در روحيه ايراني بوده ، كه هميشه ديدش يك ديد جهاني است .
وي در ادامه سخنانش با اشاره به دوره ساساني و ماني ،گفت: نظريه "ماني" مبتني بود بر تلفيق مذاهب . او مي ديد كه اختلافات مذهبي دليل بوجود آمدن جنگها و كمكش و اختلافات قومي است.به همين دليل تفكر و آيين مانوي گري را كه تركيبي بود از مذاهب مختلف مهم زمان مانند؛ بودايي ، مسيحي و زرتشتي و يهودي بوجود آورد . اين نيز يك ديد وسيع جهاني و مذهب روشنايي است در مقابل تيرگي، كه مي بايست جانشين اين باورهاي اختلاف انگيز جهان بشود . اين هم باز در عرفان بعد از اسلام دوباره زنده شده است. براي مثال در ميان عرفاي خودمان بسيار داشتيم كه آرمان انساني را در يگانگي، كل چند گانگي هاي بشري جستجو مي كردند.
وي در ادامه به حضور " مزدك" در تاريخ ايران اشاره كرد و گفت:"مزدك "يعني آرزوي يك نوع عدالت و برادري . ما كار نداريم كه ماهيت كار مزدك به كجا كشيده شد و به چه صورت در آمد و سو استفاده هايي از آن شد . چون طبيعي است در واكنش با يك نظامي كه در كشور مقداري جنبه انحصاري دارد واكنش شديد ايجاد مي شود. ولي نفس آن عدالت و برابري بود . اين افتخار تمدن ايران است كه نخستين نظام برابري عملي در ايران صورت گرفت . از جانب يك متفكر ايراني كه عده ي زيادي هم طرفدارپيدا كرد . اين در سراسرادبيات ايراني ( رسيدن به عدالت) جريان دارد.
ندوشن تصريح كرد : در برابرمزدك بايد به عصر انوشيرواناشاره كرد كه عصري بود مبتني يك نوع نظام بندي حكومتي وايجاد قواعد و قانون در حكومت ، كه اين موضوع افسانه اي شد نمونه در مقابل عدالت خواهي مزدكي . هردو اينها در تفكر ايران و بعد از اسلام را پيدا كرد، همانطور كه مي دانيد عدل انوشيروان نمونه قرار گرفته و تمام ادب فارسي از آن صحبت مي كند .
وي گفت:در فرهنگ ايراني يك نوع تفكر جهاني پايدار است كه اساس ادبيات فارسي را تشكيل مي دهد ، به طوري كه نمونه هاي متعدد ازاين ابراز انديشه همگاني برابري و جهاني وجود دارد كه به عنوان نمونه مي توان به شعر « بني آدم اعضاي يكديگرند » يا « به نام خداوند جان و خرد» يا حافظ كه مي گويد « نباش در پي آزار و هر چه خواهي كن/ كه در طريقت ما غير از اين گناهي نيست» اشاره كرد . حافظ با اين شعرخط مي كشد بر تمام قواعدي كه دنيارا به روا و ناروا يا گناه و بي گناه تقسيم مي كند.همه را مي گذارد كنار مي گويد« نباش در پي آزار و هر چه خواهي كن».
نظر شما