به گزارش خبرنگار مهر، مقاومت در برابر دشمن و بیگانگان امری صرفاً بیرونی نیست، این مقاومت نیازمند نوعی «ساختنِ خویش» و «پختگی درونی» دارد که از قبل و همزمان با مقاومت در برابر نیروی خارجی باید به آن پرداخت. این ساختن و پخته شدن نیازمند نوعی نقد درونی است که باید اقتضائات و مناسبات آن فراهم شود. در گفتوگوی پیشرو با لاله افتخاری، استاد دانشگاه و نماینده دورههای هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی درباره این موضوعات سخن گفتیم و تلاش شده است شرایط مقاومت از درون، در جامعه ایرانی تا حدی روش شود. افتخاری عضو هیئت رئیسه کمیسیون فرهنگی و کمیسیون آموزش و تحقیقات دور پیشین مجلس شورای اسلامی بوده است.
چند وقت پیش رهبر انقلاب فرمودند که ما نه مذاکره میکنیم، نه جنگ میشود و همچنان تنها راه باقیمانده که میتواند ما را به رهایی از این وضعیت برساند، «مقاومت» است. میخواستیم درباره اقتضائات مقاومت در دوره کنونی حرف بزنیم؛ عموماً به نظر میرسد در طول ۴۰ سالی که از انقلاب اسلامی میگذرد، محور اصلی مقاومت «مردم» بودهاند، و این در حالی است که برخی از سیاستها و برنامههای اتخاذ شده در دهههای اخیر توسط مسئولان و ساختارهای رسمی و دولتی عملاً «نافی مقاومت» بوده و این حتی روحیه مقاومت در میان اقشار مردم را هم تضعیف کرده است. واضح است که بسیاری از سیاستها و برنامههای تعدیل ساختاری و منطبق با اقتصاد سیاسی سرمایهداری در کشور ما پذیرفته شده و متأسفانه سیستمی دو قطبی را شکل داده که در بالادستها با نوعی رفاه و تجمل مواجه شدهایم و فشارهای به پاییندست جامعه بیش از پیش شده است. در این شرایط درخواست مقاومت از مردم امری غیرعقلایی به نظر میرسد و طبیعتاً این مسئولان و نهادها هستند که این بار باید عیار خود را در زمینه مقاومت نشان بدهند. بر این مبنا به نظر شما اگر قرار باشد باز به مقاومت دامن زده شود، آیا نباید نگاهمان بیشتر به درون، به مسئولان مسئولین و ساختارهایی باشد که در دورههای اخیر از اساس نسبت چندانی با مقاومت نداشتهاند؟
در مورد این مقاومت باید عرض کنیم که مسئولان کشور هم توسط مردم انتخاب میشوند و این نشان میدهد که مردم ما باید مسئولانی را انتخاب کنند که بعد از این، شاخصهای مد نظر را از سطح شعار به سطح عملکرد برگردانند و اجرایی کنند. یعنی مردم باید ببینند در پیشینه کاری آن نامزدها یا کاندیداها تا چه حد میتوان روحیه و باور به وعدههای الهی، ایستادگی در مقابل دشمنان، ارزش گذاشتن به مقاومت در مقابل دشمنان و بیگانگان و پایبندی به آموزههای دین را مشاهده کرد. اگر مردم، حتی کسانی که خیلی هم پایبند به دین نیستند، ولی سعادت خود، حتی سعادت دنیاییشان برایشان مهم است و میخواهند این را تأمین کنند، باید توجهشان به حمایت از مسئولانی باشد که بیشتر با این فرهنگ رشد کردهاند.
اگر مردم اینگونه مسئولان را که در حقیقت مسئولانی هستند که ارزشهای نظام را با تمام وجود باور دارند، انتخاب کنند، آنوقت ما ببینیم این مسئول، مردم را برای خودشان میخواهد و خودش را خدمتگزار مردم میداند و بالاترین مقام، حتی در حد حضرت امام (ره) را بهعنوان خدمتگزار مردم میداند. این روحیه روحیهای است که بهجای اینکه خودش را صرفاً خدمتگزار خانواده و خودش بداند و مردم را برای خودش بخواهد، خودش را برای مردم، نظام و انقلاب میخواهد. به دنبال این روحیه، این مسئول، کسی خواهد بود است که ظرفیتهای خودش و همه ظرفیتهای درون جامعه اعم از افراد و ساختار را شناسایی کند و روی آنها سرمایهگذاری کرده تا در مقابل دشمن ایستادگی کند.
مسئولی که به ارزشهای نظام باور دارد، مردم را برای خودشان میخواهد و خودش را خدمتگزار مردم میداند و بالاترین مقام، حتی در حد حضرت امام (ره) را بهعنوان خدمتگزار مردم میداند. این روحیه روحیهای است که بهجای اینکه مردم را برای خودش بخواهد، خودش را برای مردم، نظام و انقلاب میخواهد
ولی مسئولی که مردم را نادیده میگیرد، اگر چه فرضاً لوح تقدیری هم به فلان کارآفرین، نخبه، مخترع یا صاحبنظر و… بدهد، ولی در عمل باور و چشمش بهسوی بیگانه و دشمن است. چنین مسئولی نمیتواند حافظ منافع مردم باشد و اقتصادی مقاومتی را ایجاد کند؛ این مسئول نمیتواند از اقتصاد درونزا حمایت کند و اقتداری را که از درون روییده است مورد توجه قرار دهد. این چنین مسئولانی اقتدار را در دست بیگانه و از سوی بیگانه میبینند و تا وقتی اقتدار را از سوی بیگانهها ببینند، قطعاً حقوق مردم پایمال میشود. اگر امروز میبینیم وضعیت قیمتها به این شکل شده است، و ما شاهد بیتوجهی مسئولان هستیم، شاهد بیتوجهی به سرمایههای داخلی و مردمی هستیم، نتیجه همین فرایند است.
دلیلی که در این زمینه آورده میشود این است که هنوز کشور ما فاقد ظرفیتهای لازم برای شکلدادن به یک اقتصاد درونزا و مستقل و مبتنی بر تولید ملی است. به نظر میرسد بعد از چهل سال از انقلاب اسلامی که ما مدعی هستیم توانست استقلال را به کشور بازگرداند، هنوز در امر اقتصاد نتوانستیم زیرساختهایی را فراهم کنیم که مبتنی بر تولید باشد و ما را از بیگانهها بینیاز کند. چرا چنین است؟
بنده سالها مسئول فراکسیون حمایت از نخبگان، مخترعان و اقتصاد دانشبنیان در مجلس شورای اسلامی بودم، ظرفیت بسیار عظیمی در این زمینهها وجود دارد که میتواند همه مشکلات مملکت را جواب دهد. ولی دریغ از اینکه مسئولان ما آن را باور کنند و روی آن سرمایهگذاری کنند. حرف من این است که باید مسئولی بیاید و این باور را داشته باشد و بداند که باید دست روی زانوی خودمان بگذاریم، نه اینکه بر بیگانگان تکیه کنیم.
اخیراً هم وقتی آقا فرمودند نه جنگی رخ خواهد داد، نه مذاکره میکنیم، دیدیم که آقای ترامپ هم مجبور شد از آن موضعگیری خودش پایین بیاید. دیدیم که از کنگره آمریکا هم همین صداها میآید؛ یعنی همه یک بازگشتی میکنند و دارند کوتاه میآیند. این نشان میدهد که این روحیه باید در مردم و مسئولان ما باشد و من معتقدم اگر هنوز به آن اقتصاد درونزا و آن زیرساختها نرسیدهایم به این خاطر است که این باور در مسئولان ما نیست یا خیلی کمرنگ است.
اگر واقعاً وضعیت مسئولان ما اینگونه است، و اگر قرار است مقاومت همچنان ادامه داشته باشد، باید در فضای عمومی کشور مناسباتی برای مطالبهگری ایجاد شود که مردم و رسانهها بتوانند از مسئولان درباره ساختارها و سیاستها و برنامههای غلط که وابستگی ما را بیش از پیش میکند، نظارت و مطالبه کنند و و فضای موجود در بین نهادها و مسئولان را نقد کنند. به عبارت دیگر مقاومت در یک معنا به معنی ایجاد فضای مطالبهگرانه توسط مردم و ایجاد یک جریان جدی نقد از درون. ولی از جهاتی مشاهده میکنیم که چنین فضای بازی برای انتقاد و مطالبهگری در کشور وجود ندارد و گسست میان مسئولان و مردم روز به روز بیشتر میشود. نظر شما درباره این وجه از مقاومت که نیازمند نقد و مطالبه درونی است، چیست؟
قطعاً همین است؛ یعنی نشستهای سالم و دارای چارچوب همراه با نقدهای واقعی باید صورت بگیرد. همچنین از آنطرف هم یک روحیهای باید ایجاد شود که مسئولانی را که دارند کار خوب انجام میدهند معرفی و شناخته شوند و مردم به کار آنها ارزش بگذارند. یعنی فضای نقد منفی و سلبی در کشور ما طوری نباشد که فردا کسی حاضر نباشد در این مملکت مسئولیت بگیرد. چون گاهی اوقات نقد را با تاختن به کسانی که کار خوب یا بد را به طور توأمان داشتهاند، یا به هر دلیلی نتوانستهاند کار خوب انجام دهند، اشتباه میگیریم. نقد نباید به این مفهوم باشد که هر کسی مسئولیت گرفت پس حتماً به دنبال منافع شخصی و کار خلاف است.
در کار نقد مسئولان، مردم باید بیایند شاخص بگذارند. وقتی مثلاً شاخصهایی چون سلامتی رفتار، خدمت خالصانه، کار مجاهدانه و جهادی و دفاع از مردم، نظام و ولایت و… را تعیین کردند، بعد به مسئولان نمره بدهند. اگر اینطور نقد صورت بگیرد، این نقد سازنده است و آن فرد مورد انتقاد هم میداند که بر مبنای شاخصها به عملکرد او نقد وارد شده، نه اینکه به شخص او حمله شده باشد. یعنی کسی که با جناح و اسم این آدم دشمنی ندارد، بلکه عملکردها هست که دوستی و دشمنی یا نمره قبولی و ردی را تعیین میکند. اگر اینطور باشد آنوقت نقدها خیلی میتوانند تأثیرگذار باشد. با این شیوه هم مسئولان نسبت به عملکردشان بازنگری میکنند، هم میدانند زیر ذرهبین عادلانه و عالمانه مردم هستند و آن مسئولی که دارد با دلسوزی کار میکند، شناخته و الگو میشود و دلگرمیاش بیشتر میشود. همچنین آن مسئولی که مشکل دارد یا باید مسئولیت را کنار بگذارد یا خودش را بر اساس شاخصهایی که مردم بهصورت واقعبینانه و نگاه اسلامی طراحی کردند، تطبیق دهد.
از طرف دیگر، اگر این فرایند وجود داشته باشد، خود مردم هم این شاخصهها را یکییکی برای خودشان در نظر میگیرند و در کار و رفتار خودشان هم پیاده میکنند و از خود میپرسند ما چه کردیم؟ یا در انتخابهای خود چه فاکتورهایی را در نظر گرفتیم؟ آیا صِرف آزادیهایی که شعاری بوده است و خلاف قانون اساسی و مصلحت نظام است، و ما آمدیم آن را معیار قرار دادیم و بر اساس این معیارها رأی دادیم، کار درستی انجام دادیم؟ چون چیزی که واضح آن آزادی شعاری، «آزادی قیمتها» را هم با خود میآورد و امروز میبینیم که آورده است. آن آزادی بیقاعده و بیحدوحصر همان چیزی است که به سرازیر رفتن اقتصاد و زندگی مردم و خیلی از مصالح دیگر هم منجر میشود. همه آن بیقاعدگیها و افسارگسیختگیها در اقتصاد ما هم بر مبنای همان نگاه به آزادی، آزاد شد و وضعیت بیبندوباری در اقتصاد شکل گرفت. یعنی آن بیبندوباری و حرکت خارج از چارچوب و ضابطه، به همهچیز خورد؛ به سکه، دلار، زندگی مردم، شغل، ازدواج، مسکن و…. پس بر اساس ضابطه و قانون است که کار اصلاح شود و اگر کار انحرافی دارد، سر جای خود برمیگردد. با آن فرایند سنجش و نقد بر مبنای معیارهای مشخص، مردم هم به این موضوعات فکر میکنند و درباره خودشان هم داوری خواهند کرد.
بنابراین خلاصه کلام اینکه مردم باید بیشتر به این سمت حرکت کنند تا انتقاد، نظارت و مطالبهگری عالمانه و خردمندانه داشته باشند. اگر اینطوری با شاخصهها پیش برویم، آنوقت هرکسی هر جا نقد کند، نقدی محکمهپسند دارد و کسی نمیتواند آن را رد کند.
