۱۵ بهمن ۱۳۸۵، ۱۱:۵۰

/ نگاهی به "خاک سرد" /

قدم زدن روی طنابی باریک

قدم زدن روی طنابی باریک

برخی رویدادها آن قدر در تاریخ یک کشور و یا یک ملت اهمیت دارند که حتی آوردن ذکری اندک هم در باب آن مقولات شاخک های حسی مردمان آن سرزمین را مرتعش می کند.

به گزارش خبرنگار مهر، زلزله بم، بی تردید یکی از این وقایع تلخ و البته ماندگار ایران و به نوعی جهان است. فاجعه ای که ابعاد آن گسترده ای فراتر از جغرافیا و زمانی خاص را به خود اختصاص داده است. بسیاری از هنرمندان با آگاهی از پتانسیل غنی و جذابیت بالقوه چنین موضوعاتی، اثر خود را بر پایه این جذبه استوار می کنند. عملی که به قدم زدن روی طنابی باریک می ماند، چرا که در بسیاری از موارد فیلمساز، نویسنده و ... چنان تحت تاثیر موضوع خود قرار می گیرند که صرف مطرح کردن آن را دلیل بر اهمیت اثر خود می شمارد و ظرافت هایی که ضرورت یک اثر هنری است را به فراموشی می سپارد.

"خاک سرد" ساخته رضا سبحانی مثال بسیار خوبی برای چنین نگرشی است. خانواده ای در بیابان های اطراف بم و به تنهایی زندگی می کنند. مرد که چاه کن است رویای یافتن دریا در دل کویر را دارد. زن باردار است و انتظار فرزند دومی را می کشد. زلزله، بم را نابود می سازد، زن در آستانه مرگ فرزند دختری به دنیا می آورد، مرد و زن هر دو می میرند و فرزندان آنان زنده می مانند.

مشکل اصلی "خاک سرد" فیلم نامه ضعیف آن است. داستان ظرفیت بدل شدن به یک فیلم بلند را ندارد و نویسنده نیز آن قدر بر موضوع زلزله تکیه داشته که زحمت افزودن چند داستانک  در طول روایت را به خویش نداده است. به همین دلیل فیلم خیلی زود به اثری ملال آور بدل می شود، در حالی که افزودن چند شخصیت، ریتم بهتری را به فیلم نامه می بخشید. واقعا سکانس جنگ سگ ها که پرداخت بسیار ضعیفی هم دارد چه کار کردی در فیلم نامه داشته است؟ استفاده از قطعات مستند در هنگام تلاش ابراهیم برای یافتن نیروی کمکی با کدام منطق صورت گرفته است؟ خونسردی زاید الوصف یوسف در حالی که زن باردارش با جیغ و فریادهای ممتد، تماشاگران را نه متاثر که به واقع عصبی کرده، چطور؟ اشاره به نمونه ای از دیالوگ های فیلم درست در آستانه مرگ هر دو شخصیت خالی از لطف نیست: "من با خودخواهی هام زندگی رو برای شما سخت کردم" تهمینه: "ما همیشه دوست داشتیم با آرزوهای تو زندگی کنیم." یوسف: "به روی این بچه که نگاه کردم دلم روشن شده" به اندازه کافی روشن است. نه؟

از فیلم نامه که بگذریم، بازی های ضعیف بازیگران مشکل بعدی فیلم است و عدم توانایی کارگران در گرفتن بازی از بازیگر خردسال نقش ابراهیم و همچنین هیلا اکرانی سبب فاصفه گذاری میان بیننده و اثر می شود. فروتن آن بازیگر پیچیده همیشگی نیست، هر چند که رضا آشتیانی در نقش کوتاه خود - به جز آل سکانس خنده های متوالی در ماشین - توفیقی نسبی داشته است.

جلوه های ویژه قرار دادن ارگ بم در پس زمینه حرکت پربچه به هیچ وجه قابل قبول نیست. موسیقی گاهی به شکل افراطی در می آید و بر تصاویر پیشی می گیرد. ریتم فیلم در بسیاری از سکانس ها کند است. به هر حال تکیه صرف حتی بر فاجعه ای بی مانند هم لزوما هیچ فیلمی را بدل به اثری پر ارزش نمی نماید.

راستی، فیلم دیدن برای کارگردان ها کار چندان بدی هم نیست. پس دیدن "زندگی و دیگرهیچ" عباس کیارستمی و "مرکز تجارت جهانی" الیوراستون اکیدا توصیه می شود.

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

اشکان راد

کد خبر 443271

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha