خبرگزاری مهر -گروه هنر-آروین مؤذن زاده: بهروز کریمی که بهعنوان پدر شعبده بازی ایران شهرت دارد سالهاست به واسطه اجراهایی که در سالهای قبل در برنامههای مختلف تلویزیونی داشته به چهره آشنایی برای مردم ایران به خصوص دهه شصتیها تبدیل شده است.
بخش اول گفتگو با این شعبدهباز در تعطیلات نوروز منتشر شد؛ وی درباره چگونگی یادگیری فن شعبده در زمان کودکی بدون کمک گرفتن از مربی و فعالیتهایش در دوران نوجوانی سخن گفت و توضیح داد که با راه اندازی «مؤسسه هنری پریستو»، کانون و انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی تلاش کرده آنچه را که در طول این سالها فرا گرفته به علاقهمندان به شعبده بازی آموزش دهد.
در بخش دوم و پایانی این گفتگو کریمی بیشتر درباره فعالیتهایش در تئاتر و سینما، رویکرد جدیتر تلویزیون به برنامههای سرگرمیمحور مانند «عصر جدید» و حضور هنرجویانش و اعضای انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی در این برنامه، ماجرای سوت جادوییاش و تفاوت کارهایش با «دیوید کاپرفیلد» و «کریس انجل» دو شعبده باز شناخته شده جهانی سخن گفت.
وی به عنوان هدیه سال نو راز ۲ شعبده را برای مخاطبان فاش کرد که ویدئوی اولین شعبده را در قسمت اول این گزارش مشاهده کردید و دومین شعبده و ترفند آن را میتوانید پیش از مطالعه بخش دوم این گفتگو مشاهده کنید.
بخش دوم و پایانی گفتگوی خبرگزاری مهر با بهروز کریمی پدر شعبدهبازی ایران را در ادامه میخوانید؛
* در سینما و تئاتر هم در بخش جلوههای ویژه از مهارت شما استفاده میشود؟
قدیم در سینما زیاد فعال بودم و یادم است در فیلم «جستجوگر» به کارگردانی محمد متوسلانی که امین تارخ و داریوش ارجمند بازی میکردند کارهای جلوههای ویژه را انجام میدادم و صبحها داریوش ارجمند و امین تارخ میآمدند انجمن و من به آنها آموزش میدادم که مثلاً چطور ارجمند بدون کات خوردن در دستش آتش روشن کند. الان بیشتر فعالیتم را در تئاتر متمرکز کردهام چون علاقه زیادی به تئاتر دارم. یکی دو سال قبل کارهای جلوههای ویژه نمایش «داستانهای میان رودان» به کارگردانی علی شمس را برعهده داشتم که کارهای بامزه ای مثل گردن زدن و قطع کردن دست و سر در آن وجود داشت.
قدیم در سینما زیاد فعال بودم و یادم است در فیلم «جستجوگر» به کارگردانی محمد متوسلانی کارهای جلوههای ویژه را انجام میدادم؛ صبحها داریوش ارجمند و امین تارخ میآمدند انجمن و من به آنها آموزش میدادم که مثلاً چطور ارجمند بدون کات خوردن در دستش آتش روشن کند سالها قبل هم زنده یاد خسرو شکیبایی سه چهار کار از من برای تئاترش برد. من آن موقع در لالهزار کار میکردم و با خسرو شکیبایی هم همکاری داشتم. او هنرمند بسیار بااستعدادی بود و زمانی که من کارش را میدیدم با وجودی که عاشق تئاتر بودم، فکر میکردم هنوز باید بروم درس یاد بگیرم. او در بازیگری حیرتانگیز بود و مهارتش در بازی حتی نویسنده و کارگردان نمایشها را به تعجب وا میداشت.
در مقابل خسرو شکیبایی هنرمند دیگری هم بود؛ زندهیاد سعدی افشار که با وجود تفاوتی که در کارش نسبت به شکیبایی داشت و اصلاً در جبهه دیگری کار میکرد، بسیار بااستعداد بود. آن زمان متن را برای سعدی افشار میخواندند چون او سواد نداشت اما به همین شکل آن را حفظ میکرد و روی صحنه میرفت.
