به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه چهل و هفتم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه میخوانید؛
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند. از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بسم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
اقسام بیان نقدی
قسم چهارم از اقسام بیان را بحث میکردیم که قسم بیان نقدی بود. در بحث قبل تقسیماتی برای این بیان نقدی ذکر کردیم اما امروز با مقداری تعدیل آن تقسیمات را بیان میکنیم. در تقسیمات قبلی گفتیم بیان نقدی یا انشائی است یا اخباری؛ یعنی تقسیم کلان را به این دو قسم تقسیم کردیم. به نظر رسید باید قسم سومی هم بر این بیان نقدی اضافه کرد زیرا یک قسمی است که نه از صنف انشا و نه از صنف اخبار به شمار میآید؛ چون خصوصیتی دارد که این خصوصیت نه خصوصیت خبری است و نه خصوصیت انشائی و آن چیزی است که ما از آن به «بیان کنایی» یا طنزی تعبیر میکنیم که قوام این بیان به کنایه است. پس نه از نوع اخبار و نه از نوع انشا است بلکه قوامش به کنایه بودن است. لذا قبلاً تقسیم کلان را تقسیم ثنائی کردیم و امروز این تقسیم کلان ثنائی را به یک تقسیم ثلاثی تبدیل میکنیم. قوام این بیان به کنایه است و علتش هم این است، نه اینکه خبری یا انشائیِ کنایی باشد.
نکتهاش این است که اصلاً کنایی بودن، قوام این نوع بیان است نه اینکه این کنایی بودن یک قید عرضی برای این نوع از بیان باشد. پس قوامش به کنایه است. مضمونش هم نه مضمون اخباری است و نه انشائی؛ نه انشا صرف و نه خبر صرف است. من خیلی روی این موضوع فکر کردم که بتوانیم این قسم را در بیان اخباری یا انشائی بگنجانیم اما هرچه فکر کردم دیدیم قوام این قسم به کنایه است. کنایی بودن یک حالت عارضی برای این نوع بیان نیست؛ لذا در عرف اهل بیان هم این بیان را از نوع انشائی و اخباری تلقی نمیکنند و نه اخبار محض و نه انشا محض است.
البته به نظر ما میآید که اگر این تقسیم را ثلاثی کنیم افضل است؛ حال اگر کسی دید این تقسیم ثلاثی خیلی منضبط نیست همان تقسیم ثنائی را ادامه دهد.
انواع چهارگانه اقسام بیان نقدی
ما قبلاً یک تقسیم رباعی کردیم و گفتیم چه انشائی و چه اخباری و حالا میگوئیم چه طنزی هم باشد هرکدام از این اقسام سهگانه به چهار نوع تقسیم میشود که نوع اول را گفتیم آن چیزی که مصداق امربهمعروف و نهی از منکر است که ما از آن به نقد دستوری تعبیر میکنیم؛ یعنی نقدی که امربهمعروف و نهی از منکر است یک نوع نقد است که از آن به نقد دستوری تعبیر میشود.
نکته لازم به ذکر هم این است که هر کاری کنید نمیتوان گفت که نقد طنزی، نقد دستوری محض است، بله نقد طنزی میتواند نقد دستوری هم باشد اما اخباری دستوری با انشائی دستوری یکگونه است و طنز دستوری هم گونهای دیگر است. بههرحال این نقد دستوری همانی است که ما از آن تعبیر کردیم به آن نقدی که مصداق امربهمعروف قرار میگیرد.
نوع دوم نقد نصحی است؛ نقدی که این نقد ماهیت نصیحت دارد و نوع سوم نقد توبیخی است که ماهیت این نقد توبیخ است و نوع چهارم نقد ایذائی است که حالا این اقسام اربعه نقد را بیشتر توضیح خواهیم داد.
بنابراین سه نوع کلی برای نقد داریم که هر یک سه نوع کلی به این اقسام اربعه قابلتقسیم است؛ یا یقصد به الامر بالمعروف و النهی عن المنکر که از آن به نقد دستوری تعبیر میکنیم چون امرونهی در آن است، یا یقصد به النصح که از آن به نقد نصحی تعبیر میکنیم، یا نقدی است که این نقد قوامش به توبیخ است یقصد به التوبیخ که از آن به نقد توبیخی تعبیر میکنیم و یا شکل چهارم اینکه نقد ایذائی است؛ برای اذیت کردن یا تحقیر شخص بوده و خلاصه ماهیتش ماهیت ایذاء است. البته این تقسیمات اینطور نیست که حصر عقلی باشد ممکن است شما بیشتر فکر کنید و به این تقسیمات بیفزاید منتها باید ضابط تقسیم رعایت شود. بههرحال باید هر قسم با قسم دیگر امتیازی داشته باشند که یصلح این امتیاز ان یکون ممیزا بین این قسم و قسم دیگر.
تفاوت ماهیت توبیخ و ایذاء
این نکته را هم باید گفت که ماهیت توبیخ غیر از ماهیت ایذاء است؛ ممکن است توبیخ هم بعضی از جاها جایز نباشد، اما توبیخ، توبیخ است. توبیخ غیر از ایذاء است و حتی ایذاء غیر از توبیخ است؛ یعنی کسی بخواهد دیگری را اذیت کند و او را سر غیظ بیاورد و اذیتش کند و واقعاً نمیخواهد توبیخش کند. گاهی توبیخ کردن کسی شرعاً راجح است، در آن فرمایش حضرت زینب سلام الله تعالی علیها در آن خطابه عجیب ایشان در مجلس یزید که میفرماید: «وَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ أَسْتَکْبِرُ تَوْبِیخَک»، این را نمیتوان ایذاء گفت، این توبیخ است و این توبیخ از مصادیق یک فعل واجب و ممدوح عندالله سبحانه و تعالی است. این بنا بر آنچه در نقل خطبه روایت شده از مصادیق توبیخ است و از عالیترین موضعگیریهای حضرت زینب سلام الله تعالی علیها در تاریخ آن حضرت بلکه از عالیترین موضعگیریهای یک زن بزرگ در عرصه سیاست است که در برابر یک جبار گردنکشِ خونریزی که در اوج احساس نشئه پیروزی است اینگونه سخن میگوید که «وَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ أَسْتَکْبِرُ تَوْبِیخَک».
خب این یک تجدید نظر یا یک تکمیلی از مباحث گذشته بود. بحث ما در قسم اول انواع اربعه بود. گفتیم این قسمهای سهگانه انشائی و اخباری و طنزی را دیگر تکرار نمیکنیم و همه این اقسام اربعه در آن اقسام ثلاثه میآید و حکمی که برای این اقسام اربعه بیان میکنیم برای هر یک از اقسام سهگانه ثابت خواهد شد.
علم به معروف و منکر شرط اول امر به معروف و نهی از منکر
اما قسم اول که نقد دستوری است که گفتیم به معنی نقدی است که مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. گفتیم اصل وجوب امربهمعروف و نهی از منکر جای بحث نیست، آیاتش را خواندیم و ظاهراً به روایاتش هم اشاره کردیم و بعد به شروطش رسیدیم. گفتیم که اینجا ما قصد بحث فقهی مفصل درباره احکام امربهمعروف و نهی از منکر نداریم؛ محلش همان ابواب فقهی مربوطه است. در اینجا ما در رابطه با فقه فرهنگ فقط آن مقداری که میتواند حکم مسئله را تبیین کند بیان میکنیم.
بیان شد شرط اول؛ شرط علم به معروف و منکر بودن است. کسی میخواهد نهی از منکر کند باید عالم به معروف بودن، معروف و منکر بودن، منکر باشد و همینطور بدون اینکه علم داشته باشد بگوید انجام بده یا انجام نده نباشد. فرضاً کاری در عشیره یا قومش خیلی رایج است و خوشش میآید حال میگوید این کار را بکن و این کار را نکن؛ مثلاً کسی مرده است و باید سه روز و شب برای او مهمانی بدهند همه عشیره هم باید بیایند اینجا غذا بخورند. در این صورت برای صاحب عزاء دو مصیبت عارض میشود؛ یک مصیبت، مرگ عزیزشان و یک مصیبت اینکه باید سه روز نه خواب و نه استراحت و نه شب و روز داشته باشند. این چه سنتی است! لذا گاهی چنین امرونهیهایی میشود که اینها مبنای شرعی ندارد بلکه خلاف شرع است. بههرحال از شروطش این است که باید علم به معروف و منکر داشته باشد.
دلیل روایی شرطیت علم به معروف و منکر
در این قسمت برخی از روایات دال بر این موضوع را اشاره خواهیم کرد. روایت اول روایتی است که ازلحاظ سند حدیث صحیح السند است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَة -همه روات حدیث ثقات هستند.- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَی الْأُمَّةِ جَمِیعاً فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَی الْقَوِیِّ الْمُطَاع»؛ اولاً باید آدم قدرت داشته باشد. بر کسی که میخواهد نهی از منکر کند اما هیچ قدرتی نداشته باشد، نهی از منکر کند و بعد هم بگیرند و بکشندش هیچ فایدهای هم نداشته باشد واجب نیست. «الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَر»؛ عالم به معروف و منکر باشد و عمل داشته باشد که این معروف یا منکر است و بعد امر یا نهی کند. «لَا عَلَی الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَی أَیٍّ مِنْ أَی» ؛ ضعیف در اینجا مراد ضعیف در دین است نه ضعیف در جسم، ضعیفی که علم ندارد و نمیداند چه چیزی حرام و چه چیزی حلال و چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. «لَا عَلَی الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَی أَیٍّ مِنْ أَی». به عبارتی نمیداند که چه به چه هست. «یَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَی الْبَاطِل» ؛ گاهی بهجای اینکه حق بگوید به گفتن باطل منتهی میشود. «وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَام» . میگوید «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ» معلوم میشود مثل نماز خواندن نیست که مطلقاً بر همه واجب باشد، این بر کسانی واجب است که عالم به معروف و منکر باشند و اگر حرفی میزنند حرفشان اثر داشته باشد. «کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون» وَ لَمْ یَقُلْ عَلَی أُمَّةِ مُوسَی وَ لَا عَلَی کُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ الْأُمَّةُ وَاحِدٌ فَصَاعِداً کَمَا قَالَ اللَّهُ عَز وَ جَل» ؛ میگوید امت میتواند یک نفر باشد یا ده نفر باشد. «کَمَا قَالَ اللَّهُ عَز وَ جَل «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّه» یَقُولُ مُطِیعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».
ما در اول کتاب نظریة الحکم معنای امت را تفسیر کردهایم که دو نوع امت داریم و اشاره به همین است که مراد از امت عبارت از آن انسانیت هدفدار است که یک هدفی دارد، امة است، یأم الشیء، یأم الحق این امت میشود، گاهی یک نفر است و گاهی ده نفر است. «وَ لَیْسَ عَلَی مَنْ یَعْلَمُ ذَلِکَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ مِنْ حَرَجٍ إِذَا کَانَ لَا قُوَّةَ لَهُ وَ لَا عَدَدَ وَ لَا طَاعَةَ»؛ اگر کسی نه عددی دارد و نه اطاعت میشود و نه میتواند، اگر امرونهی نکند حرجی بر او نیست. «قَالَ مَسْعَدَةُ وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْحَدِیثِ الَّذِی جَاءَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ مَا مَعْنَاهُ قَالَ هَذَا عَلَی أَنْ یَأْمُرَهُ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ»؛ ظاهراً مراد از مَعْرِفَتِهِ یعنی معرفت آن امر که بداند این امر، امر معروفی است نه اینکه بدون علم بخواهد امربهمعروف و نهی از منکر کند. «عَلَی أَنْ یَأْمُرَهُ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَقْبَلُ مِنْهُ»؛ بداند که از او قبول میکند و بداند که امربهمعروف و نهی از منکرش اثر دارد. وَ إِلَّا فَلَا؛ یعنی اگر بگوید یا نگوید فرقی ندارد، نرود میخ آهنین در سنگ میشود که بگوید یا نگوید فرقی ندارد، اینجا تکلیفی ندارد. البته اگر احتمال اثر دارد ایرادی ندارد.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم
نظر شما