۲۰ فروردین ۱۳۹۸، ۷:۵۲

پرونده «تقابل در شمال، اتوپیای لذت» - ۱۱

درک نکردن چرایی یک‌طرفه شدن جاده/ آهای تهرانی‌ها! من اینجا هستم

درک نکردن چرایی یک‌طرفه شدن جاده/ آهای تهرانی‌ها! من اینجا هستم

برای طبقه متوسط تهرانی، مازندرانی‌ها، که نمی‌توانند «چرایی یک‌طرفه شدن جاده را درک کنند»، موجوداتی هستند تقلیل‌یافته به فراهم‌کننده و هم‌زمان مانع اسباب لذت بیشتر.

خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ

۱
عید فطر سال گذشته، رکورد مسافرت‌های تفریحی به استان مازندران شکسته شد. میلیون‌ها نفر برای گذراندن تعطیلاتی ۵ روزه عازم شهرهای مختلف شمالی کشور شدند. فرار از گرمای بی‌سابقة هوا در یکی از گرم‌ترین تابستان‌های سال جاری در تهران، یکی از مهم‌ترین عوامل این سیل بی‌سابقة مسافرت به مازندران و سایر استان‌های شمالی کشور بود. جاده‌های منتهی به شمال کاملاً قفل شد و مسیرهای ۴ تا ۵ ساعته، ۲۴ ساعته طی شد.

اما در میان هجوم اخبار مختلف آمار مسافرت‌ها و محدودیت‌های ترافیکی، خبری، که سرانجام هم مشخص نشد چقدر واقعیت داشت، از شبکه‌های تلگرامی به صفحات رسمی خبرگزاری‌های کشور راه یافت: آملی‌ها در اعتراض به یک‌طرفه شدن جاده هراز، سمت باز جاده را بسته و موجب به راه افتادن ترافیک وحشتناکی در منطقه شده بودند. مشخص نشد که این اعتراض چقدر عمومیت داشت و سرانجامش، مشابه همة اعتراضات این شکلی، با وعده و وعید چند مقام محلی به پایان رسید یا حتی به این‌جا هم نرسید، اما در متن خبری که چند خبرگزاری منتشر کرده بودند، عبارت جالب‌توجهی به چشم می‌خورد که مقدمة خوبی برای طرح ماجرای ماست: تعدادی از مردم آمل در اعتراض و «درک نکردن چرایی یک‌طرفه شدن جاده»، مسیر را بر روی مسافران آمل بستند. این شاید بزرگ‌ترین واکنش رسانه‌ای‌شده اهالی مازندران به هجوم سیل‌آسای این سال‌های تهرانی‌ها، برای تفریح و تفرج به این استان بود و این شاید صریح‌ترین قضاوت رسانه‌های تهرانی درباره شمالی‌ها.

۲
برای طبقة متوسط تهرانی، مازندرانی‌ها، که نمی‌توانند «چرایی یک‌طرفه شدن جاده را درک کنند»، موجوداتی هستند تقلیل‌یافته به فراهم‌کننده و هم‌زمان مانع اسباب لذت بیشتر در این مدت زمان محدود به‌دست‌آمده برای لذت بردن. در اغتشاشات و درگیری‌های خاص تهرانی بودن، فرصت یک هفته تفریح در تعطیلات نزدیک به هم در تقویم، به راحتی به دست نمی‌آید که به راحتی از دست برود؛ به این ترتیب، به طرز بی‌رحمانه‌ای، لذت بردن بیشتر از تک تک دقایق این فرصت ۳ یا ۴ روزه برای «نفس کشیدن» (اصطلاح محبوب تهرانی‌ها وقتی به شمال مسافرت می‌کنند) تبدیل به یک اصل در نگاه تهرانی‌ها به مازندران و مازندرانی‌ها می‌شود. این اصل لذت بیشتر در فرصت محدود، سرانجامش به یک نبرد دائمی رقت‌انگیز بین تهرانی و مازندرانی برای پرداخت بیشتر یا کمتر «پول» منتهی می‌شود. به این ترتیب، رنج «پول خرج کردن» یا به تعبیر خودشان «پول زور دادن» در ایام شلوغی‌ها، برای طبقة متوسط تهرانی، اگر با رنج غیرقابل درک ساعت‌ها معطلی در ترافیک قابل حدس راه‌های شمال و حضور در شلوغی نفس‌گیر و کثیفی حال به هم زن تقریباً دائمی‌شدة مکان‌هایی مثل سواحل و جنگل‌ها همراه شود، به فضای روانی عجیب، اما قابل درکی از تلفیق لذت و رنج توأمان می‌رسد که در یک سیر غیرقابل توقف، بدون تغییری ماهیتی و یا حتی شکلی دنبال می‌شود و روز به روز هم مشتریان بیشتری پیدا می‌کند. طبقة متوسط تهرانی به مازندران می‌رود، همة تلاشش را برای لذت بردن می‌کند و عذاب هم می‌کشد.

این ایده، به طرز آشکاری، با واکنش متقابل مازندرانی‌ها به حضور تهرانی‌ها در این استان گره می‌خورد. فضای روانی درهم تنیده از رنج و لذت، این‌جا هم به همان تناوب تکرار می‌شود. لذت پول درآوردن یا دوباره به تعبیر خود آن‌ها «پول کندن» از آدم‌هایی که طبق تفاسیر اسطوره‌ای یا واقعی (این‌جا تفاوتی نمی‌کند)، ثروت نه چندان انبوهشان ناشی از وجود فرصت‌هایی در پایتخت است که از نابودی فرصت‌ها در شهرستان‌های دیگر، از جمله مازندران به دست آمده است، کم لذتی نیست. تا می‌توان باید آن‌ها را «دوشید» و از حضور آن‌ها به هر نحوی استفاده کرد؛ مرهمی بر داغ همیشگی تبعیض تهرانی و شهرستانی. این لذتِ گرفتن حق، البته که با رنج تحمل وجود آن‌ها همراه است: از رنج تحمل حضور فیزیکی غریبه‌هایی که در شهر ول می‌چرخند و سروصدا می‌کنند و بدشان نمی‌آید که کوچه‌ها و خیابان‌های باصفای مازندران، ۲۴ ساعته شود و آخر سر هم، سر هر هزار تومانی باید با آن‌ها چانه زد، تا رنج تماشای آسیب‌هایی که آن‌ها در کمال بی‌اعتنایی و نادانی به منابع دوست‌داشتنی زندگی می‌زنند. چاره چیست؟ این لعنتی‌های دوست‌داشتنی را باید تحمل کرد.

۳

این روند، تقریباً ثابت شده است و همه در حال عادت کردن به آن هستیم، بدون اینکه کسی حرفی از آن به زبان بیاورد. اما آن‌چه این فضای متناقض‌نما را به یکباره به شدت آزاردهنده و غیرقابل تحمل می‌کند، یک بی‌صداقتی بیهوده برای برهم زدن این دیالکتیک رنج و لذت است: راهکاری مثل تلاش برای نزدیک شدن دو سر طیف دور از هم تهرانی و مازندرانی با ابزار رواداری و تسامح، ماجرا را تبدیل به روندی مبتذل و تحمل‌ناپذیر می‌کند. نزدیک شدن به فرهنگ و آداب و رسوم قومیت‌های بومی شمال از سمت تهرانی‌ها و تلاش برای درک کردن آن‌ها از این طریق، مد در حال فراگیر شدنی است که در سال‌های اخیر از سمت گروه‌ها و افراد متعددی به خصوص از تهرانی‌ها باب شده است و مصداق آن از ذوق‌زدگی‌های کودکانة زنان میانسال تهرانی، به محض مواجهه با یک پدیدة سنتی شمالی ساده، در حد کلاه حصیری، تا رواج بی‌سابقة «یک اقامت شیک شبیه به هتل‌های ۵ ستاره در کلبه‌های جنگلی» را دربرمی‌گیرد. آن‌چه این تلاش را زجرآور می‌کند، پنهان نگه داشتن ناکامِ نگاه نژادگرایی موجود در این تقابل است. چیزی نژادپرستانه‌تر از این هم وجود دارد که پایتخت‌نشین قصه ما، کارمند همیشه پشت میز نشین خسته از ملامت تکراری کار، به روستایی در مازندران مسافرت کند، با لبخندی تحسین‌برانگیز به استقبال مظاهر فرهنگ و آداب و رسوم زندگی روستایی مردمان مازندرانی برود و دست نوازشی، بنده‌نوازانه، به سر دختران خردسال با لباس محلی بکشد، فقط به این خاطر که آنها برای او «متفاوت» اند؛ در این تفاوت، «تقلیل» داده شده‌اند و فرقی با یک شیء یا موجود جاندار «متفاوت» دیگر ندارد و جناب کارمند حالا به این فکر می‌کند که چه قدر بد است که این تفاوت‌ها در حال منقرض شدن هستند.

او سعی معمولاً ناموفقی می‌کند تا آن‌ها را به عنوان یک «دیگری» متفاوت بپذیرد و درک کند، تازه غافل از این‌که این‌جا، او «دیگری» است که پا به عرصه حیاتی آن‌ها گذاشته است و این «تفاوت» اوست که باید پذیرفته شود نه آن‌ها. او آن‌ها را به تفاوت‌های ظاهری‌شان تقلیل می‌دهد و اتفاقاً تناقض اخلاقی این ریاکاری اخلاقی زمانی آشکار می‌شود که این «دیگری» واقعاً تبدیل به یک «دیگری» شود، مثلاً اگر این آداب و رسوم، به فرض مثال، به مسئله‌ای مثل ازدواج اجباری دختران خردسال در بعضی از قومیت‌های شمالی برسد چه؟ تصور دختر ۹ یا ۱۰ سالة ظریفی که با یک مرد تنومند ۴۰ ساله مشغول زندگی است، چگونه با فرهنگ پذیرفته‌شدة تهرانی قابل جمع است و اتفاقاً دقیقاً همین‌جاست که شمالی یک «دیگری» می‌شود و «متفاوت» با معیارهای ما. آیا این اخلاقی‌تر و صادقانه‌تر نیست که در نقش همان معامله‌گر همیشگی، فراری از دود و دم تهران، کسی که آمده است شمال تا لذت ببرد وارد تعامل با شمالی‌ها شود و آن‌ها را هم در همان نقش سنتی «فروشنده» بپذیرد؟

۴
یکی دو سال پیش، مجموعه‌ای از ویدئوهای کوتاه تلگرامی در فضای مجازی مازندرانی‌ها پخش شد، ویدئوهایی که دامنة آن به شبکه‌های محلی و بومی محدود نشد و چند روزی فضای پرطرفدار شبکه‌های مجازی سراسری را نیز تحت‌تأثیر قرار داد: در اکثر این ویدئوها، افراد قوی هیکل مازندرانی رو به دوربین‌های کم کیفیت موبایل‌هایشان، آدم‌های ناشناسی را تهدید به کتک زدن و مجازات برای جرم‌های اعلام‌نشده می‌کردند. این عربده‌کشی‌های تلگرامی، که خیلی هم زود با دخالت پلیس فتا، این پدیدة جدید زندگی ایرانی‌ها، پایان پذیرفت، مستعد تحلیل‌های پیرامونی و فرامتنی فراوان با انواع و اقسام نظریه‌ها و تحلیل‌های جامعه‌شناسانه بود. دانشگاه ایرانی البته مثل همیشه از کنارش گذشت، اما این بار خوشبخت بودیم که این اتفاق رخ داد، زیرا به نظر می‌رسد این حرکت هیچ معنا و نشانة بیرونی نداشت، فقط ابزاری برای مورد توجه قرار گرفتن برای مخاطبی بود که سرانجام پیدایش می‌شود: آهای تهرانی‌ها! من اینجا هستم.

کد خبر 4560010

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۱۰:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۱/۲۰
      0 0
      متاسفانه نگارنده به دلیل بی اطلاعی از شرایط زندگی و مسایل مربوط به این شهر چرایی اعتراض آملی ها به یک طرفه شدن جاده را بررسی نکرده است. جاده هراز مملو از جاده های فرعی است که به ییلاقات ساکنین آمل منتهی می شود
    • IR ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۱/۲۰
      0 0
      با یک طرفه شدن جاده هراز از تهران به شمال در روزهای ابتدایی تعطیلات عملا امکان سفر برای شمالی ها وجود ندارد. همین طور بالعکس. مسافران این ییلاقات طبعا باید در پایان تعطیلات از مسیر جاده هراز تردد کنند
    • IR ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۱/۲۰
      0 0
      به شهرشان بازگردند و با یک طرفه شدن جاده به سمت تهران عملا امکان پذیر نیست. علت اصلی اعتراض آملی ها به این مساله بود که گویی جاده هراز تنها در تملک تهرانی هاست و هرطور بخواهند آن را مدیریت می کنند.