* تا به حال شده در کارتان اشتباه یا خراب کاری کنید یا به اصطلاح «سوتی» بدهید؟
- «سوتی دادن» خیلی جاها برای شعبده باز اتفاق میافتد اما با ترفندهایی آن را رفع و رجوع میکنیم. مثلاً چند سال قبل میخواستم کبوتری را ظاهر کنم و برخلاف همیشه که وسایل را خودم میچیدم، آن را به دستیارم سپردم اما او زمانی که میخواست کبوتر را در لباسم جاسازی کند، باعث شده بود که کبوتر خفه شود. زمانی که من کبوتر را ظاهر کردم، مرده بود اما با انگشتانم به شکلی او را حرکت دادم که هیچکس متوجه این اتفاق نشد. استرسی که آن زمان به من وارد شد به خاطر مرگ کبوتر بود نه اتفاقی که رخ داد.
برای این است که الان بدون وسیله کار میکنم چون امکان اشتباه و «سوتی» در آن نیست و به راحتی و سریع میتوانم بازی را عوض کنم.
چندین سال قبل با آقای ماهی صفت قرار بود به سوئد برویم و چند اجرا داشته باشیم. در فرودگاه سوئد دیدم برای من وانت آوردهاند اما برای پیشواز آقای ماهی صفت ماشین ولوو آمده است. گفتم قضیه چیست و چرا برای من این ماشین را فرستادید. آنها هم گفتند آقای ماهی صفت که وسیلهای ندارد اما ما تصور کردیم که شما با وسایل زیادی برای شعبدهبازی میآیید برای همین وانت دنبالتان فرستادیم! در حالی که من تنها با یک سوت برای اجرای برنامه رفته بودم. در نهایت سوتم را گذاشتم پشت وانت و خودم با ماشین ولوو به هتل رفتم!
* قضیه سوت که همیشه همراهتان است چیست؟
این سوت را از زمان اکران فیلم «تایتانیک» که خارج از کشور هم آن را دیدم، به همراه دارم. زمانی که فیلم را دیدم برایم خیلی دلچسب بود که فیلمی بر اساس یک سوت ساخته شود چون اگر در پایان فیلم آن سوت در اختیار «رز» نبود او نمیتوانست کمک بگیرد و نجات پیدا کند.
چندین سال قبل میخواستم خانهای را اجاره کنم. صاحبخانه به من گفت چه کارهای و من برایش شغلم را توضیح دادم. او هم به من گفت پس مطربی! آن موقع بود که من شکستم از آن موقع من این سوت را به گردنم انداختم و همیشه همراهم است و اگر هم یادم برود سوتم را بیاورم با دهان سوت میزنم. سوت تنها سازی است که بدون میکروفن همه آن را میشنوند و میتواند توجهات را به خود جلب کند. سوت جرقهای است که برای یک لحظه حواسها را جمع میکند و تماشاگران را به کاری که شما میخواهید انجام دهید، متمرکز میکند. از سوت در هیپنوتیزم هم استفاده میکنم.
* به نظرتان بهترین شعبدهبازها چه کسانی هستند؟
از نظر من چارلی چاپلین و حتی ادیسون شعبدهبازان خوبی هستند!
* چرا ادیسون؟
چون ادیسون برق را کشف کرده است. من به کسانی که کارهای عجیب میکنند، شعبدهباز میگویم. مثلاً هرکس خوب قلم بزند، شعبده باز است و یا به فوتبالیستها میگویند جادوگر چون کاری که میکنند آنقدر خوب است که انگار جادو میکنند.
* بسیاری از مردم هنوز درک درستی از شغل شما ندارند، پس از سالها فعالیت فکر میکنید، نگاهها در این زمینه چرا تغییر چندانی نداشت است؟
یکی از مهمترین دلایلی که من را وادار کرد «انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی» را راه اندازی کنم به خاطر به کار بردن همین «مطرب» بود. زمانی که من به کشورهای عربی میرفتم به هنرمندان خیلی شاخص و برجسته، مطرب میگفتند اما در ایران برای تحقیر به هنرمندان ما میگفتند مطرب. سالها قبل به خواستگاری دختری رفتم اما او را به من ندادند چون از نظر آنها من مطرب بودم.
آن زمان که من به تلویزیون میرفتم، یکی دو شبکه بیشتر وجود نداشت؛ برای جلب بچهها سعی کردم ابتدا به کاراکترم یک لهجه هندی بدهم و از کلمات من درآوردی استفاده کنم تا برایشان جذاب و بامزه باشد حتی چندین سال قبل میخواستم خانهای را اجاره کنم. صاحبخانه به من گفت چه کارهای و من برایش شغلم را توضیح دادم. او هم به من گفت پس مطربی! آن موقع بود که من شکستم و دیدم خیلیهای دیگر هم همین مشکل را دارند، همین شد که انجمن هنرمندان سرگرمیهای نمایشی را زیر نظر وزارت ارشاد راه اندازی کردم تا هرکس به من گفت مطرب، کارت شناسایی معتبرم را نشانش دهم، البته الان این مساله خیلی کم رنگ تر شده است.
* دهه ۶۰ و ۷۰ شما در تلویزیون خیلی فعال بودید و برای نسل هم سن و سال من حضور شما در برنامههای «هشیار و بیدار»، «دیدنیها» و «جدی نگیرید» خاطره انگیز بود...
معمولاً در اکثر برنامههای تلویزیونی که حضور پیدا میکردم شعبده بازی را آموزش میدادم. به خودم میگفتم چه ایرادی دارد که هموطنانم برخی ترفندها را یاد بگیرند. یک قطره از دریا برداشتن که مشکلی پیش نمیآورد.
آن زمان که من به تلویزیون میرفتم، یکی دو شبکه بیشتر وجود نداشت و مردم هم پیگیر برنامههای تلویزیونی بودند و برای بچهها هم جاذبه داشت. برای جلب بچهها سعی کردم ابتدا به کاراکترم یک لهجه هندی بدهم و از کلمات من درآوردی استفاده کنم تا برایشان جذاب و بامزه باشد.
یکی از مشکلاتی که تلویزیون در ارائه کار ما دارد این است که تصویربردارها با ما هماهنگ نیستند و وسط اجرای برنامه شعبدهبازی تصویر را کات میزنند به جاهای دیگر در حالی که تصویر در هنگام اجرا باید روی تصویر مدیوم شعبدهباز ثابت بماند و فقط یک دوربین حضور داشته باشد.
* پس خودتان تمایل داشتید که دیگر کمتر در تلویزیون برنامه اجرا کنید؟
اتفاقاً چند وقت قبل طرحی شبیه به برنامه «عصر جدید» احسان علیخانی که برنامهای استعدادیابی بود از طرف فرد دیگری به تلویزیون ارائه و تصویب هم شد که من قرار بود به عنوان داور در این برنامه حضور داشته باشم اما چون هزینهها را پرداخت نمیکردند و پروژه طولانی شده بود، از ساخت آن منصرف شدند که بعداً دیدم آقای علیخانی شبیه این برنامه را ساخته است.
* در چند سال اخیر رویکرد تلویزیون در مورد تولیدات سرگرمیمحور تغییر کرده و علاقه بیشتری به ساخت چنین برنامههایی نشان میدهد که نمونهاش «خندوانه» و یا برنامههای استعدادیابی مثل «عصر جدید» است. نظرتان در مورد چنین رویکردی چیست؟
کاری که احسان علیخانی پیریزی کرده کار بسیار خوبی است و حتی معتقدم خیلی دیر انجام شده است. برنامههای با رویکرد سرگرمی همیشه بیننده خودش را داشته است و این مدل برنامههای استعدادیابی در همه جای دنیا وجود دارد. البته داورها باید در زمینه سرگرمیهایی که ارائه میشود سررشته داشته باشند و من اطلاع دارم بسیاری از هنرمندان ما به دلیل ناآشنایی داوران با کاری که آنها میکنند، در این مسابقه شرکت نکردهاند. مثلاً به این فکر کنید یک شعبده باز بخواهد کار بازیگران را داوری کند، خب معلوم است که اشتباه داوری میکند؛ چون چیزی از بازیگری نمیداند.
* شعبدهبازهایی که در برنامه «عصر جدید» شرکت کردند از هنرجویان شما بودند؟
سعید فتحی روشن، هنرجوی من بوده و رشته منتال را پیش من یاد گرفته است. محمد حیدری و محمد خواجی که پازل زندگی را اجرا کردند و کامیار یاراحمدی معروف به خلیفه که نبضش را در برنامه متوقف کرد هم از اعضای انجمن هستند. کاری را که خلیفه روی صحنه انجام داد با مشورت من اجرا کرد؛ کاری که بسیار شگفتانگیز بود و حتی رکورد کریس انجل را هم زد اما متأسفانه داوران کار متفاوت او را درک نکردند.
* در جهت معرفی افراد بااستعداد در این حوزه فعالیتهایی هم داشتهاید.
بله. ما توانستیم نخستین جشنواره سراسری سرگرمیهای نمایشی را در خوزستان برگزار کنیم که سه سال قبل در زمان آقای مرادخانی در معاونت هنری وزارت ارشاد انجام شد و وی به ما کمک زیادی کرد. قرار است دوره بعدی این جشنواره را با کمک اداره کل هنرهای نمایشی و آقای کرمی در تهران برگزار کنم. این جشنواره هزینه زیادی هم ندارد و دنبال گیشه هم نیستیم بلکه فقط میخواهیم کاری کنیم که این بچهها معرفی شوند و کارشان دیده شود.
معتقدم افرادی مثل کریس انجل تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی دستشان رو میشود. درست است که او شعبده باز، ورزشکار، آکروبات باز و موتورسوار قهاری است اما نمیتواند روی استیج برنامه اجرا کند همچنین قصد دارم نخستین جشنواره سراسری شعبده بازان ایران را تیرماه ۹۸ در یکی از استانهای خوش آب و هوای ایران برگزار کنم. همه مجوزها و نامه نگاریهای برپایی جشنواره انجام شده و اسپانسر جشنواره هزینه رفت و آمد و اسکان شرکت کنندگان را تقبل خواهد کرد که اتفاق بسیار خوشایندی است.
* تا به حال به این فکر کردید که شعبدههایی در ابعاد کارهای کریس انجل و یا دیوید کاپرفیلد اجرا کنید. اصلاً امکانات و هزینه چنین کاری در ایران تأمین میشود.
برادرم بهنام در این زمینه فعال است و مثلاً آدمها را غیب یا نصف میکند. ۴ برادر من و پسرم همگی شعبده باز هستند و در زمینههای مختلف فعالیت میکنند. من اولین جشنواره خیابانی را در دهه فجر برگزار کردم به شکلی که از میدان امام حسین تا میدان آزادی تریلیهای مختلف حرکت میکرد که رویشان آکروبات بازها و ژانگولربازها برنامه اجرا میکردند. در این برنامه ماسک همه شخصیتهای مشهور دنیا را از هالیوود به ایران آورده بودم و با آنها مردم را سرگرم میکردیم.
ما در شعبده بازی کاری داریم که به آن میگویند «استریت مجیک» یعنی شعبدههای خیابانی که بیشتر مختص دیوید بِلین بوده و کارهایی که میکند مثل دیوید کاپرفیلد است اما کریس انجل شعبدههایش حقههای سینمایی هستند. تا به حال کسی کریس انجل را روی صحنه ندیده است و همه کارهایش با جلوههای ویژه است و سیاه لشکرهایی را مثلاً در یک پاساژ جمع میکند و کارش را انجام میدهد. معتقدم افرادی مثل کریس انجل تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی دستشان رو میشود. درست است که او شعبده باز، ورزشکار، آکروبات باز و موتورسوار قهاری است اما نمیتواند روی استیج برنامه اجرا کند.
سرمایه داران شعبده که زورشان به دیوید کاپرفیلد نمیرسید، تصمیم گرفتهاند که از کریس انجل حمایت کنند و او را روبروی دیوید کاپرفیلد قرار دهند. آنها از او حمایت زیادی کردند و کاپرفیلد هم هیچ واکنشی به حضورش نشان نداد ولی بعداً حقههایش برملا شد در حالی که کاپرفیلد همچنان حضور دارد و فعال است.
در پاسخ به برنامههای بیرونی کریسل انجل، دیوید کاپرفیلد جمعیتی را برد روی یک تپه و مثل کابویها طنابی را انداخت دور ماه و ماه را با طناب این طرف و آن طرف کشید. من اصولاً احترام زیادی برای دیوید کاپرفیلد قائل هستم چون او فرد بسیار باهوشی است. او مجسمه آزادی را غیب کرد، از دیوار چین رد شد و از زندان آلکاتراز که هیچکس نتوانسته از آن فرار کند، فرار کرد و بعد در آخرین مرحله روی صحنه و در حضور تماشاگران پرواز کرد. بعد از او شعبده بازان دیگری هم پرواز کردند اما مهم این است که چه کسی اولین بار این کار را انجام داد.
* صحبت پایانی اگر باقی مانده بفرمائید.
-یکی از امتیازات خوبی که من در ارشاد پیدا کردم عضو شدن در مؤسسه هنرمندان پیشکسوت است که ۴ سال است عضو این انجمن هستم. این عضویت امتیاز بسیار بزرگی است چون هر هنرمندی را عضو آنجا نمیکنند و شرایط ویژه و گذشتن از فیلترهای مختلفی لازم دارد. در این مؤسسه با همه هنرمندان قدیمی در حوزههای مختلفی موسیقی، تئاتر، سینما و تجسمی معاشرت میکنم که برایم بسیار خرسند است و هر وقت دلم تنگ میشود به مؤسسه هنرمندان پیشکسوت میروم.
نظر شما