در مورد بود و نبود فضای باز برای این نقد درونی چه نظری دارید؟ فکر میکنید زمینههایش در جامعه ما فراهم است؟ آیا مردم اگر این شاخصهها را تعیین کنند، بهراحتی میتوانند این انتقادها و مطالبهگریها را بیان کنند؟ آیا اساساً رسانهها مهیای بازتاب چنین نقدهایی هستند؟ امروز شرایط به شکلی است که مردم و اهالی رسانه این تصور را دارند که اگر بخواهیم در برابر ساختارها و رویههای غلطی که توسط برخی مسئولان پیگیری میشوند، حرفی بزنند یا از نان خوردن میافتیم، یا با برخورد قهری و امنیتی مواجه خواهیم شد!
برخورد امنیتی که معمولاً نمیشود، ولی گاهی اوقات برخوردهای سلبی صورت میگیرد؛ طبیعی است که مخاطبان این نقدها افراد مختلفی هستند که ممکن است برخوردها و عکس العملهای متفاوتی داشته باشند. روزی ما در خدمت مقام معظم رهبری در برنامهای بودیم که مربوط به جوانان مخترع و نخبه بود؛ یکی از نخبگان و جوانان مخترع یکدفعه بدون نوبت، از جایش بلند شد و شروع به اعتراض کرد. مقام معظم رهبری خیلی قشنگ به ایشان نوبت و اجازه دادند که حرفش را بزند؛ در صورتی که شخص ایشان خیلی منضبط هستند و در حالت عادی باید کسانی که نوبتشان بود سخن بگویند. ولی ایشان فرصت دادند تا آن جوان صحبت کند. بعد از اتمام صحبتهای اعتراضی آن جوان، رهبری خیلی با شجاعت و قاطعیت و در عین حال از سر عدالت و حقانیت جواب ایشان را دادند. اینکه رهبر یک نظام اینطور برخورد میکند، بقیه هم باید خودشان را با رهبری تنظیم کنند. رهبری، رهبری همه هستند و همه باید خودشان را با رهبری تنظیم کنند. نه اینکه با شاخصهایی که خودشان در نظر دارند یا بر مبنای منافع شخصی خودشان با مردم رفتار کنند.
البته به نظر من این فضای نقد و گفتوگو و سعه صدر تا حدود زیادی در جامعه ما و در بین بسیاری از مسئولان ما وجود دارد، ولی باز باید بیشتر از اینها به آن دامن زده شود و این فضا بیشتر رشد کند.
به نظر شما چرا برخی مسئولان علیرغم اینکه شدیداً هم داعیه و شعار اطاعت از ولایت دارند، از این رویه که فرمودید تبعیت نمیکنند؟
به نظرم اگر کسی عملکردش سالم و پاک باشد، اگر نقد از روی هتاکی، نابلدی و ناآگاهی نباشد، نقد به مفهوم واقعیاش باشد، یعنی از طرف آدم آگاه و صاحبنظر صورت بگیرد و بر اساس آمار و ارقام و با احترام صورت بگیرد، افراد باید حتماً بپذیرند. چون یکطرف، قولش درست است و هر کسی که قولش درست نیست و ضعفی در کارش وجود دارد، باید تابع قول کسی که سخنش درست است شود. اگر مسئولین ما نقدهای سالم را نمیپذیرند، دلیلش این است که خودشان را نساختهاند.
اما باید قبول کرد که گاهی اوقات نقد، نقد واقعی نیست، بلکه شتابزده و همراه با هتاکی است. باید هر دو طرف را دید اگر معیار درست باشد، مسئول باید بپذیرد و گوش دهد.
اتفاقاً من یک مقالهای در مورد همین مسئله نوشتهام و در آنجا بحث کردهام که یکی از آسیبهای اجتماعی در جامعه ما این است که مردم ما نتوانند صحبت کنند و حرفشان را بزنند؛ در این صورت مردم تمایل پیدا میکنند که مشکلات خود را از جای دیگری پیگیری کنند و این یک آسیب جدی است. من این مقاله را بر اساس آموزههای «عهدنامه مالک اشتر» نوشتم. در نشان دادم که نقش کارگزاران هم در «حل» مشکلات و آسیبهای اجتماعی است، هم «ایجاد» آسیبهای اجتماعی. ما میتوانیم این مسائل را از سیره اهلبیت (ع) یاد بگیریم. مثلاً یاد بگیریم که امامان معصوم ما چطور خود را در برابر مردم و در معرض سخنان و گلایههایشان قرار میدادند؛ آنها معصوم بودند، اما با صبوری و مهربانی سخن مردم را میشنیدند و با دلیل و قاطعیت جواب میدادند؛ درعینحال اینطور هم نبود که مردم را متهم به یکسری از مسائل چون بیسوادی، بی شناسنامگی و موارد دیگر کنند.
نظر شما