رابطه ای که منجر شده به اینکه نیالا برای فرار از ازدواج اجباری و اعتراض به سلطه مردانه پدر، سکوت اختیار کند. فیلم به گونه ای پرداخت شده که وجه اختیاری این واکنش از طرف نیالا به عنوان برگ برنده فیلمساز حفظ شود و به عنوان نقطه اوج قصه کارکرد پیدا کند. نقطه ای که علاوه بر تغییر یکسری از تعاریف قصه، می تواند از کنش و واکنش های ارائه شده هم در موقعیت جدید استفاده کرده و به نوعی کارکرد لازم را پیدا کند.
در واقع وقتی پسر دفتردار در جشن عروسی با نیالا برخورد می کند، مفهوم رسیدن به یک آشنای قدیمی تداعی می شود. تمام تعاریف ارائه شده قبلی ضمیمه تصویر واقعی دختر می شوند تا پتانسیل لازم برای عاشق شدن در یک نگاه پسر جوان فراهم شود. از این پس با تکیه بر شکل نامتعارف عاشق شدن پسر به نیالا، قصه بر مراتبی که او برای رسیدن به دختر طی می کند متمرکز می شود. به گفته دیگر فیلمنامه به برجسته کردن موانع موجود بر سر راه پسر می پردازد و اینجاست که نیاز دراماتیک او به گونه ای پررنگ، پتانسیل اصلی فیلمنامه را بر دوش می کشد.
شخصیت پدر نیالا (گته آقا) از همان داستان فرعی که دفتردار تعریف می کند ویژگی های خاصی پیدا می کند و در ادامه تبدیل به قطب قدرتمند و مانع بزرگ بر سر راه پسر جوان می شود. از چنین پدری البته با تعاریفی که در اجتماع کوچک روستا مفهوم بیشتری پیدا می کند، برمی آید که شرط های ناممکنی را برای اثبات مردانگی از پسر جوان طلب کند و او را به قاچاق چوب همراه با دامادهای دیگرش وادارد.
وقتی اثبات مردانگی از چند مرحله می گذرد و نهایتاً پسر جوان را بدل به شریک خاموش قتل جنگلبان می کند، اولین واکنش از طرف پسر جوان شکل می گیرد و او با فرار و پنهان شدن، به نوعی در خلأ دست و پا می زند تا دوباره به نقطه آغاز بازگردد و این بار به پذیرفتن شرط سنگین تری رضایت دهد: گردن گرفتن قتل جنگلبان به این بها که دامادهای دیگر و گته آقا آزاد شوند و ... رسیدن احتمالی به نیالا پس از گذراندن حبس.
یکی از نقاط ضعفی که همواره به فیلم وارد می شود، چگونگی فرار پسر دفتردار از صحنه قتل جنگلبان و سالم ماندن اوست. نقطه عطفی که علاوه بر برجسته کردن کنش نمادین او باعث شکل گیری نقطه اوج قصه یعنی زبان بازکردن نیالا می شود و اگر نقطه ضعفی هم هست به شیوه اجرا بازمی گردد، نه جایگاه این اتفاق در کلیت فیلمنامه که کارکرد خوبی پیدا کرده است.
شیوه روایت داستان در "جایی در دوردست" از مواردی است که باید مورد تحلیل قرار گیرد. روایت به گونه ای طراحی شده که قصه از انتها تعریف می شود. پسر دفتردار با مأمور پاسگاه در پی انتقال به شهر هستند و انتظار برای خودرو نیروی انتظامی آنها را به مدرسه خالی روستا می کشاند. مدرسه خالی و سرد و معلمی که واسطه می شود تا مأمور دست های پسر دفتردار را باز کند. فرصت کوتاهی برای سئوال و پرسش و داستانی که پسر جوان از اولین لحظه درگیر شدن با داستان نیالا برای معلم تعریف می کند.
این شیوه روایت در فیلمنامه های مختلفی استفاده می شود، ولی تنها وقتی می تواند کارکرد لازم را از جنس روایت بگیرد که همخوان با موضوع و تم اصلی قرار گیرد. این قصه از جنس قصه هایی است که در انتها وجدان معلم و مفهوم قضاوت را به چالش می کشد و به همین دلیل می تواند از این شیوه روایت استفاده درخوری کند. در واقع وقتی مخاطب پس از روایت پسر از گذشته، به فضای سرد مدرسه و زمان حال بازمی گردد به نوعی قضاوت آتی معلم را درون خود تجربه می کند و ... نهایتاً آزادی که تجربه خاص مخاطب هم در شکل گیری آن دخیل است.
"جایی در دوردست" از جهت پرداختن به موقعیت هایی که کارکرد موتیف را پیدا می کنند نیز می تواند اهمیت پیدا کند. موقعیتی چون مواجهه گته آقا و پسر جوان که در لوکیشن حمام عمومی طراحی شده و در چند نمود می تواند موقعیت تضعیف شده پسر جوان را در برابر گته آقا و دو دامادش برجسته کند و به نوعی قدرت نمایی می ماند. موقعیتی که در هر بار تکرار شرایط پیچیده و سخت تری برای پسر جوان تدارک می بیند و در واقع او را به ناگزیری پایانی می رساند.
فیلم "جایی در دوردست" با تکیه بر مولفه های ساختاری و مفهومی خاص می کوشد تصویرگر قصه نامتعارفی از عشق باشد. عشقی که با تأثیر گرفتن از طبیعت بکر و سرمازده زمستان شمال که بخصوص به قطع غیرقانونی چوب از طرف قاچاقچیان، وجهی ناگزیرگون می دهد عمق و وسعتی فراگیر پیدا می کند. عشقی که در دل سرما و خشونت و ناگزیری متولد می شود.
نظر شما