در "اخراجی ها" مجید سوزوکی به عنوان لات محل معرفی می شود که برای جلب رضایت پدر نرگس که مردی متدین است زندان رفتن خود را به عنوان سفر حج جا می اندازد و وقتی موقعیتش تضعیف می شود، در لحظه ای که در قهوه خانه نشسته با دیدن تصاویر تلویزیونی جنگ و رزمندگان تصمیم می گیرد به یک جبهه سرپایی برود.
از آنجا که فیلمساز قصد داشته در این سفر مجید و دوستانش را به تحول برساند، روی وجوه منطقی این همراهی کمترین تمرکز شده و همه چیز به گونه ای طراحی می شود که این قوم پای در راه سفر بگذارند. بخش عمده پتانسیل فیلم بر دوش تیپ سازی و حرکت بر مسیر کنش و واکنش های برآمده از تیپ های آشناست. شوخی هایی که بیش از هر چیز به کلام و دیالوگ محدود می شود و کمتر از این محدوده پا را فراتر می گذارد.
قرار است بار طنز و کمدی تبدیل به محملی شود برای تلطیف هم رفتارهای خشک متعصبان به دین و انقلاب و هم خشونت فضاهای جنگ و البته هم این وجه کمک زیادی می کند که تحولات گل درشت آدم ها در میان لحن و بار طنز به نوعی مفهومی فرای پیام های مستقیم و شعاری پیدا کند.
اما مشکل موجود در فیلم بیش از هر چیز برخاسته از تعدد آدم های فرعی و یک سکانسی در مقطع حضور در جبهه است. آدم هایی که بناست حضورشان ترسیم کننده تابلو تمام نمایی از مردان جبهه های جنگ باشد. همان هایی که به زعم فیلمساز هیچگاه بر پرده سینما دیده نشده اند و در واقع ضدکلیشه مردان جنگ هستند. نکته جالب اینجاست که این تیپ ها کلیشه های تیپیک قدیمی هستند که نفس حضورشان در موقعیت جنگ به آنها وجهی تازه می بخشد و این می تواند از کارکردهای جدیدی باشد که می توان از کلیشه ها گرفت.
به نظر می آید آنچه فیلم فاقد آن است قرینه پردازی و به نوعی پرداخت حرفه ای تر فیلمنامه، شخصیت پردازی و ... است، والا شوخی های کلامی و دیالوگ های طنز فیلم جایگاه خود را پیدا می کنند و تا پایان هم تأثیر خود را می گذارند. به عنوان مثال سکانسی که مجید در میدان مین حرکت می کند و قدم هایش را محکم به زمین می کوبد، هر چند به سکانس مشابهی در "روبان قرمز" حاتمی کیا پهلو می زند، ولی قرینه پردازی هوشمندانه ای با سکانس ابتدایی دارد که در راهرو زندان او را بدرقه می کنند و همه (ایول داش مجید) می گویند.
فیلم به این ظرایف بیش از خطوط و آدم های فرعی مانند کاراکتر عبدالرضا اکبری نیاز دارد که یک صاحب منصب است که بین سربازان عادی خدمت می کند، یا کاراکتر سیروس کهوری نژاد که فقط تکرار موضوع عوض شدن عنوان ها و القاب و طبعاً رفتارها در خارج از جبهه و جبهه است.
فیلم به تأثیرپذیری سیدمرتضی از این گروه جدید به گونه ای سهل می پردازد، هر چند مفهوم پشت آن نشان دهنده نگاه چندسویه فیلمساز است که رزمندگان مومن را واجد وجوه انسانی می داند. سکانسی که سیدمرتضی قوطی انداختن با دستمال را یاد می گیرد و در عوض از آنها می خواهد نماز بخوانند، از نمونه های به نسبت متعادلتری است که می توانست به کلیت این تأثیرپذیری هم تعمیم پیدا کند.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
سحر عصر آزاد
نظر شما