۱۷ بهمن ۱۳۸۵، ۲۰:۵۴

/ نگاهی به "آرامش در میان مردگان" /

آرامش مردگان بهتر از سرسام زندگان

آرامش مردگان بهتر از سرسام زندگان

فیلم سینمایی "آرامش در میان مردگان" به کارگردانی مهرداد فرید با زبانی بسیار ساده نشان می‌دهد که به راستی آرامشی که در میان مردگان وجود دارد، از فعالیت و زندگی سرسام‌آور زندگان پایتخت به مراتب بهتر است.

به گزارش خبرنگار مهر، این فیلم کم تجربگی سازنده اش را نشان می دهد. چون اثر هیچ تلاشی نمی کند تا در راستای سینمای مخاطب پسند پیش برود. از سوی دیگر، فیلم فیلمنامه چندان محکمی ندارد و کارگردان با استفاده از یک خط داستانی بسیار ساده در جهت تصویر کردن احساسات و شرایط زندگی زنی اقدام می کند که در طول عمر خود فقط یکبار به تهران آمده است. زنی که همه چیز شهر از اتوبوس و مترو و سایر وسایل نقلیه تا شکل و رفتار آدم های آن برایش عجیب به نظر می رسد. زیرا او عمری در کنار قبرستان و میان مردگان زندگی کرده و کمترین آسیب و گزندی از سوی آنها ندیده است.

شروع فیلم با سکانسی از ورود مردگان به مرده شورخانه و خارج شدن درگذشتگان کفن پیچ آغاز می شود. این صحنه به علاوه تیتراژ کاملا منحصر بفرد فیلم نگاه بینندگان را به خود جلب می کند و نشان از توجه به سازنده اثر به مضمونی متفاوت دارد. البته فرید با هوشمندی سراغ دنیای نامانوس و تا حدودی ترس آور مردگان نمی رود، بلکه او می کوشد از این رهگذر وجه مقایسه ای از آرامش به مفهوم واقعی کلمه در اختیار آنها قرار دهد تا وقتی دوربین از نگاه شخصیت اصلی داستان داخل شهر شلوغ، دودآلود و درهم و برهم می رود، به خوبی مفهوم سرسام را دریافت کند.

کارگردان فیلم بی آنکه دیالوگ زیادی بنویسد یا به فکر خلق صحنه های عجیب و دست نیافتنی باشد، جلوه ای از شهر را به مخاطبان نشان می دهد که هر کدام از آنها به طریقی با این مسایل دست به گریبان هستند. ترافیک آزاردهنده شهر، نبود علایم کافی برای افرادی که تهران را بلد نیستند، ناکارآمدی سیستم حمل و نقل عمومی شهر در جابجایی مسافران و مهمتر از همه کمرنگ شدن جدی اخلاقیات در بین اقشار مختلف مردم، وجهی از مشکلات شهر بزرگ تهران است که از نگاه دوربین بسیار ساده و صمیمی بیان می شود.

کارگردان "آرامش در میان مردگان" در انتخاب بازیگران نیز بسیار خوب عمل می کند. گلاب آدینه که در هر فیلم نسبت به اثر قبلی خود نوعی افزایش سطح بازیگری را از خود بروز می دهد، در این فیلم نقش پیرزنی بی سواد، دور افتاده از هیاهوی شهر و تنها را به خوبی ایفا می کند. در این میان تعامل بسیار خوب نابازیگران فیلم با عوامل تولید اثر را به یک فیلم واقعگرا - به مفهوم واقعی کلمه - نزدیک می کند. به خصوص که آنها در راستای مقاصد کارگردان قرار می گیرند و مفاهیم را به خوبی منتقل می کنند.

البته در بخش هایی از فیلم به مفاهیم استعاری اشاره می شود که به هیچ وجه در فیلم نمی نشیند و کاملا تصنعی و حتی غیرضروری به نظر می رسند. در این اثر یک شخصیت خیالی با چهره ای دفرمه شده و عجیب نشان داده می شود که ظاهرا تصویر مرگ از نگاه پیرزن قصه است. در پایان فیلم وقتی که پیرزن به آرامی جان می بازد این شخصیت به همراه سه موجود غیرواقعی در حال رقص نشان می دهد که هیچ ارتباط معنایی و حتی زیبایی شناسانه ای با  اثر پیدا نمی کند و حتی به نوعی آزاردهنده است.

در بخشی دیگر از فیلم جوانان بالای شهر سوار بر ماشین های مختلف یا موسیقی هارد راک و صورتک های عجیب نشان داده می شوند که البته این صحنه ها نیز بر اساس ذهنیات پیرزن مطرح می شود. این بخش چه به انگیزه خودداری از نشان دادن چهره یا تیپ خاصی صورت گرفته باشد و چه انگیزه اشاره به سیرت افراد باشد و چه اینکه کارگردان بخواهد وجه انتقادی این نوع رفتارها را پررنگتر کند، در ساختار و بدنه اثر جای نمی گیرد و همانند وصله ناهمرنگی است که ساختار روان و ساده فیلم را مخدوش می کند.

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

مازیار شیبانی فر

کد خبر 444599

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha