خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ ـ سارا کنعانی
مرتضی برزگر در همان چند صفحه نخست از اولین رمان خود، پلات یک خطی داستانش را عامدانه پیش روی مخاطبش میگذارد: مرد جوانی همسر غیرایدهآل خود را در بیمارستان از دست میدهد و به دلیل علاقه بیمرز و وافری که به هر زن ممکن موجود دارد، از این فقدان چندان هم ناراضی نیست و از قرار معلوم، نقشی هم در مرگ این زن جوان داشته است. چیزی که باعث میشود خواننده برای ادامه خواندن مشتاق باشد اما کشف چرایی این خباثت نیست، بلکه مهارت نویسنده در شخصیتپردازی و چینش اتفاقات است که او را ترغیب میکند با این گروتسک همراه شود و صد البته که خوب است قبل از شروع خواندن رمان، چند خط پشت جلد آن را دیده باشیم و بدانیم با یک طنز سیاه طرف هستیم و از جمع شدن این همه آدم آنرمال در موقعیتهای غیرعادی در کنار هم توی ذوقمان نخورد، هرچند که برزگر در فصلهایی موفق نشده مرز باریک بین اغراق ذاتی گروتسک و باورپذیری لازم هر اثر را رعایت کند و برای مثال، تو نمیتوانی قبول کنی یک زن، هر چقدر هم بیمبالات، در شرایطی که هنوز جنازه زن اول شوهر صیغه شدهاش روی زمین است از او بخواهد پشت تلفن او را ببوسد یا اینکه همان زن متوفی در زمان حیات از همسر داغدار پدرش خواسته باشد مراسم ختم روز سوم را به خاطر غذا دادن به لاکپشتهای گرسنه مانده در منزل ترک کنند. تکرار اتفاقاتی از این دست، کلیت فضا را تا حدی به تصنع نزدیک کرده و به قولی تا میآیی با جریان اثر همراه شوی، دست مزاحم نویسنده که حضور قلم او را یادآور میشود از لذت تو میکاهد.
تمام داستان در دو سه روز اتفاق میافتد، یعنی از فاصله اعلام مرگ زن چاق تا چند ساعت بعد از خاکسپاری و برزگر با هوشمندی ویژهای توانسته از هر اتفاقی که در این مدت زمان میتواند برای یک شخص مصیبتدیده رخ بدهد، طنز و قصه بیرون بکشد؛ از تیک زدن با پرستارهای بزک کرده بیمارستان و کولیبازی خانوادهی جوان از دست داده بگیر تا امور مربوط به پزشکی قانونی و دعوا و جنجالی که ممکن است در صفوف داغداران حاضر در بهشت زهرا پیش بیاید و شرکت در جمعهایی که ادعای قدرتهای ماورائی دارند و ... برگ برنده مرتضی برزگر اما دست گذاشتن روی سوژها و موقعیتهاییست که جسارت میخواهد؛ مثلا «ضیا»، مرد اول این داستان، شخصی با درونمایههای مذهبی است که قبل از ایجاد ارتباط با دوست ممنوعهاش خطبه عقد موقت میخواند یا حساب نمازهای نخواندهاش را دارد که بعدا جبران کند یا همسر بیمارش را برای شفا به مشهد برده بوده و در عین حال گرایش افراطی عجیب و غریبی به زنها و به خصوص رنگ رژلبهایشان دارد و اساسا کتاب با همین علاقه اروتیک شروع میشود و به پایان میرسد. نویسنده برای آن که «ضیا» مشمئز کننده باشد از هیچ چیز دریغ نکرده، از بیاختیاری ادرار گرفته تا بددهنی و دست بزندار بودنش و این ملغمه را بگذارید کنار این که او یک بازیگر تئاتر است و این تناقض خاصی که برزگر برای شخصیتی از میان قشر روشنفکر فرض شدهی جامعه تدارک دیده، خواننده را بیشتر مجاب میکند که لحن او را به خاطر همین رک و روراستیاش هم که شده دوست داشته باشد، ضمن این که نمیتوان تبحر خاص مرتضی برزگر را در پردازش شخصیتها نادیده گرفت. در حجم به نسبت اندک کتاب، با شخصیتهای متعددی مواجه هستیم و به لطف توصیف دقیق و به اندازه برزگر، تک تک آنها را به خوبی میشناسیم و متفاوتترین آنها هم شاید مادربزرگ ضیا باشد که با وجود ابتلا به ناراحتی قلبی، به عقد موقت پیرمرد در میآید و در اوج لذت دنیایی، مرگ را تجربه میکند و وقتی میدانی این زن، یک مسألهگوی محلی یا همان «خانم جلسهای» بوده، بیپروایی قلم برزگر را بیشتر تحسین میکنی. موتیفهای مورد انتخاب برزگر به دلیل تناسب خوبی که با نیاز روایت دارند بیشتر از هر عنصر دیگری به داستان او انسجام و قوام بخشیدهاند؛ فرضیهی حلول زن مرده در جسم همه آدمهای اطراف ضیا، وجود کرم آسکاریس در روده و تحمیل یک گرسنگی عجیب و غریب به او و لاکپشتهایی که انگار سایه شوم خود را از درون آکواریوم خانهاش به تمام جهان مرد اول قصه تسری دادهاند. به بیان بهتر، «ضیا»ی مرتضی برزگر مردیست که باید پای چیزهایی را از وجود خودش و زندگیاش بیرون بکشد و در خلال این تقلا، وجوه پنهانی روح مستأصل خود را هم عریان میکند، هرچند که تا انتهای کتاب هم بعضی مسائل را روشن نمیکند، همان سوالاتی که سر سفره عقد با زن چاق یک دهه بزرگتر، از خودش میپرسید و آخر کار پاسخش را نه به خودش داد و نه به ما.
روی هم رفته، «اعترافات هولناک لاک پشت مرده» واگویههای مرد زندهایست که در هجوم تمام تردیدهایش تنها اطمینانی که دارد این است که زنها، همه زنها، دوستداشتنیاند و البته که خواندنش برای هر مرد و زنی میتواند جالب باشد.
نظر شما