۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱

سلسله دروس خارج فقه فرهنگ-۴۵؛

مدیران نالایق، محصول ترک «امربه‌معروف و نهی‌از منکر» هستند

مدیران نالایق، محصول ترک «امربه‌معروف و نهی‌از منکر» هستند

آیت الله اراکی گفت: جامعه‌ای که در آن جامعه نهی از منکر و امربه‌معروف نشود به‌تدریج نیکان کنار زده می‌شوند و اشرار سرکار می‌آیند.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه چهل و پنجم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می‌خوانید؛

مقدمه

فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیت‌های ارادی انسان را در برمی‌گیرد؛ مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می‌رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم می‌پردازد.

بسم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

دین در عبارت قرآنی «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» به معنای برپایی نظام حکومتی است

در جلسه قبل بیان گردید که قرآن کریم می‌فرماید نظام و حکومت را با اکراه و زور برپا نمی‌کنیم و حکومت باید با خواسته مردم باشد. آیه شریفه ای که می‌فرماید که «أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»؛ما تو را نفرستادیم که مردم را بر اقامه حکومت اکراه و اجبار کنی، اما اگر حکومت برپا شد دیگر لوازم خود را دارد و اگر کسی برخلاف قانون عمل کند و در نظم اخلال ایجاد کند را کیفر می‌کند.

بعد از برپاییِ یک نظام دیگر لوازم اجرای نظم را مسئول نظام باید انجام بدهد و در این رابطه مسئولیت دارد. اما اصل برپایی نظام با مردم است. این از نوادر تاریخ ماست و اصلاً یکی از فرق های بزرگ بین مکتب علی بن ابی‌طالب علیه السلام با مکتب خلفا همین است که در مورد خلفا از اول به زور برای آنها بیعت گرفتند و این مبنا بود ولی در مکتب علی بن ابی‌طالب علیه السلام چنین چیزی نبود لذا خود عمر بن الخطاب درباره بیعت ابوبکر گفت: «کانت بیعة ابی بکر فلتة» یعنی دفعتی بود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی سرکار آمد فرمود: «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً» خودتان درِ خانه من ریختید و همه‌تان آمدید، «قَبَضْتُ کَفِّی فَبَسَطْتُمُوهَا»؛ من دستم را کشیدم اما شما به‌زور دستم را باز کردید و گفتید بیا تا با تو بیعت کنیم. گفتید اگر بیعت ما را قبول نکنی در پیش خدا مسئولی.

در یادم دارم که مقام معظم رهبری در آن ابتدا که به رهبری رسیدند شبیه چنین مطلبی را داشتند. در مجلس خبرگان دوم اولین دیداری که با مقام معظم رهبری داشتیم -بعد از تشکیل مجلس خبرگان تازه ایشان به رهبری انتخاب شدند- اولین حرفی که ایشان زد این بود که حرف قشنگی هم بود. ایشان گفتند: من نمی‌خواستم و موافق هم نبودم بااینکه من برای رهبری انتخاب شوم ولی خب آقایان مجلس خبرگان گفتند باید تو باشی و در شما متعین است. حالا که این بار را به دوش من گذاشتند من با قوت و اقتدار عمل خواهم کرد. حالا که مسئولیت را قبول کردم دیگر باکسی تعارف ندارم، این مبنای کار است. در «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» دین یعنی برپایی نظام حکومتی. در برپایی نظام «وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ». یا درجایی دیگر مثلاً خدای متعال می‌فرماید که تو نمی‌توانی کسی را اکراه به ایمان کنی؛ «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا»؛ اگر خدا می‌خواست ایمان را در دل مردم تزریق می‌کرد یا اصلاً کوه‌ها را برمی‌داشت از جایی و سر شهر نگه می‌داشت که یا مؤمن شوید یا این کوه‌ها پایین می‌آید و همه دفن می‌شوید. در این صورت همه ایمان می‌آوردند و دست‌ها را هم بالا می‌بردند؛ «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ». کار رسول اقامه حکومت است؛ در حقیقت من مبعوث شدم برای چه؟ «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» که «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ» اتفاق بیفتد و کار رُسُل این است. رُسُل الهی کاری غیر از اقامه حکومت نداشتند. کارشان همین است؛ همه کارهای دیگر از لوازم این اقامه حکومت است.

نزاع بین رُسُل الهی و کفار در طول تاریخ بر سر حقِّ امر بوده

آقایانی که اصلاً فهمی از دین ندارند می‌گویند آیا کار رسول حکومت یا سیاست هم بوده است؟! اصلاً مگر کاری غیر از سیاست داشته است! کار ایشان فقط سیاست بوده است، سیاست یعنی امرونهی. دعوا بین رُسُل و کفار در طول تاریخ بر سر حق امر بوده است. گاهی من این را گفته‌ام که دعوا سرِ خودِ خداست قبل از اینکه دعوا سرِ رسول و امیرالمؤمنین علیه السلام و فقیه و این چیزها باشد. خدا چه‌کاره است؟ یک مکتب حتی مکتب بعضی از این عمامه به سرهای نادان گاهی می‌گویند حکومت ربطی به دین ندارد و حوزه نباید حکومتی شود و از این حرف‌ها. این‌ها می‌گویند خدا خالق است. اصلاً دعوا سر خالق بودن خدا نیست. این مسئله ی نظریه نفی خدا، نظریه‌ای است که اخیراً در تمدن غرب به وجود آمده است که یک جمع کثیری نفی خدا کنند. در طول تاریخ کفار نفی خدا نمی‌کردند؛ «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»؛ بحث سر خالق نبوده که چه کسی خالق است. خالق چه کسی غیر خدا می‌تواند باشد؟ بحث سر این بوده است که چه کسی آمر است. خدا دو کار دارد؛ «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» هم خالق است و هم «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ» تدبیر و فرمانروایی می‌کند. دعوا سر فرمانرواست. اینکه این همه با رُسُل و ائمه اطهار علیهم السلام جنگ می‌شده است به این دلیل بوده که آن‌ها می‌گفتند ما نماینده فرمانروا هستیم، اگر می‌خواستند بگویند نماینده خالق هستیم کاری با آن‌ها نداشتند. نماینده خالق باش برو و در مسجد بنشین و صبح تا شب نماز بخوان برای خالقت و عبادت کن و کسی کاری به تو ندارد. الآن در اروپا کسی کاری به کار کسی ندارد؛ اگر بخواهد در خانه‌اش بنشیند و صبح تا شب قرآن بخواند اما حرف بزند که نظام سرمایه‌داری نظام فاسدی است و این نظام باید عوض شود بلایی به سرش می‌آورند که الآن در فرانسه بر سر این بیچاره‌ها می‌آورند. حرف این‌ها مگر چیست؟ حرفشان سرِ نظام و سرِ حاکمیت است و بحث و دعوای اصلی این است.

دین یعنی حاکمیت. رُسُل آمدند که بگویند حاکمیت از آن خداست و این معنی لا اله الا الله و ان محمد رسول الله است. در یک آیه خلاصه می‌شود -این آیات سوره اعراف را حفظ کنید چون این آیات بنیادین هستند-: «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ» شروع می‌شود تا «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». من رسول چه خدایی هستم؟ حالا می‌گویید خدا کیست؟ من رسول آن خدایی که شما خیال می‌کنید نیستم؛ من رسول آن خدایی هستم که «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» نگفت قل انی رسول الله الیکم جمیعاً الذی خلق السماوات و الارض؛ نه بلکه من رسول و فرستاده چه کسی هستم؟ فرستاده مَلِک و فرمانروا هستم؛ «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛ مَلِکِ النَّاسِ» بحث بر سَرِ ملک بودن خداست. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ» بحث سر «مَالِکَ الْمُلْکِ» و ملک بودن خدا است و دعواها بر سر این است. بله خدا ملک است منتها پذیرفتن ملک الهی را به شما اجبار نمی‌کنیم ولی خودتان سرتان به سنگ می‌خورد و آخر کار به اینجا برمی‌گردید. به روایت برگردیم.

ضرورت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

روایت اول که متعرض آن می‌شویم روایت صحیح السندی است که مرحوم کلینی به سندش از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل می‌کند و مرحوم حسین بن سعید هم در کتاب الزهد خود همین روایت را نقل کرده است. حضرت فرمود: «وَیْلٌ لِقَوْمٍ لَا یَدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر»؛ وای به حال قومی که متدین نیستند. منظور متدین به این بخش از دین خدا که امربه‌معروف و نهی از منکر است، یعنی در این وظیفه خاص به دین خدا درنمی‌آیند. باید به دین خدا درآیند یعنی به قانون خدا.

روایت دیگر که بازهم این روایت ازلحاظ سندی روایت خوبی است و مرحوم کلینی روایت می‌کند چنین است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَرَفَة قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُم» ‏؛ یا امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنید یا مبتلا به این نتیجه می‌شوید. این از سنت‌های اجتماعی است و این را در علم‌الاجتماع اسلامی بحث خواهیم کرد. یک قانون اجتماعی است، جامعه‌ای که در آن جامعه نهی از منکر و امربه‌معروف نشود به‌تدریج نیکان کنار زده می‌شوند و اشرار سرکار می‌آیند. این قانون جامعه است و از آن قوانین جبری حاکم بر جامعه است. قانون جبری است اما عمل کردن به این قانون برای شما جبری نیست؛ شما می‌توانید به این قانون عمل یا به قانون ضدش عمل کنید اما خودِ قانون جبری است یعنی اگر شما امربه‌معروف و نهی از منکر کردید حتماً حکومت به دست اخیار خواهد افتاد این حتمیت قانون است و اگر نکردید حتماً این قدرت به دست اشرار خواهد افتاد. هر دو طرفش جبری است اما انتخاب این یا آن قانونِ جبری دست مردمی است که می‌توانند انتخاب کنند و اختیاری است مثل قوانین حاکم بر طبیعت جبری است؛ اگر کسی خود را از ساختمان چهل طبقه انداخت وقتی به زمین برسد خواه‌ناخواه می‌میرد. زیرا مردن دیگر اختیاری نیست اما اگر خود را از بالا پرتاب کردن اختیاری است.

اینجا دو قانون وجود دارد؛ یکی اینکه سرجا بنشینید و خودتان را نیندازید که در این صورت در امان خواهید بود و اگر خود را بیندازید قانونِ دیگر می‌آید، قانونِ اینکه می‌میرید. دو قانون است که انتخاب این یا آن دست شماست و هر دو جبری است. سنت که می‌گوییم یعنی قانون؛ اسمش را که سنت می‌گذاریم چون در قرآن کریم کراراً از آن به سنت تعبیر شده است، اسم سنت که می‌آوریم به لحاظ تعبیرات قرآنی است؛ «اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» این قانون است؛ «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» این انتظار به معنای آن است که مسئله‌ای اختیاری است که خودشان در این سنت بگذارند یا خیر؛ اما اگر خودشان را در سیل سنت انداختند سیل آن‌ها را می‌برد.

و صلی الله علی محمد و آله و سلم

کد خبر 4634971

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha