۲۸ بهمن ۱۳۸۵، ۱۰:۱۷

سیمرغ بلورین بهترین اقتباس به هیچ فیلمی تعلق نمی‌گیرد!؛ نگاهی به اقتباس‌های ادبی در فیلم‌های جشنواره 25 فیلم فجر

سیمرغ بلورین بهترین اقتباس به هیچ فیلمی تعلق نمی‌گیرد!؛ نگاهی به اقتباس‌های ادبی در فیلم‌های جشنواره 25 فیلم فجر

از میان پنج فیلمی که در جشنواره فیلم فجر به طور مستقیم به اقتباس ادبی پرداختند، هیچکدام سیمرغ بهترین اقتباس ادبی را به خانه نبردند، چون اقتباس ادبی هیچ نامزدی در جشنواره امسال نداشت!

به گزارش خبرنگار مهر، فیلم های "روز برمی آید" بیژن میرباقری، "پاداش سکوت" مازیار میری، "گوشواره" وحید موسائیان، "تکدرخت ها" سعید ابراهیمی فر و "اتوبوس شب" کیومرث پوراحمد از میان فیلم های به نمایش درآمده در جشنواره فجر رویکردی به اقتباس ادبی در سینمای ایران داشتند.

مروری بر این فیلم ها و اهمیت اقتباس در فیلمنامه آنها می تواند شخصی بودن داوری های امسال را در نادیده گرفتن فیلم ها به گونه ای فراگیرتر مطرح کند. دیگر مسئله مخالفت با شخص و جناح و ... مطرح نیست، مسئله به نادیده گرفتن کلیت بخشی ساختاری در جشنواره فیلم فجر برمی گردد. آنهم اقتباس ادبی که حامی قدرتمندی ندارد که اعتراضش را در جلسات مطبوعاتی به گوش همگان برساند و در کمال بی انصافی بدون ذکر هیچ دلیلی قانع کننده حتی از اعلام نامزدهایی برای آن خودداری شده است!

روز برمی‌آید

"روز برمی آید" میرباقری برگرفته از نمایشنامه "مرگ و دوشیزه" آریل دورفمان است. نویسنده برای ایرانی کردن قصه، آدم های مقطع تاریخی کشورمان را نشانه رفته است. زن جوان انقلابی که سال های قبل از انقلاب گرفتار بازجویی های ساواک شده و پس از سال ها هنوز این کابوس و عذاب را با خود به هر کجا می کشد. فیلم با حرکت این زن و شوهرش که او هم انقلابی و عامل شکنجه شدن زن بوده آغاز می شود و سفر آنها به یک ویلای خارج شهر را برای آغاز قصه انتخاب می کند. در چنین موقعیت باثباتی است که ورود یک غریبه بناست مخاطب و در عین حال شخصیت های قصه را دچار باور جدیدی از هم کند.

نکته اولی که در همین اولین گام به نحوه ایرانی کردن قصه وارد است انتخاب مقطعی است که هر چند تاریخی اما به جهت نگاه یکسویه فیلمساز بوی کهنگی می دهد. به راستی کنش و واکنش های بخش میانی چه چیزی ورای فیلم های شعاری اوایل انقلاب در اختیار مخاطب قرار می دهد که اتفاقاً در همین ایام دهه فجر، نسخه نخ نمای آنها در سیما به نمایش درمی آید؟ منظور این نیست که مثلاً از بازجوی ساواک یکباره چهره انسانی و ... ارائه شود، ولی باید بتوان به این پرسش پاسخ داد که در سال 85 گفتن از تاریخ معاصر کشورمان چه وجه امتیازی به آن می بخشد؟

نکته دیگر در مورد کیفیت بخش میانی است که برای سطحی نشدن، نگاهی هم دارد به نگاه جدیدی که زن و شوهر از هم پیدا می کنند. این بخش هم به گونه ای نصفه نیمه مانده و شکوائیه زن از روزهایی که به خاطر لو ندادن او شکنجه کشیده را به نوعی زیر سئوال می برد. فیلم با تکیه بر ساختاری به شدت قابل پیش بینی نوعی از چرخش قدرت را به نمایش می گذارد که از همان ابتدا هم تصورش می رود. همانطور که از ابتدا مطمئن می شویم زن، مهمان تازه وارد را اشتباه نگرفته و او همان بازجوی شکنجه گر است و از طراحی ضعیفی که برای بیرون فرستادن شوهر چیده شده حدس می زنیم که قرار است زن و بازجو تنها بمانند تا تصویری از خشونت و افشاگری بازجو را شاهد باشیم و ...

"پاداش سکوت" اقتباسی است از داستان "من قاتل پسرتان هستم" نوشته احمد دهقان که در ادبیات دفاع مقدس قصه کوتاه و تأثیرگذاری است. قصه در قالب نامه رزمنده ای به پدر یک شهید است که با روایت عملیات هور ادعا می کند فرزندش به دست او به قتل رسیده است. نویسنده برای اقتباس سینمایی از این اثر ادبی با چنین نقطه نظری که مسئله فیلم در ارتباط با زمان معاصر می تواند اهمیت خود را پیدا کند، زمان جاری فیلمنامه را به حال بازگردانده است. در این موقعیت برای توجیه علت دیرکرد 20 ساله رزمنده برای این اعتراف نزد پدر یحیی، بیماری روحی روانی او و بستری بودنش در آسایشگاه را طرح کرده است.

اما واقعیت این است که با وجود تمهیدات کاربردی فیلمنامه نویس این علامت سئوال همچنان باقی می ماند. به علاوه حقیقت عملیات هور به عنوان برگ برنده فیلم برای گره گشایی حفظ می شود و به این ترتیب برای اینکه بخش میانی قصه واجد خط داستانی شود به جستجوی افراد حاضر در عملیات هور می پردازد. اما این رویکرد فقط تلاشی برای ایجاد خط روایی است که به نتیجه درخوری نرسیده، بلکه یک جستجوی خطی است که نمی تواند از حضور رزمنده هایی که دچار تغییر و تحول شده اند به خوبی استفاده کند. در واقع استفاده بهینه از این خط میانی می توانست منجر به روایت عملیات هور از نقطه نظر آنان شود که این اتفاق هم نمی افتد.

وقتی به شخصیت پردازی آدم های قصه بیشتر دقیق می شویم به نظر می آید جز تصویری در موقعیت که از شخصیت ها می بینیم چیزی از آنها دستگیرمان نمی شود. مثلاً رزمنده سابق و قاتل فعلی چه چیزی فراتر از قهرمانان سابق فیلم های دفاع مقدس دارد؟ قرار است وجدان درد دیرهنگام او همذات پنداری مخاطب را جلب کند یا ...؟ از شغل او به عنوان بلیت فروش شرکت واحد چقدر در قصه استفاده کارکردی می شود و اصلاً چه تأثیری در روند قصه دارد؟ یا می توان پدر یحیی را از ورای همراهی که با قاتل احتمالی پسرش می کند، شناخت؟ می دانیم در درون او چه می گذرد و احتمالاً از پیش آمدن چنین وضعیتی خوشحال است یا ناراحت یا منفعل؟ قولی که از سر اجبار به قاتل می دهد که در صورت تائید ادعای او طناب دار را به گردنش می آویزد را که جدی نمی گیرید؟!

گوشواره

"گوشواره" از مجموعه داستان "لبخند انار" هوشنگ مرادی کرمانی اقتباس شده؛ نویسنده ای که بیشترین نسبت را با سینمای ایران پیدا کرده است. فیلمساز برای برطرف شدن مشکل همیشگی تفاوت سطح قصه با فیلمنامه، نگارش فیلمنامه را به مرادی کرمانی سپرده است. اما به نظر می آید مشکل اصلی "گوشواره" درنیامدن فضاهای ساده و در عین حال ملموس قصه است که برخاسته از سابقه کاری فیلمساز است. فیلم از نزدیک شدن به فضای باورپذیر از یک تولد دخترانه هم عاجز می ماند و نمی تواند از حضور یک غاز در جهت خلق موقعیت های ساده کمیک در فضای قصه استفاده کند.

به علاوه شخصیت پردازی خاص و جزئی نگر آدم ها در روند قصه تأثیرگذاری خاصی ندارد. مثلاً شخصیت ناپدری با آن پرداخت طنز چه کارکردی پیدا می کند یا شخصیت پدر دختری که صاحب جشن تولد است. پیشینه او با پدری که رفتگر بوده و حالا هم ظروفی را که میان زباله های خانه پیدا کرده به تابلویی نصب می کند و ... جز در جهت رد و بدل شدن دیالوگ های شعاری به چه نتیجه ای می انجامد؟

نکته دیگر اینکه فیلم از عنوان خود یعنی "گوشواره" که به گوشواره ای اشاره دارد که مادر می فروشد تا آن هدیه گرانقیمت را برای تولد دوستش بخرد، استفاده ای با توجه به انتظار ایجادشده نمی کند و این مورد هم مکمل پرداخت های پررنگ و ناکارآمد فیلم می شود که کارکرد مناسبی پیدا نمی کند.

"تکدرخت ها" هم برگرفته از چهار داستان کوتاه از مجموعه داستان "لبخند انار" مرادی کرمانی است. قصه با سفر پسری از خارج به شهر و میان خانواده اش آغاز می شود. در این میان همراه آوردن یک دوربین خانگی برای ثبت لحظات شخصی پدر و خواهر و دختر زبان بسته او فضایی ایجاد می کند که به وجوه پنهانی شخصیت ها پرداخته شود. اعتراض پدر به فیلمبرداری از تنهایی او و روابط زیرپوستی که با همسایه ها و مغازه دار و ... دارد ظرائف هوشمندانه ای را وارد شخصیت پردازی و روانشناسی آدم ها می کند.

اما به نظر می آید فیلمنامه بیش از هر چیز از عدم پیوند مناسب این چهار قصه و قرارگرفتن آنها در امتداد یک قصه واحد لطمه دیده است. هر چند می توان جایگاه تک درخت و پدر را در ذهنیت پسر به نوعی قرینه پردازی ظریفی از جایگاه آنها تلقی کرد، ولی در ادامه وقتی قصه جلسه شعرخوانی پدر و گم شدن شعر جدید او را در کنار پرداختی که از شخصیت پدر شده قرار می دهیم، به یک شخصیت ملموس نمی رسیم. حرف و حدیث های پیرامون قطعه هنرمندان و موضعگیری هایی که بر سر هنرمند بودن او وجود دارد هم کلاً لحن فیلمنامه را تحت تأثیر قرار می دهد و قصه را دچار چنددستی و چندلحنی مزمن می کند.

"اتوبوس شب" را پوراحمد از داستان کوتاه حبیب احمدزاده اقتباس کرده است. قصه ای که خط و محور اصلی اش را نویسنده تجربه کرده و با مایه هایی از داستانپردازی و تخیل تبدیل به یک فیلمنامه سینمایی شده است. این وجه به فیلمنامه ویژگی هایی می بخشد که بنیان فیلم و فیلمنامه را استوار می کند. نوجوانی که به واسطه مختصات دفاع مقدس ایران مأمور می شود عده ای اسیر عراقی را از خط مقدم به قرارگاه برساند و در این سفر مجبور به همراهی با یک راننده اتوبوس منزوی می شود.

این سفر کوتاه یک شب به طول می انجامد و در همین فاصله تجربه های عمیقی از سر نوجوان، راننده اتوبوس و حتی اسرای عراقی می گذرد. تأثیرپذیری شخصیت ها از یکدیگر و تصویری غیرکلیشه ای که نویسنده از آنها ارائه می دهد از نقاط قوتی است که روند گاه کند بخش میانی را واجد پتانسیل خوبی می کند و برخاسته از همسویی نگاه نویسنده و فیلمساز است.

اتوبوس شب

فیلم در لحظات افت و رکود برگ برنده ای به اندازه بضاعت خود رو می کند و می تواند از مفهوم چرخش قدرت به تعبیر ملموسی در دنیای قصه برسد. فیلمی که قهرمان نوجوانش نه ابرقهرمان است و نه درونگرا، همانطور که راننده اتوبوس هم پیرمرد مهربان همیشگی نیست و حتی سربازان عراقی هم آن چهره کلیشه ای و خشن همیشگی را ندارند. آنها هم می توانند بیزار از حزب بعث و صدام و جنگی باشند که به آن وادار شده اند. این نگاه برخاسته از زاویه نگاه جدید و دغدغه های خاص نویسنده قصه است.

اقتباس های جشنواره بیست و پنجم فیلم را مرور کوتاهی کردیم که خوب، متوسط، ضعیف یا بد به این وجه پرداخته بودند. آیا این رویکرد به اقتباس از جهت کمی آنقدر اهمیت نداشت که حتی در جهت بررسی نقاط قوت و ضعف آنها، کاندیداهایی در این رشته معرفی شود، هر چند به دریافت سیمرغ بلورین منجر نشود؟ شاید هم در میان فهرستی که برای معرفی نامزدها در اختیار هیئت داوران قرار گرفته بود، فیلمی اقتباسی وجود نداشته است!

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

سحر عصر آزاد

کد خبر 449103

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha