به گزارش خبرنگار مهر، این فیلم مانند سایر فیلم های امیرشهاب رضویان به نوعی نوستالژی خاص و همیشگی مورد نظر را در خود نهفته دارد. اما خرده داستان های متعدد و عدم انسجام فیلمنامه، ضربه اساسی را به فیلم زده است.
بازی ها تا حدودی قابل قبول و باورپذیر است (جز بازیگر نقش دکتر پارسا که بازی اش بسیار شبیه بازی مسعود رایگان است، البته بسیار خامدستانه تر از بازی او و در هیچیک از صحنه ها مخاطب را با خود درگیر نمی سازد)، اما به گمانم مشکل اساسی فیلم از آنجا آغاز می شود که کارگردان تلاش می کند هزاران داستان و مشکل و معضل و ... را یکجا بیان کند.
حس دلتنگی دکتر پارسا برای وطن، جوان راننده ای که ملغمه ای از تضادها و تناقض های امروزی است، بم شهری که می توان صدها فیلم با موضوعات بکر از آن ساخت، عشق سال های کودکی و ... همگی فقط مطرح می شود بی آنکه پاسخ یا دلیل روشنی برای مطرح شدنشان وجود داشته باشد.
یک لحظه تصور کنید که کارگردان (که مطابق معمول فیلمنامه نویس هم هست)، تنها یکی از سوژه های مذکور را انتخاب و پایه اصلی فیلم خود را بر اساس آن بنا می نهاد، حاصل هر چه بود این همه اغتناش و از هم گسیختگی را به نمایش نمی گذاشت. البته ناگفته نماند که فیلم آزاردهنده نیست، حتی کنایه های گه گاه بامزه آن تماشاگران را می خنداند و باعث می شود برای لحظاتی ریتم کسالت بار فیلم دیده نشود.
و نکته آخر! حضور یک فیلمنامه نویس مستقل آیا مشکلات فیلم را، نمی گویم برطرف، ولی تعدیل نمی کرد؟!
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
گلاره محمدی
نظر شما