خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ : «علیه محافظهکاری در سال چهلم» عنوان پروندهای است که در خبرگزاری مهر به مناسبت چهلسالگی انقلاب اسلامی در قالب گفتگوها و گزارشهای مختلفی پیگیری شده است. یکی از مهمترین ابعاد محافظهکاری در ساختارهای کشور ایران، عقب نشستن رسانهها احتیاطهای مصلحتسنجانه در مسئولین رسانهها و خو کردن رسانهها به شرایطی است که نهایتا به تداوم وضع موجود میانجامد. این محافظهکاری و عقب ماندن رسانه ها از مطالبات مردم، به موازات تحولات تکنولوژیک رخ داده در سالهای اخیر، دیگر تبدیل به یک امر آشکار و واضح شده است. در شرایطی که شبکههای اجتماعی چند ده گام پیشتر از رسانههای رسمی مشغول بازتاب افکار عمومی روز و معاصر مردم ایران هستند؛ امروز دیگر صحبت از محافظهکاری رسانههای رسمی امری طبیعیشده به نظر میرسد.اما این اتفاق برای انقلابی با مختصات انقلاب سال ۵۷ ایران عقبنشینی آشکاری به حساب میآید. انقلابی که با آرمانهای اصیل و والایی چون عدالت به پیروزی رسید و نظام سیاسی و رسانهای ایران را زیروزبر کرد حالا در آستانه چهل سالگی از نفوذ محافظهکاران در رسانههای رسمیاش به شدت رنج میبرد.فارغ از اینکه رسانههای ایرانی هم اینک در رقابت تنگانگی برای جذب مخاطب بیشتر به پدیدهای به نام «مطالب کلیکخور» برخوردهاند و این سد عظیم دسترسی به حقیقت به تازگی آنقدری هولناک شده است که رسانههای انقلابی و متعلق به جریانات مذهبی نیز به شدت پشت آن گیر افتادهاند.
ابعاد مختلف محافظهکاری در رسانههای ایران در تازهترین متن پرونده «علیه محافظهکاری در سال چهلم» در میزگردی با حضور بیژن مقدم، مدیر مسئول «سایت الف»، سیدعلی میرفتاح، سردبیر روزنامه «اعتماد» و عبدالله عبداللهی سردبیر خبرگزاری «تسنیم» بررسی شده است.
مقدم سالها در روزنامه رسالت مشغول بوده است و بعد از آن چند سالی مدیرمسئولی روزنامه جامجم و سردبیری خبرگزاری فارس را تجربه میکند و هم اکنون جایگزین احمد توکلی در سایت الف شده است. نام سید علی میرفتاح اما بیش از همه با نشریه «مهر»؛ مجله فرهنگی داغ و پرطرفداری که در سالهای پایانی دهه ۷۰ منتشر میشد به یاد حافظه روزنامهنگاری ایرانی باقی مانده است. فتاح بعد از آن در مجلات و روزنامههای مختلفی از جمله «کرگدن» سردبیر بود تا اینکه چند ماه پیش سردبیر روزنامه «اعتماد» شد. عبدالله عبداللهی نیز روزنامهنگار جوانی است که دو سالی است سردبیری خبرگزاری تسنیم را بر عهده دارد و اتفاقا این روزها با گفتگوهای تصویریاش با اصلاحطلبان برجسته در سطح رسانهها مطرح شده است.
ایده اصلی پرونده «علیه محافظهکاری در سال چهلم» در واقع شناسایی موانع تحقق آرمانهای اصلی انقلاب از جمله عدالت و آزادی است. به نظر میرسد که در آستانه چهل سالگی انقلاب باید در کمال تاسف اعلام کنیم که نفوذ محافظهکاری در ساختارهای نظام جمهوری اسلامی ایران از جمله رسانههای رسمی آنقدری افزایش پیدا کرده است که امروز مسئله اصلی رسانههای چپ و راست ایرانی بیش از اینکه مردم باشد و برابری و توزیع متناسب سرمایه، قدرت و ثروت؛ انتقال قدرت از این جناح سیاسی به جناح دیگر و لوازم و زمینهسازیهای آن است. رسانههای رسمی ایران؛ همانهایی که قرار بود روزگاری صدای فروخفته مردم نادیده شده باشند به ویترین صحبتهای رسمی مسئولان یا جناحین جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. فرآیندی که نهایتش چیزی جز حفظ وضع موجود و طبیعی جلوه دادن وضع موجود نیست و این همان محافظهکاری است که امروز دست روی آن گذاشتهایم.
اولاً با این پیشفرض در خصوص رسانههای جمهوری اسلامی در دو سه دهه اخیر موافقید؟ و ثانیا فکر میکنید چقدر ساختاری که در ایران وجود دارد، این مسئله را به ما تحمیل میکند؟ و چه قدر آدمها یا سوژههای موجود در این ساختار دغدغههای مردمداری و آرمانخواهی خود را از دست دادهاند؟
بیژن مقدم: به نظر میرسد که باید ابتدا روی تعریفی مشخص از محافظهکاری به توافق برسیم. به این دلیل که تعاریف خیلی متعددی از محافظهکاری بر اساس جغرافیا و حوزه مورد بحث وجود دارد. یعنی محافظهکاری مثلا در آمریکا یک معنی و در فرانسه یک معنی دارد. در آمریکا ظاهرش «حزب محافظهکار» است. مشخصات و ایدئولوژی و هدفی مشخص هم دارد. در داخل کشور خودمان هم در حوزه سیاست و اجتماع، معانی محافظهکاری متفاوت است. مثلا میتوانیم محافظهکاری را بهعنوان مصلحتاندیشی بدانیم و اگر قائل به این معنی باشیم، به یک رسانه ملاحظهکار، «مصلحتاندیش» میگوییم.یا اینکه محافظهکاری را در مقابل انقلابیگری بدانیم؛ یعنی میگویند اینها محافظهکارند و اینها در مقابلشان انقلابی هستند. چون برخی در تعریف محافظهکاری نوشتهاند: آن کس که مدافع حفظ وضع موجود است و میخواهد وضع تغییر نکند و اساساً با هرگونه تحول دفعی انقلابی مخالف است. پس نقطه مخالف انقلابیگری میشود. برخیها هم میگویند اینها مخالف انقلاب و مدافع وضع موجود هستند اما در حقیقت دنبال هرس کردن شاخوبرگهای زائد هستند که در حقیقت یکجور اصلاحات میشود؛ یعنی باز محافظهکاری در اینجا طرفدار اصلاحات و مخالف انقلابیگری میشوند.
برخی مفهوم محافظهکاری را کاملاً مترادف با «تحجر» و «واپسگرایی» دانستهاند. برای همین گاهی که میخواهند جریان سنتی جامعه را بکوبند به آنها محافظهکار میگویند. برخی هم از منظر اقتصادی به این مفهوم نگاه میکنند و میگویند محافظهکاران طرفداران اقتصاد باز و بازار هستند. جالب اینجاست که از دیدگاه برخی، محافظهکارها همان لیبرالها هستند اما خود لیبرالها از محافظهکاری تعریفهای دیگریارائه میکنندمثلا میتوان تعریف ابراهیم یزدی را در این زمینه مطرح کرد.
علاوه بر آن باید بدانیم که در بحث محافظهکاری در رسانهها چه زمانی را با چه زمانی مقایسه میکنیم؟ و با چه شاخصهایی میگوییم ما محافظهکارتر شدهایم یا محافظهکار بودیم؟
اگر محافظهکاری را به معنی بیتفاوتی به مشکلات مردم، وابستگی تام به جناح سیاسی، ملاحظات بیحدوحصر و فقط منفعتسنجی رسانه و حاکمیت ببینیم، انقلاب اسلامی تقریبا از همه اینها عبور کرد. به یاد دارم که وقتی در مقام شاگردی در خدمت آقای محسنیانراد بودم، در کلاسی مدل صفحهبندی روزنامههای کیهان یا اطلاعات قبل از انقلاب را توضیح میداد. میگفت یک نفر از سازمان امنیت آنجا حضور داشت. تیترها با او چک میشد. اگر لازم بود او هم با بیرون چک میکرد، که تیتر ۱، تیتر ۲، تیتر ۳ کاملا مطابق با دیدگاه رژیم باشد در نهایت، صفحهبندی را امضاء میکرد و میرفت. اکنون ما چقدر از این شرایط فاصله گرفتیم؟ ما هم دستگاه امنیتی داریم و نظامی داریم که نگران مسائل امنیتیشان هستند اما ما هیچ موقع چنین صحنهای را ندیدهایم و کلاً بعد از انقلاب چنان مکانیزمی برچیده شد. البته مقاطع مختلفی را بعد از ۵۷ را داشتیم که دوران افراط روزنامهنگاری و آزادی با مدل خاص است که وارد آن بحث نمیشویم. اما میخواهم بگویم به نسبت زمان قبل از انقلاب داستان ما اساسا چیز دیگری است؛ یعنی اینقدر ارزشها در کار روزنامهنگاری و رسانه ما ایجاد شده که خودش با همه کاستیهای انقلاب یکی از دستاوردهای مهم انقلاب است.
سیدعلی میرفتاح: من تصورم این است که منظور شما از محافظهکاری بیخاصیتی رسانه است یا همان تعبیری که در مورد کارمند شدن اهل رسانه و خبرنگاران میگویند. من فکر میکنم که باید بین این مساله و محافظهکاری تفاوت بگذاریم. آقای مقدم آنچه را که باید در این زمینه گفته میشد گفتند. من اما بر این تأکید دارم که محافظهکاری را خیلی هم منفی نبینیم؛ یعنی یک حدی از محافظهکاری نشاندهنده عقلانیت هست.الان خود انقلاب ۴۰ ساله شده است، طبیعی است که افراد و اشخاص انقلابی هم رشد کردهاند و تغییر کردهاند. یک آدمی که امروز ۴۰ ساله شده، طبیعتا بیش از پیش پایش را روی زمین سفت گذاشته است. اگر هنوز آرمانگرا مانده باشد، آرمانهای واقعیتر و قابلدسترسیتر برایش معنا پیدا کرده است و یک مقدار از آن حالت سربههوایی و اندیشههای خیلی بزرگ د که غالباً هم سرشان به سنگ میخورد، دست برداشتهاند. این یک حدی از عقلانیت میتواند باشد که میتواند به محافظهکاری تعبیر شود.
اگر عین ماجرای «برجام» در اوایل دهه ۶۰ اتفاق میافتاد، معلوم نبود که چه عکسالعملی میدیدیم. نه «ما» به معنای مردم یا رسانهها، کلاً همه این مملکت، اعم از نظام و مردم رفتار دیگری داشتند که به هیچ وجه نمیشد اسم محافظهکاری رویش گذاشت. اما امروز یکجور خردمندی در رفتارها دیده میشود و موافق، مخالف و هر کسی که صحبت میکند پایش روی زمین سفت است. این را من به فال نیک میگیرم و به نظرم اتفاق خوبی است
مثلاً در حوزه سیاست خارجی، اگر عین ماجرای «برجام» در اوایل دهه ۶۰ اتفاق میافتاد، معلوم نبود که چه عکسالعملی میدیدیم. نه «ما» به معنای مردم یا رسانهها، کلاً همه این مملکت، اعم از نظام و مردم رفتار دیگری داشتند که به هیچ وجه نمیشد اسم محافظهکاری رویش گذاشت. اما امروز یکجور خردمندی در رفتارها دیده میشود و موافق، مخالف و هر کسی که صحبت میکند پایش روی زمین سفت است. این را من به فال نیک میگیرم و به نظرم اتفاق خوبی است.
نکته دوم اینکه بخشی از محافظهکاری به صورت شخصی است. کاملا متحمل است که چون برخی از افراد گرفتار فساد هستند، نتوانند صریح درباره مسائل حرف بزنند. یا اینکه گرفتار منافع شخصی و حزبی هستند و طبیعی است که اینجا باید دستبهعصا راه بروند. [سعدی] گفت: «ترا که خانه نیینست بازی نه این است!»
وقتی من یک پرونده فساد در قوه قضائیه داشته باشم، وقتی همه دوستانم را گرفته باشند و وضعیت نابسامانی داشته باشم، طبیعی است که در رسانه خودم خیلی مراقبت میکنم یک وقت حرفی نزنم یا سطح دعوا را تا حدی بالا نبرم که طرف مقابل را از کوره در کنم. این محافظهکاری است. حتی به لحاظ سیاسی و اقتصادی هم وقتی من تمنای مشارکت در قدرت سیاسی دارم و دوست دارم وارد بازی قدرت شوم و شغل و منصب بگیرم؛ طبیعی است که باید پالسهایی به حاکمیت بفرستم که نشان دهد خیلی خطری ندارم و مشکلی برای شما ایجاد نخواهم کرد. این هم محافظهکاری است.
دلیلش هم این است که بخش زیادی از اهالی رسانه ما، اهل رسانه نیستند اینها از عالم سیاست به اینجا کوچ کردند. این مساله خیلی سابقه دارد. شاید فقط در دهه ۶۰ اهالی رسانه به شکل جدی در فضای رسانه وجود داشتند بعد در دهه ۷۰، سیاسیون و آدمهایی که در حوزه دیگر حتی حوزههای اقتصادی بودند، بنا به دلایلی وارد این وادی شدند و با خودشان هم ملاحظات و مسائل و حتی دعواهای خود را آوردند و رسانهها، وظیفه رسانه بودنشان تحتالشعاع قرار گرفت.
نکته سوم، این است که نباید همه رسانهها را یکدست ببینیم. مثلاً فضای روزنامهها بنا به هزار دلیل گرفتار محافظهکاری یا بیخاصیتی شده است. بقیه رسانهها خصوصاً در حوزه دنیای مجازی و سایبری عموما بیپروا هستند و خیلی محافظهکار نیستند. حتی در صداوسیما، وقتی وارد دعواهای سیاسی میشوند بههیچعنوان محافظهکار نیستند. خیلی راحت سطح دعوا را بالا میبرند. در مقاطع مختلف اینجاها محافظهکاری به این معنا را نمیبینیم.یک فضای عام رسانهای به وجود آمده است؛با همین گوشیهای موبایل،که مخاطبان را در سپهر و هوای دیگری میبرند که بقیه آنهایی که ارتباط ارگانیکی با نهادهای حکومتی دارند نمیتوانند هیچوقت به آن سطح برسند. ما همیشه از آنها عقب هستیم.
اما درباره رویکرد محافظهکارانه در روزنامهها هم باید به چند نکته اشاره کنم. اول اینکه ما کار را برای آنها شکننده کردهایم. منظورم از «ما» یعنی همه. نمیخواهم تقصیر را فقط بر گردن قوه قضائیه یا نهادهای امنیتی بیندازم. همه دستبهدست هم دادیم، روزنامهها را به وضعیتی رساندیم که از آینده کاری خودشان بیمناک باشند؛ یعنی روزنامه بترسد که به خاطر یک تیتر ممکن است بسته شود. به قول سعدی «ز ریسمان متنفر بود گزیده مار». کسی که یکبار طعم تلخ توقیف را چشیده باشد، طبیعی است که نگران باشد سرمایهگذاری او به خطر بیفتد. چون ۴۰، ۵۰ نفر در با آن سرمایه دارند کار میکنند و باید مراقبت کند رسانه به فنا نرود. برای همین مجبور میشود دستبهعصا راه برود. این مساله یک جاهایی خودسانسوری هم میآورد؛ یعنی وقتی وظیفه دارید که وارد یک ماجرا شوید، مجبورید به خاطر اینکه مبادا این حرفتان بد تعبیر شود یا سوءتفاهم ایجاد کند، عقب بنشینید. اینها باعث میشود مردم بازتابی جدی از جامعه در مطبوعات نبینند؛ یعنی در سطح واقعی دعوایی در جریان است و روزنامه نمیتواند این دعوا را منعکس کند و حتی میگوید خیر خیلی هم همهچیز خوب است یا آنقدر ادبیات پیچیده برای بیان ماجرا به کار میبرد که کاربرد خود را از دست میدهد.
چندی پیش شاید برای نخستینبار اتفاق خیلی خوبی رخ داد که شبیه آن را به یاد ندارم. «دادستان»تهران اهل رسانه را دعوت کرد و رسماً گفت به من کمک کنید. کاری به محتوای بحث ندارم و محتوا قابلِ چون و چراست؛ اما او متوجه شده است که برای پیشبرد کار نیاز به رسانه هست و نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. نیاز داریم برای گفتمانسازی، تصمیم، مبارزه با فساد و... این اتفاق خوبی است که میتوان یک وضعیت بهتر برای رسانهها و بهخصوص روزنامهها نوید دهد.
عبدالله عبداللهی: تشکر میکنم از دنبال کردن بحث محافظهکاری در رسانهها. همین بحثها خودش میتواند نشانه این باشد که محافظهکاری هنوز خیلی تحکیم، تقویت و تثبیت نشده است.
درباره تعریف محافظهکاری که دوستان فرمودند به نظرم مشخص است که ما اینجا راجع به محافظهکاری در اندیشه و فلسفه صحبت نمیکنیم. ما داریم با یک فهم خاصی از محافظهکاری در رسانه مواجه میشویم. اینکه بررسی کنیم چه چیزها، چه بندها، رشتهها و غل و زنجیرهایی به دست و پای رسانهها زده شده تا آنها از آرمانخواهی و پیگیری آرمانها ممانعت کنند. به نظر من ما قطعاً به چنینی چیزی مبتلا هستیم و در همه رسانهها بالأخره با سطحی از محافظهکاری مواجه هستیم.
اما درباره این بحث که رسانه ها چرا و چگونه محافظه کار شده اند به نظرم در ابتدا باید به سه نکته ساختاری اشاره کرد.
بحث مسئله اول در این باره، ماهیت رسانههای مدرن است. این نوع از رسانههایی که الآن داریم و متفاوت با رسانههای سنتی ما مثل ادبیات شفاهی، منبر، اجتماعات، حتی کتاب و... که در قدیم وجود داشت هستند، فینفسه ماهیتشان متمایل به محافظهکاری است. یعنی از نظر ساختاری این نوع رسانهها به سمت محافظهکاری غش میکند تا به سمت انقلابیگری. یک علت اساسی آن نیاز این نوع از رسانه ها به سرمایه است. مثال می زنم.برای تاسیس یک روزنامه شما باید پول هیئت تحریریه و تولید محتوا، کاغذ، چاپخانه و توزیع را از همان ابتدا داشته باشید تا دستکم بتوانید ۱۲ صفحه چاپ و توزیع کنید. امروز هیچ رسانهای در ایران فکر نکنم که بتواند بگوید ما با درآمد تبلیغ همه پول مان را درمیآوریم و سودآور هم هستیم. یا اگر خبرگزاری بخواهید تاسیس کنید نیاز به ساختمان، دیتا بیس و سیستم و.... به اندازه قابل توجهی خواهیدداشت. در نهایت منظورم این است که سرمایه سنگین کار رسانه ای به معنای مدرن آن شما را ناگزیر میکند از اینکه بالأخره یک سیستم و جریانی از شما پشتیبانی کند و یا دستکم با آنها ارتباطی داشته باشید که بتوانند همچین تمهیداتی را برای شما در نظر بگیرند و حالا بسته به ویژگیهای کارگزاری آن گروهی که از شما پشتیبانی میکنند؛ منفعتگرا بودنیا آرمانخواهی آن گروهی که با آن در ارتباط هستید، تحکیم محافظهکاری یا آرمانخواهی در رسانه شما شکل خواهد گرفت.
این نوع از رسانههایی که الآن داریم و متفاوت با رسانههای سنتی ما مثل ادبیات شفاهی، منبر، اجتماعات، حتی کتاب و... که در قدیم وجود داشت هستند، فینفسه ماهیتشان متمایل به محافظهکاری است. یعنی از نظر ساختاری این نوع رسانهها به سمت محافظهکاری غش میکند تا به سمت انقلابیگری. یک علت اساسی آن نیاز این نوع از رسانه ها به سرمایه است
مسئله دوم، به اعتقاد من یک عامل معرفتی است.واضح است که سه نکته «اطلاعرسانی»، «نمایندگی کردن از مطالبات مردمی» و «نظارت بر حوزه قدرت» سه ویژگی اصلی ساخت یک رسانه است. حال اگر رسانه ای به قیمت منافعی محافظه کار بودن را انتخاب می کند یعنی در واقع به صورت عینی مشغول بی اعتنایی به این وطایف رسانه است. به عبارت دیگر یعنی رویکرد محافظهکارانه برای آن رسانه آن قدر اهمیت را دارد که حاضر است اساساً موجودیت و ماهیت رسانه خود را منتفی کند.خیلی واضح عرض می کنم آن وقت شما دیگر اساسا یک رسانه نیستند.یک ارگان و نهاد هستید و دارید پروژه دیگری را پیگیری میکنید نه پروژه رسانهای را.
مسئله سوم از نظر ساختار مسئله تربیتی است. سیستم آموزش عالی و آموزشوپرورش، مدارس، دانشگاههای ما و بهصورت اختصاصیترش سیستم آموزش ژورنالیستی در کشور، به خاطر خلأهای ساختاری و اقتضائات تحمیلی از بیرون، امکان اینکه خبرنگار یا روزنامهنگار یا مدیر رسانهای در تراز را بهاندازه کافی تربیت کند نداشته است. ما ضعف بسیار زیادی در حوزه آموزشوپرورش داریم. این سیستم آموزش عالی و تربیتی ما آرمانخواهی را در آن دانشآموز و دانشجو نهادینه نمیکنند.
