۲۴ فروردین ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴

پرونده «تقابل در شمال، اتوپیای لذت» - ۱۲

فردیت بدوی در سفرهای نوروزی و تقابل تهرانی-شهرستانی

فردیت بدوی در سفرهای نوروزی و تقابل تهرانی-شهرستانی

تقابل‌ تهرانی-شهرستانی در جریان سفرهای نوروزی که به جدال و تنشهای روانی-فیزیکی هم منجر می‌شود، ناشی از عدم درک این امر بدیهی است که لذت و خوشی در زندگی اجتماعی از اساس خصلتی جمعی دارد.

خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ:

عموماً برای طبقات متوسط و فوق‌متوسط یا مرفه تهرانی که در نوروز ماشین‌هایشان را در جاده‌ها و اتوبان‌ها می‌اندازند و به اصطلاح خودشان گازش را می‌گیرند تا به «جایی» بروند و چند روزی، خوش باشند، همه چیزها و افراد تبدیل می‌شود به «ابژه» خوش‌باشی! در این وضعیت اگر «دیگری» از ابژه شدن تن زند، یعنی نخواهد ابزار خوش‌باشی او باشد - آنگونه که این فرایند در سال‌های اخیر به کرات دیده شده - ما با وضعیتی تقابلی در فرهنگ عمومی مواجه خواهیم شد که محتوای لذت را در سفرهای نوروزی تهرانی‌ها دچار تحولی اساسی می‌کند.

بر این مبنا، از دید تهرانی‌ها مردمان دیگر استان‌ها یا اهالی «جایی» که مقصد سفرشان هستند، موجوداتی هستند تقلیل‌یافته به فراهم‌کننده امکانات خوشی چند روزه، اما در عین حال و هم‌زمان همین‌ها مانع اسباب لذت بیشتر در این مدت زمان محدود به‌دست‌آمده برای لذت بردن هستند! در شلوغی‌ها و درگیری‌های خاص تهرانی بودن، فرصت یک هفته تفریح یا بیشتر در تعطیلات نوروزی، چیزی است که باید یک سال تمام انتظارش را کشید، امکانی است که به راحتی به دست نمی‌آید که به راحتی از دست برود؛ در این فرصت دیریاب، باید بتوان حداکثر استفاده را کرد، این «استفاده» هم اصولاً با محتوای «لذت» تعین پیدا می‌کند؛ یعنی حداکثر استفاده، به معنای حداکثر لذت است.

از دید تهرانی‌ها مردمان دیگر استان‌ها یا اهالی «جایی» که مقصد سفرشان هستند، موجوداتی هستند تقلیل‌یافته به فراهم‌کننده امکانات خوشی چند روزه، اما در عین حال و هم‌زمان همین‌ها مانع اسباب لذت بیشتر در این مدت زمان محدود به‌دست‌آمده برای لذت بردن هستند!

به این ترتیب، ما با فرایندی مواجه هستیم که در آن به طرز بی‌رحمانه‌ای، لذت بردن بیشتر از تک تک دقایق این فرصت چند روزه برای «نفس کشیدن» (اصطلاح محبوب تهرانی‌ها وقتی به مسافرت می‌روند) تبدیل به یک اصل در نگاه تهرانی‌ها به «دیگران» می‌شود. این اصل لذت بیشتر در فرصت محدود، با وجود آن مقاومت از سوی «دیگری» سرانجامش به یک نبرد دائمی رقت‌انگیز بین تهرانی و غیرتهرانی مثلاً برای پرداخت بیشتر یا کمتر «پول» منتهی می‌شود. به این ترتیب، رنج «پول خرج کردن» یا به تعبیر تهرانی‌ها «پول زور دادن» در ایام شلوغی‌ها، برای طبقه متوسط تهرانی، اگر با رنج غیرقابل درک ساعت‌ها معطلی در ترافیک جاده‌ها و حضور در شلوغی نفس‌گیر و کثیفی حال به هم زن تقریباً دائمی‌شده مکان‌های توریستی و طبیعی و… همراه شود، به فضای روانی عجیب، اما قابل درکی از تلفیق لذت و رنج توأمان می‌رسد که در یک سیر غیرقابل توقف، بدون تغییری تأثیرگذار یا واقعاً لذت‌بخش و از این نظر کاملاً فرمال و صوری دنبال می‌شود و روز به روز هم مشتریان بیشتری پیدا می‌کند. طبقه متوسط و خوشباش تهرانی نوروز را به اینور و آنور می‌رود، همه کار برای لذت بردن بیشتر و حداکثری می‌کند، خود را در جدالی روانی با دیگری دچار می‌کند، تقابل‌های مختلفی را تجربه می‌کند، عذاب می‌کشد و بعد از چند روز برمی‌گردد.

فرهنگ عمومی سفرهای نوروزی ما از چنین فرمول رقت‌باری پیروی می‌کند؛ البته اگر این مسافرتها به دلیل کیفیت حداقلی خودروها و جاده‌ها و همینطور اشکال عجیب و غریب رانندگی تهرانی‌ها بویژه جوانانشان که این هم بر مبنای توهم لذت‌جویی حداکثری انجام می‌شود، منجر به تصادفات و تلفات جاده‌ای در نتیجه مردن در راه توهمات لذت‌جویانه نشود.

به نظر می‌رسد این فرمول که به سادگی راه خود را در فرهنگ عمومی باز کرده و تبدیل به فرمی عمومی در طبقات بالایی جامعه شده است ناشی از نوعی عدم درک معنای لذت در فضایی جمعی و اجتماعی است. همه آن تقابل‌هایی که از یکسو برای کسب لذت و در سوی دیگرش به جدال و تنشهای روانی و حتی گاه به برخوردهای فیزیکی هم منجر می‌شود، ناشی از یک جهل در خصوص این امر بدیهی است که لذت و خوشی در جریان زندگی اجتماعی اساساً خصلتی جمعی و تعاملی دارد. عدم درک این معنا، در دل جامعه‌ای که نوعی فردیت افراطی بر آن حاکم شده که خیلی هم شکل فردیت مدرن، در معنای لیبرالیستی آن را ندارد، بلکه بیشتر یادآور نوعی منفعت‌طلبی و انحصارگرایی موجود در فردیت اتمیزه بدوی است، تقریباً چیزی بدیهی به نظر می‌رسد.

تصور عمومی در فرهنگ مسلط شده جامعه ما نوعی منفعت‌جویی اتمیستی و فردانی است که «سوژه» ها را به شیوه‌ای حداکثری از یکدیگر جدا می‌کند و آنها را برای یکدیگر به «ابژه» بدل می‌کند. خواه ابژه فراهم‌کننده خدمت و لذت از منظر تهرانی‌ها باشد، یا در مقابلش ابژه خرج‌کننده پول، قالب کردن جنس با قیمتی گزاف به او و….

جامعه ایرانی بویژه در مناطقی که شکلی مصرفی و غیراصیل از مدرنیزاسیون از بالا را تجربه کرده‌اند دچار توهمات و اتمیسمی شده‌اند که شدیداً با روح عقلانیت مدرن در تضاد است. در چنین جامعه‌ای ما کمتر شاهد نوعی نگاه جمعی، همبسته، برابری‌خواهانه و غیربرتری‌جویانه و همینطور غیرتقابلی خواهیم بود که برآمده از عقلانیتی اجتماعی است. در مقابل تصور عمومی در چنین فرهنگ مسلط شده‌ای نوعی منفعت‌جویی اتمیستی و فردانی است که «سوژه» ها را به شیوه‌ای حداکثری از یکدیگر جدا می‌کند و آنها را برای یکدیگر به «ابژه» بدل می‌کند. خواه ابژه فراهم کننده خدمت و لذت از منظر تهرانی‌ها باشد، یا در مقابلش ابژه خرج‌کننده پول، قالب کردن جنس با قیمتی گزاف به او و…. هر دوی این سوژه‌ها هم به نوعی فاقد توانایی درک این مسئله هستند که اساساً خوشی و خوشبختی و حتی لذت‌جویی زودگذر هم، در دل یک جامعه، اساساً و از بنیاد امری جمعی است و با فردیت‌طلبی، آن‌هم با یک فردیت‌طلبی بدوی و انحصارگرایانه و منفعت‌جویانه اتمیزه، به هیچ‌وجه قابل دسترسی و دستیابی نیست.

به نظر می‌رسد بخش مهمی از پدیده عدم ارضای روانی جامعه شهری و بورژوای ایرانی، بعد از اتمام سفرهایشان در ایامی مانند تعطیلات نوروزی را باید در عدم درک این مسئله جستجو کرد. نتیجه فقدان این درک، موانعی است بر سر تعاملات جمعی و اجتماعی میان «من» و «دیگری» که سال‌ها و حتی دهه‌ها است که جامعه ایرانی از لذت آن محروم مانده است. در دل این فرایند، ارتباط و تعامل جمعی و میان اعضای جامعه میهمان و میزبان برقرار نمی‌شود و با همه تلاشی که در یک فضای مادی / کالایی / ابزاری برای کسب حداکثر لذت صورت می‌گیرد، اما همچنان فقط عدم تحقق خوشی در یک معنای اصیل و انسانی باقی می‌ماند. درک امر مذکور می‌تواند گسستی در فرایند عادی‌شده در وضعیت اسفبار فرهنگ عمومی کنونی باشد.

کد خبر 4564211

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha