به گزارش خبرنگار مهر، حسینعلی رمضانی، مدرس دانشگاه و عضو شبکه پژوهشگران و محققان علوم انسانی در یادداشتی با عنوان "اندکی تأمل! اندر مظلومیت فرهنگ" به مهجوریت فرهنگ پرداخته است:
مبنای حرکت، تعامل و ارتباط انسانها با یکدیگر بر اساس رویکردهای مختلف شکل می گیرد. این رویکرها باعث تعریف و اولویت بندی نیازها، تعیین خط و مشی، تشخیص قواعد و هنجارها، اخذ روش، بهره گیری از تکنولوژی و ابزار و ... خواهد شد. رویکردها عاملی برآمده از غلبه یک بعد بر ابعاد دیگر است. رویکردهای عمده ای که می توان برشماری کرد عبارتند از رویکردهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
هر یک از این رویکردها که نشان دهنده غلبه یک بعد بر ابعاد دیگر است موجب شکل گیری مفهومی بنیادی و کلیدی به عنوان نقطه عزیمت حرکت ابعاد دیگر نسبت به بعد غالب می شود. در رویکرد اقتصادی تمام مناسبات بر پایه مفهوم کلیدی ثروت و منفعت شکل می گیرد. در رویکرد سیاسی تمام حرکت ها و روابط بر اساس کلید واژه قدرت بنا می شود. در رویکرد اجتماعی مبنای حرکت دیگر ابعاد، بر محور مفهوم وحدت خواهد بود و در نهایت در رویکرد فرهنگی مفهوم کلیدی هویت است که مناسبات و جهت حرکت یک جمعیت، گروه، سازمان و یا ملت را شکل می دهد.
در نگاه مادی رویکردهای غالب بر اساس ثروت، قدرت و وحدت اجزای سیستمی است، اما در نگاه الهی و معنایی هویت دینی است که محاط بر همه ابعاد می باشد. جهت دهی ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر عهده هویت دینی بوده و فرهنگ، ساحت اصلی شکل گیری مناسبات دیگر ابعاد خواهد شد. فرهنگ آن روح حاکم بر روابط ابعاد وجودی انسانها است. البته باید متذکر شد که فرهنگ در دو نگاه مادی و الهی قابل تعریف و تمییز خواهد بود و چه بسا ابعاد دیگر در این دو نگاه هویتی جدید به خود گیرند.
با غلبه رویکرد مادی که بر بعد اقتصادی و سیاسی نظر دارد و به عنوان زیرساخت بدانها نگریسته می شود، اجتماع و فرهنگ مغلوب و روبنای حرکت انسانها در درون جوامع قرار می گیرد. جریان ثروت و قدرت موجب ایجاد، تثبیت، رشد و برهم کنش ساختارها، قواعد، هنجارها و در نهایت روابط بین الافرادی و بین الاجتماعی می شود. میزان تراکنش ثروت و قدرت در بازه زمانی و مکانی، تعیین کننده هویت و وحدت یک جامعه مادی زده است. در سوی دیگر فرهنگ در راستای احیای انسجام و وحدت اجتماعی نقش آفرینی کرده و جریان ثروت و قدرت را مدیریت می نماید. برای نمونه این نکته که "هدف وسیله را توجیه نمی کند" نشان دهنده غلبه فرهنگ بر جریان قدرت و ثروت است.
در نگاه سیستمی باید دید که جایگاه فرهنگ را به عنوان ساحت کلی در نسبت با ابعاد دیگر تعریف می کنند و یا به عنوان ثقل و هسته سیستم(Core System) به آن می نگرند. در نگاه اول که فرهنگ به مثابه یک امر غالب و روح حاکم عمل می کند در اهمیت و جایگاه آن در نسبت سنجی با دیگر ابعاد سخن به میان می آید، اما در نگاه دوم وقتی فرهنگ به عنوان ثقل و هسته قرار می گیرد جهت جریان ابعاد دیگر را به سمت و سوی خدا و یا طبیعت رهنمون می سازد. در این نگاه فرهنگ به مثابه ابعاد دیگر مدیریت پذیر خواهد بود و در حاشیه قرار نمی گیرد. به بیان دیگر فرهنگ چه به عنوان امری محاط بر ابعاد دیگر و چه به عنوان هسته مرکزی اجزای سیستمی باید در برنامه ریزی کلان مدیریتی قرار گیرد.
فرهنگ در اندیشه مادی در حاشیه و در کنج یک جامعه قرار می گیرد. سطح آن چنان تنزل داده می شود که دیگر نه قابل مدیریت پذیری است و نه صلاحیت و شأن حضور و بروز در مناسبات دیگر ابعاد دارد. فرهنگ در مناسبات قدرت و ثروت به مثابه یک امر عرفی زده(Secular) که مردم می توانند بر اساس ذائقه خود بدان فرم و شکل دهند نگریسته می شود. در بازی قدرت و ثروت، برنامه ریزی و تخصیص بودجه و منابع سالانه در حوزه فرهنگ، چنان می نماید که اصلا وجود ندارد و یا باید نادیده گرفته شود. در این جوامع فرهنگ چنان نحیف است که هر رهگذری به آن می نگرد دست در جیب کرده و اعانه ای از سر لطف و دلسوزی جلوی آن پرت می کند. آری! فرهنگ در جوامع قدرت و ثروت زده به دلیل فقر فرهنگی یتیمی را ماند که هر کس از سر مهر دستی بر سرش می کشد و بعد رهایش می کند.
جالب اینجاست که فرهنگ در سازمانهایی که تصدی امر فرهنگ و به اصطلاح عمق بخشی آن را در مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بر عهده دارند نیز حداقلی از بودجه و امکانات را به خود اختصاص می دهد. با تاسف می توان بیان کرد که جریان و بازی قدرت است که تعیین کننده جایگاه فرهنگ در درون سازمان و برون سازمان خواهد بود. حال در کوتاه یا بلند مدت چه بر سر فرهنگ جامعه می افتد بماند.
فرهنگ؛ در نظام موضوعات و در تناسب با اجزای سیستمی جوامع به عنوان هسته مرکزی رابطه ای من وجه دارد؛ بدین معنا که در ترکیب فرهنگ با ابعاد دیگر نظام موضوعاتی را به ما خواهد داد که عبارتند از:
۱) فرهنگ اقتصادی؛ ۲) اقتصاد فرهنگی؛ ۳) فرهنگ اجتماعی؛ ۴) اجتماع فرهنگی؛ ۵) فرهنگ سیاسی و ۶) سیاست فرهنگی.
این شش موضوع در سطوح و لایه های فرهنگ در یک ماتریس و مختصات نموداری قابل ترکیب و ضرب با یکدیگر خواهند بود. لایه های فرهنگ عبارت خواهد بود از:
۱) لایه باورها ۲) لایه ارزش ها ۳) لایه قواعد ۴) لایه هنجارها ۵) لایه ساختارها ۶) لایه رفتارها ۷) لایه نمادها و الگوها.
حال باید این هفت لایه با شش نظام موضوعات که در مجموع ۴۲ موضوع به ما داده است، را با فرآیند سه گانه پژوهش، آموزش و ترویج و تبلیغ ترکیب و ضرب کرد. هر یک از این سه فرآیند به پنج زیر فرآیند: رصد، آمایش، تحلیل، اجرا و بازخورگیری قابل تقسیم می باشد که در این مرحله شاهد ۱۵ زیر فرآیند خواهیم بود. اکنون باید ۴۲ موضوع را در ۱۵ زیر فرآیند ضرب نمود که با این اوصاف ما با ۶۳۰ فرآیند موضوعی در حوزه فرهنگ مواجه خواهیم بود.
در این مرحله در راستای مدیریت پذیر کردن فرهنگ باید به شش سوال مدیریتی پاسخ داد. که عبارتند از: چه؟، چرا؟، چه کسی؟، کجا؟، چه زمانی؟ و چگونه؟. در ادامه این شش سوال در ۶۳۰ فرآیند موضوعی فرهنگ ترکیب شده و در نهایت یک آمایش ۳۷۸۰ بندی را برای مدیریت بر عرصه فرهنگی اراده می نماید. با جرح و تعدیل هر یک از این بندها می توان به یک سبک و سیاق مدیریتی در فرهنگ نایل شد.
حال خطاب سؤال به مسئولین و مدیران سامانه های تصمیم ساز کلان کشور و به ویژه دستگاه ها، نهادها و سازمان هایی که محور مأموریتی آنها در عرصه فرهنگ تعریف شده، این است که: جایگاه فرهنگ در نسبت سنجی با دیگر امور و در تصمیم گیری های کلان و سازمانی در کدام نقطه قرار دارد؟ آیا در بطن، هسته و ثقل برنامه ها بوده و یا در حاشیه ای از حواشی برنامه های باری به هر جهت که بسیاری از جریانات قدرت و ثروت با این نگاه به فرهنگ و امور فرهنگی می نگرند، به آن نگریسته می شود؟
شواهد و قرائن را می توان کنار هم گذاشت و درک کرد که پاسخ اولیه سیستم و سامانه در نسبت سنجی فرهنگ با دیگر ابعاد چیست. قرائنی از جنس ساختاری، سازمانی، حدود اختیارات، بودجه ریزی، سهم دهی، کمیت و کیفیت نیرویی، خدمات، ساختمان و تجهیزات همه و همه نشانه هایی از اهمیت قائل شدن امر فرهنگ در یک سیستم می باشد. چنانچه فرهنگ در گردونه بازی قدرت مثل یک توپ فوتبال از یک گوشه ای به گوشه ای دیگر پرت شود، نشان از بی نشانی آن دارد. اگر فرهنگ در بازی قدرت مجروح و شهید شود فاتحه آن سیستم خوانده است. اینکه با نگاه تعدیلی هر چه می توان از فرهنگ زد و به دیگر ابعاد داد نشان از بی تدبیری تصمیم ساز و تصمیم گیر دارد.
در این اوضاع باید اندکی تأمل اندر مظلومیت فرهنگ داشت و بیان داشت که: "کی گفته حق با حق است؟ همیشه و همه جا حق با قدرت و ثروت است و لاغیر!"
نظر شما