مایلم ناظر به صحبتهای شما کمی عینیتر و انضمامیتر درباره محافظهکاری صحبت کنیم. آقای مقدم این سوال را طرح کردند که ما به چه نسبتی محافظهکار هستیم؟ یا نسبت به چه زمانی محافظهکاریم؟ من معتقدم بعد از انقلاب هر چه جلوتر آمدیم حجم محافظهکاری بیشتر شده است؛ نمونههای زیادی را هم میتوانیم مثال بزنیم. در اوایل دهه ۶۰ مناظرههایی را در تلویزیون میدیدیم که امروزه حتی نمیتوانیم تصورش را بکنیم. اینکه مثلا سردمداران نگاههای مارکسیستی و کمونیستی در تلویزیون ظاهر شوند و آنسوی میز مثلاً آیتالله مصباح یا آیتالله بهشتی بنشینند و بیپرده با هم سخن بگویند! خط قرمز ها به طرز عجیبی محدود بود و حتی درباره اشخاصی که نگاههای الحادی داشتند از ادعایشان دفاع کرده و در مقابل نقد میشدند و برعکس. امروز شما در خصوص الهیات اسلامی و نگاه به خداوند که هیچ، شما نمیتوانید به یک امام جمعه فلان شهرستان اندکی انتقاد کنید. دوستان برنامه «شوکران» به حقیر میگفتند پخش سخنان برخی از چهرههای تاریخی در این کشور، تماس تلفنی از سوی «سه قوه» این مملکت با صدا و سیما را به همراه داشته است! دوستان جوری صحبت میکنند که انگار ما برای اثبات یک امر بدیهی باید کلی استدلال کنیم. به نظر من خیلی بدیهی است که رسانههای امروز ما شدیداً محافظهکار هستند. رسانههایی که با فساد گسترده در برخی حوزهها مواجه نمیشوند محافظهکار نیستند؟ در این زمینه ارائه تعریفهای چندینگانه از محافظهکاری خودش به نظر من نوعی محافظهکاری است! ما چه نیازی به تعریفهای متفاوت داریم وقتی رسانهها مطالبات مردمی را پیگیری نمیکنند و کارشان مدام پرزنتسازی صاحبان قدرت و سرمایه شده است؟ شما ببنید در فضای مجازی چه مباحثی مطرح است و چقدر از این محتواها در رسانههای جمهوری اسلامی بازتاب داده میشود؟ رسانههای ما با این شیوه عملاً دارند سرمایه اجتماعی و مخاطبان خود را از دست میدهند و جامعه را ترغیب میکنند که همان رسانههای بیگانه و خارجی را دنبال کنند. چرا؟ دلیلش به نظر من مصلحتاندیشیهایی است که طی آن حقایق باید زیر پا گذاشته شود تا وضع موجود مدام حفظ شود. شما تردید دارید که این وضع محافظهکارانه است؟
میرفتاح: کدام حقیقت زیر پا گذاشته میشود؟
حقیقتی که در بطن آرمانهای انقلاب اسلامی وجود داشت و مردم به خاطر آنها انقلاب کردند و ۹۸ درصد مردم برای تحقق آنها به این نظام رای آری دادند و امروز میبینیم که مثلا در یک مورد یعنی تحقق آرمان عدالت به جایی رسیده است که حتی رهبری صراحتا درباره عدم توفیق ما در آن تذکر دادند. حقیقتی درباره مردمی زیر پا گذاشته شده است که به گفته امام(ره) و رهبری ولینعمتان مسئولان هستند و امروز میبینیم که این حقیقت وارونه شده است. رسانههای ما کدامشان بر مبنای این حقایق حرکت میکنند؟ چیزی که من به عنوان یکی از کوچکترین اعضای این جامعه رسانهای میبینم حذف مردم و حذف مطالباتشان است و معتقدم این بر مبنای نوعی محافظهکاری ساختاری اتفاق افتاده است. امام به ما گفتهاند که این انقلاب، انقلاب پابرهنگان و مستضعفان بوده و هست و حقیقت این است که قرار بوده پابرهنگان و مستضعفان را قدرت را به دست بگیرند. اساساً قرار بود قدرت را به آنها بدهد. الآن مستضعفان و پابرهنگان در رسانههای ما چه جایگاهی دارند و کدام رسانه راه را برای بیرون آوردن آنها از ضعف هموار میکند؟! شما میفرمایید این محافظهکاری نیست و عقلانی شدن و حرفهای شدن کار است! اینکه ما نمیتوانیم آنگونه که باید آرمانهای انقلاب را مطالبه کنیم و حتی نمیتوانیم سخنان حضرت امام(ره) را امروز در رسانههایمان به طور کامل - و نه بریده بریده - پخش کنیم، عقلانیت و کار حرفهای است؟ هیچ فرقی هم نمیکند این رسانه اصلاحطلب باشد یا اصولگرا! در این شرایط چطور میتوانیم بگوییم که این حجم از مصلحتاندیشی و محافظهکاری مساوی با عقلانیت است؟ من معتقدم این فرایند به قربانی شدن آرمانهای انقلاب منجر میشود و هیچ بهرهای از عقلانیت ندارد. آقای مقدم فرمودند نسبت به چه زمانی محافظهکار شدیم؟ من عرض میکنم اوایل انقلاب و دهه ۶۰. یا این مسئله که بگوییم در زمان پهلوی نیروی امنیتی میآمد تیترها را مشخص میکرد ولی الان این اتفاق نمیافتد و این نشاندهنده آزادی رسانه و غیرمحافظهکار بودن رسانه است، مورد پذیرش نیست؛ چون ما انقلاب نکردیم که نیروی امنیتی نیاید تیتر مشخص کند! ما انقلاب کردیم که یک گسست بنیادین در همه حوزهها و بویژه در مسئله رسیدن قدرت به مردم و مستضعفان و ولینعمتان ایجاد شود. اگر جواب شما این است که آن سنگی بوده که علامت نزدن است، من حرفی ندارم ولی خودم شخصا معتقدم این امکان کاملا وجود داشته ولی محافظهکاریها مانع آن شده است. امروز نمیتوانیم انکار کنیم که فضایهای قدرت و سرمایه در کشور ما محل جولان و سیطره ابرپولدارها و ابر سرمایهدارها است و مستضعفین و پابرهنگان و صاحبان اصلی انقلاب کاملاً در حاشیه قرار گرفتهاند. اینها حقایقی است که زیرپا گذاشته شود و در رسانهها مطرح نمیشود. چرا؟ چون همین فضا ضامن پروند قدرت و ثروت در کشور ما است و حفظ این وضعیت هم در اولویت قرار گرفته است. شما به این میگویید عقلانیت؟ من معتقدم اگر هم عقلانی باشد، یک عقلانیت ابزاری است که فقط ضامن منافع طبقه حاکم یا به این معنا عاقل است!
مقدم: شما دارید بخشی از حرفهای ما را میزنید ولی من پرسشی نمی بینم. علاوه بر اینکه هنوز روی حرف اولم هستم که باید ابتدا مشخص کنیم که که تعریف شما از محافظهکاری چیست
فکرمی کنم همه دوستان روی این تعریف عام توافق داشته باشند که محافظه کاری یعنی حفاظت از وضعیت موجود و تلاش برای عدم تغییر
مقدم: این تعریف کاملی نیست. تعاریف متعددی برای شما آوردم که با هم متناقض هستند.. آخرین تعاریف محافظهکاری به اعتدال رسیده است.
که به اعتقاد ما تجسم محافظهکاری است.
مقدم: بله دقیقا وقتی میخواهند مردم را دعوت به رأی کنند. میگویند به آن نه، به این هم نه به این که اعتدال است رای دهید؛ یعنی به ما میگویند به محافظهکاری رأی بدهید. بر اساس تعریف محافظهکاری عرض میکنم. به محافظهکاری رأی دهید؛ یعنی به اعتدال رأی دهید.
عبداللهی: البته همان تعریف حفظ وضع موجود و عدم آرمانخواهی فکر می کنم بحث ما را پیش خواهد برد.
مقدم: خیر، آنهم بخشی از آن است. حفظ وضع موجود نسبت به چه؟ ما یک رسانه داریم حالا میخواهیم علیه جمهوری اسلامی انقلاب کنیم؟
عبداللهی: نسبت به آرمانهای خود انقلاب.
مقدم: همین را میخواهم عرض کنم باید به تعریف برسیم. الآن دورهم جمع شدیم که اول بگوییم درست است که محافظهکار شدیم؟ برآیند جمع ما این است که شدهایم حالا باید واکاوی کنیم. ما تشکیلات دانشجویی نیستیم که یک شعار دهیم و تمام. خودمان کار رسانهای کردیم ملاحظات را میدانیم. یکجاهایی دچار افراط و یکجاهایی دچار تفریط شدیم. یکجاهایی آمده در خون ما نشسته است و دیگر مثل افراد ۳۰ سال قبل نیستیم.همان عقلانیتی که فرمودند بالاخره روی همه ماتاثیر گذاشته است.
این عقلانیت ممکن است به حالت ابزاری باشد.
مقدم: اشکالی ندارد.
چرا ایراد ندارد؟! عقلانیت لیبرال را در نظر بگیرید! اساساً چرا جناح راست نئولیبرال به عنوان جناح محافظهکار شناخته میشود؟ زیرا در شرایط موجود، منافعی وجود دارد که اگر آن را حفظ کنید معنایش استمرار منافع شماست و خود این استمرارطلبی به معنای عقلانیت تئوریزه میشود. این اشکال ندارد؟ به نظر من اشکال دارد و اتفاقا یک نگاه کاملاً ضدانقلابی است. اگر انقلاب به فکر منافع مردم بوده است، این وضعیت صرفا منافع سرمایهداران منفعتطلب را برآورده خواهد کرد و هیچ منفعتی برای مردم نخواهد داشت. رسانه انقلابی باید این راه را سد کند و به عدالت و برابری دامن بزند. این یعنی عقلانیت. مگر اینکه بگوییم خود رسانهها هم دستان در همین کاسه باشد و فرقی هم ندارد که اصوالگرا باشند یا اصلاحطلب. همه کسانی که در قدرت هستند گویی علاقه دارند این وضعیت همینگونه بماند!
میرفتاح: به همه خوش میگذرد.
دقیقا. و مسئله همین است که انقلاب اسلامی برای مردم بوده، و تا اینجا هم همین مردم پایکار آن ایستادهاند. چرا رسانههایی برآمده از بطن این انقلاب نباید حرف این مردم را بزنند؟ من به شخصه هر چه میبینم حرف مسئولان و نهادها و حامیان آنها است!
مقدم: شما به انتهای خط رفتید. باشد قبول است درباره اینکه چرا رسانه هابه این وضع دچار شدند هم حرف می زنیم.اما بنده عرضم این بود که محافظه کاری ظرایف پیچیده ای دارد که بهتر است به آن هم توجه کنیم.مثلا دولت به یک معنا همیشه محافظهکار است، چون میخواهد خودش را حفظ کند. دولت بما هو دولت، محافظهکار است و میخواهد وضع موجود را حفظ کند و قدرت خود را تثبیت کند یا اینکه امروز نیروی انقلابی در مقابل ضدانقلاب یک محافظهکار است، چون میخواهد این انقلاب بماند و ضدانقلاب نمیخواهد بماند.تعاریف و نسبت های متفاوت معانی و بحث درباره محافظه کاری را پیچیده می کند. اما در هر صورت فکر می کنم مراد همه ما از محافظهکاری یعنی دور شدن از مردم، ورود مصلحتسنجیها و منافع، دخالت منافع اقتصادی، نادیده گرفتن عدالت اجتماعی، داد نزدن و ترسیدن. حالامیخواهیم کالبدشکافی کنیم چرا به اینجا رسیدیم.
به ضعف آموزش حرفهای اشاره کردند و به اعتقاد من هم این مسئله بسیار جدی است. ما بلد نیستیم آنجایی که باید داد بزنیم داد بزنیم. آنجایی که باید افشا کنیم افشا کنیم، چون بلد نیستیم کارمان به دادگاه میرسد، چون آموزش ندیدیم بلد نیستیم برویم صفر و صد را پیدا کنیم، آنهایی که در غرب یک پرونده مثل واترگیت را رو میکنند که اصلاً مو لا درزش نمیرود آموزش دیده اند. ما اینجا اینها را اصلاً بلد نیستیم. البته موانع آنهم وجود دارد.قوانین سختگیرانه ای هم هست. اما همین قوانین ما ضمن اینکه محدودیتهایی دارند، ظرفیتهایی هم دارند. ما اصلاً توانایی بهرهگیری از قوانین را نداریم. یک قانونی راه ما را باز گذاشته، طبق آن میتوانیم اطلاعاتی را بگیریم اما بلد نیستیم. اگر بخواهیم به عدالت برسیم و افشای فساد و اصلاح امور کنیم، باید از ظرفیتها استفاده کنیم.
نکته بعدی افراطوتفریطهایی است که در مقاطع مختلف شکل گرفته است. کسانی که تاریخ رسانه یا روزنامهنگاری را در ایران مینویسند، باید به این مقاطع اشاره کنند وبگونید عملکرد خود روزنامه نگاران در چه دوره هایی سبب ایجاد حساسیت روی کار خود وهمصنفشان شده است.
مساله وابستگی رسانه، هم نکته دیگری است. صاحبان سرمایه امروز حتما میخواهند رسانه داشته باشند. چون رسانه پایگاه قدرت و مشروعیتسازی است. یک مسیر ورود پولهای کثیف به سینما هم همین است. این وابستگیها رسانه را محافظهکار میکند.حال اگر وابستگی رسانه به جریان یا دولت باشد، چگونه میتواند رفتار دولت را تحلیل کند؟ اگر دولت بالاترین اشتباه را هم بکند آن رسانه نمیبینید. نه تنها دولت بلکه حاکمیت و اصلا مردم. امروز ما چقدر میتوانیم به نسبت واقعیت آنچه در جامعه وجود دارد، در مورد آسیبهای اجتماعی کار کنیم؟ کسی نمیآید بگوید کار نکنید؛ خودتان بهعنوان یک رسانه احساس میکنید اگر من این را بگویم همین تهماندهای که از امید و کورسوی جامعه وجود دارد از بین میرود؛ فیلمهایی که وزارت کشور در مورد وضع اعتیاد نشان داده است دیدید؟
خیر.
مقدم: تحمل کردن آن ۲ ساعت فیلمی که وزیر میآید وضع اعتیاد در جامعه را نشان میدهد، واقعاً میتوانم بگویم خیلی سخت است. آن فیلم پشتصحنه و واقعیت اعتیاد کشور ماست.
یکی از مفاهیمی که ما با آن در رسانه کار داریم چیزی به نام دروازهبانی خبر است. دروازهبانی خبر در رسانهها با هم فرق میکند. شما تابع یک دروازهبانی هستید. نمیتوانیم به همه حمله کنیم.
از سوی دیگر، ظرفیت انتقاد در کشور هر چقدر بالاتر برود دست ما بازتر است. من نمی خواهم جای خاصی را متهم کنند. برخیها میگویند دولت بیشترین شکایت را از ما کرده است، برخیها میگویند قوه قضائیه. اما در نهایت اینها خودبهخود باعث میشود که رسانهها دستبهعصا میشوند.
از سوی دیگر، ظرفیت انتقاد در کشور هر چقدر بالاتر برود دست ما بازتر است. من نمی خواهم جای خاصی را متهم کنند. برخیها میگویند دولت بیشترین شکایت را از ما کرده است، برخیها میگویند قوه قضائیه. اما در نهایت اینها خودبهخود باعث میشود که رسانهها دستبهعصا میشوندعدم استقلال رسانهها هم مساله دیگری است. باید اداره اقتصادی رسانه با یک مکانیزمی صورت گیرد. هر چقدر استقلال منابع به معنی اینکه روی پای خودش، با اعتقاد، تفکر و ایدئولوژی خودش بایستد، این رسانه آزادگی بیشتری خواهد داشت. وقتی این نیست، رفته رفته پای اسپانسرها، حامیان، دستگاهها، آگهیدهندهها به میدان میآید.
مساله مداخلات خارجی را هم نادیده نگیرید. اینها به محافظهکاری و تعبیری که میگوییم کمک میکند. میگویید چرا داد نمیزنید؟ میگویم تا بیرونی سوءاستفاده نکند. من بلدم داد بزنم ولی الآن دعوا بزرگتر است و کل کیان خانواده در خطر است. زمان جنگ تحمیلی امام بارها به روزنامهها نهیب میزند. من در روزنامه رسالت بودم که این روزنامه، منتقد دولت آقای میرحسین موسوی است. امام بارها نهیب میزند که شرایط جنگ است، چرا اینطور حرف میزنید چرا دولت را تضعیف میکنید؟ خب این یعنی چه؟ آن موقع باید چه کار کنیم؟! کشور درگیر جنگ است ما صاحب رسانه هستیم نگاهمان به دولت است داریم جدی آن را نقد میکنیم، امام میفرماید نباید این کار را بکنید ما بیرون دشمن داریم. بخشی از محافظهکاری ما حاصل اینهاست.
آقای مقدم و آقای میرفتاح من احساس میکنم که برآیند عمومی حرف های شما با یک سوءتفاهم همراه است و آن هم اینکه محافظه کاری در رسانه ها سرنوشت مختوم ما به دلایل عقلانی و طبیعی بوده است.من به شدت با این حرف مخالفم.
مقدم: ما میگوییم مجموعهای از عوامل ما را محافظهکار کرده است که همه آنها را باید با هم ببنیم. میتوانیم به آن سهم دهیم و ارزشگذاری کنیم ولی نمی توانیم نادیده اش بگیریم.
نکته بعدی سن و سال است. تقریباً مدیران رسانههای اصلی ما همه، ۲۰، ۳۰ سال سابقه دارند همان تأثیری که سن و سالم روی رفتار فردی شخص میگذارد، آنجا هم میگذارد و مدیر رسانهای، خودبهخود محافظهکاری میشود.
حالا در ایران ماجرا جالبتر هم می شود بخشی از اینها قبلاً نقش اپوزسیون داخلی در چارچوب نظام را ایفا میکردند اما الآن رفته است بخشی از حاکمیت شده است! دیگر آن رفتار قبلی ندارد. بروید روزنامهاش را ببینید! اصلاً دیگر آن آدم نیست. اینها تأثیرات واقعی است. ما مجموعه این عوامل را داریم مطرح میکنیم.
اینکه دستگاه حاکمیتی در قوه قضائیه و در دولت چگونه با انتقادات برخورد کند هم خودش سهم زیادی در محافظهکاری دارد. یعنی میدان بدهند، رسانهها میدانند این میدان را چطور اداره کنند. اگر الآن آموزش حرفهای نیست، مثل این میماند که بگوییم یک اسب خیلی خوب داریم ولی زمین برای دویدن نداریم، اگر این اسب را اینجا ببندند نابود میشود حتی اگر بهترین اسب باشد. این باید میدانی برای تمرین داشته باشد. اگر میدان را باز کنیم این را میبریم تمرین میکند و برنده میشود. ما الآن به خاطر آن محدودیتها آن میدان را در اختیار ممکن است نداشته باشیم.
آقای میرفتاح نظر شما درباره نسبت عقلانیت و محافظه کاری چیست؟ کمی واضح تر توضیح می دهید
میرفتاح: من کماکان معتقدم که یک بخشی از محافظهکاری عقلانی و قابل دفاع است و خیلی هم بد نیست.
اما یک نکته کلی درباره بحثی که امروزداشتیم. من معتقدم که وضع اینقدر هم که میگویید بد نیست. من جزء کسانی هستم که فکر میکنم رسانههای ما خیلی نمره رفوزگی و ردی نمیگیرند. حاکمیت نمیگیرد ما هم نمیگیریم. در این ۴۰ ساله اتفاقات زیادی افتاده است و ما به جایی رسیدیم که انصاف نیست مطبوعات و رسانهها را ملامت کنیم. نه تنها باید ملامت کنیم بلکه باید از اینها ستایش کنیم چون در شرایط سخت دوام آوردند و چراغ روزنامه را روشن نگه داشتند.
اصلاً بحث جناحی هم نمیکنم. من که اینجا نشستم کموبیش ۲۰ بار یا رسانه خودم تعطیل شده یا رسانهای که در آن کار میکردم تعطیل شده است و سر ما به سنگ خورده و ما بیکاری، مشکلات حقوقی و مالی را تحمل کردیم. خیلیها رها کردند و عطای این کار را به لقایش بخشیدند و دنبال شغل دیگری رفتند و خیلیها به هر دلیلی ماندند. یا کار دیگری بلد نبودند یا فکر میکردند هر کسی را بهر کاری ساختند و ماندند. ما کورسوی روزنامه را نگه داشتیم؛ اگر چه به تیراژ حداقل رسید و با بدبختی و نفس مصنوعی حفظش کردیم اماامروز از سرریز همین روزنامههاست که در شبکههای مجازی حداقلی از حقیقتطلبی و آرمانخواهی دیده میشود. اتفاقی که اخیراً افتاد آقای محسن رضایی یک جمله و توئیتی گفت. یکدفعه مطالبه سنگینی در فضای مطبوعاتی و از سرریز آن در فضای مجازی اتفاق افتاد و آقای رضایی آمد در تلویزیون عذرخواهی کرد. این یک روند دموکراتیک است و از این پروندهها زیاد است. سر حقوقهای نجومی و مسائل دیگر و فسادهای دیگر هم یک گفتمانسازی شکل گرفته و اینقدر این مطالبه جدی شد که حاکمیت پاسخگو شد. دهه ۶۰ همه مسئولین از آسمان آمده بودند. مگر جرأت داشتید به کسی بگویید این خلاف عمل کرده و تصمیم غلط گرفته است؟ اما اکنون ما تبدیل به منتقد جدی خودمان شدیم. امروز دولت میآید میگوید من در دهه ۷۰ اشتباه کردم. این دستاورد مهمی است. قواعد دموکراتیک در این مملکت یواشیواش دارد پایهریزی میشود. کُند است و مشکل دارد و مدافع وضع موجود نیستم ولی میخواهم بگویم واقعیت را باید ببینیم. علیرغم همه مشکلات به بد جایی نرسیدیم.
ادامه دارد...
نظر شما