به گزارش خبرنگار مهر، ایلیا ارنبورگ، نویسنده و روزنامهنگار مشهور اهل شوروی بود که در سال ۱۹۶۷ درگذشت. او در هنگامه جنگ جهانی اول به عنوان خبرنگار به روزنامه «استوک اکس چینچ نیوز» در سنپترزبورگ پیوست و با شروع انقلاب کبیر روسیه عضو حزب کمونیست شد. ارنبورگ همچنین سابقه حضور در جنگ داخلی اسپانیا را نیز دارد. او در این جنگ خبرنگار روزنامه ایزوستیا بود. او در سال ۱۹۴۰ به روسیه بازگشت و بعد برای سفری به آمریکا رفت.
یادداشتهای او در این سفر با عنوان بازگشت از آمریکا ابتدا در روزنامههای شوروی و فرانسه منتشر شد و بعدها نیز در قالب کتاب در دسترس مخاطبان قرار گفت. این کتاب در ایران با عنوان «بازگشت از اتازونی» به ترجمه م. بابک نخستین بار در سال ۱۳۲۶ از ۱۹ مهر الی ۳۰ آبان در جراید کثیرالانتشار تهران منتشر شد. بعدها این مجموعه یادداشتها توسط نشر باهم در قالب کتاب منتشر شد و در سال ۱۳۳۷ سومین چاپ آن نیز در دسترس مخاطبان فارسی زبان قرار گرفت.
کتاب حاوی ۳۲ یادداشت است. ارنبورگ در این یادداشتها تصاویر فوق العاده حیرت انگیزی از واقعیت دموکراسی در آمریکای دوران تئودور روزولت و پس از آن را به دست میدهد. روایت او یک روایت صادقانه است، چرا که هم خوبیها را دیده و هم پلیدیها را و البته در چشم او پلیدیهای آمریکا و سیاست آمریکایی بیشتر از خوبیهایش هستند.
مترجم در بخشی از مقدمه خود بر این کتاب نوشته است: «بازگشت از اتازونی که اینک چاپ سوم آن در دسترس خوانندگان ایرانی قرار میگیرد، به سال ۱۳۲۶ از ۱۹ مهر تا ۳۰ آبان در جراید کثیرالانتشار صبح پایتخت منتشر شد و چاپ دوم آن در روز دهم آذر همان سال بیرون آمد. خواننده ایرانی این کتاب در آن سال اطلاعات بسیار ناقصی درباره دموکراسی دلار و مظاهر تمدن آمریکایی در اختیار داشت و این اطلاعات فقط از مجرای فیلمهای هالیوود و یا از طریق مجلات احمقانه و جراید مدام آمریکا به دست وی میرسید. افسانههای فراوانی درباره بینظیری و بشردوستی و دمکرات منشی آمریکا از سالهای پیش در ایران وجود داشت و وحشیگریهای یانکیها در دوره اقامت متفقین در ایران و خرابکاریها و اخلالگریهای مستشاران مالی آمریکا هنوز چندان تأثیری در پوچ ساختن این افسانهها نبخشیده بود…»
در این کتاب تابلوهایی که از تمایزات نژادی و فقر و مسکنت وحشت آور کارگران سیاه پوست مزارع ترسیم شده، حقایق تلخ مربوط به سیاه کشی و مقررات وحشیانه قانونی که تا سالها در جنوب آمریکا حکمفرمایی میکرد، برای خوانندگان ایرانی غیرقابل تصور بود. اما با این کتاب ماسک بابانوئل از چهره عموسام به کلی برگرفته شده و مردم کشور ما نیز مانند کلیه ملل جهان، قیافه واقعی آمریکا را به صورت ماک آرتور (ژنرال آمریکایی که در سال ۱۹۴۲ در شکست فیلیپین مشهور شد و در سال ۱۹۴۵ ژاپن را در اقیانوس آرام مغلوب کرد و از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۱ میلادی فرمانده نیروی سازمان ملل متحد در جنگ کره بود) آیزنهاور (ژنرال ارتش آمریکا و همچنین سی و چهارمین رئیس جمهور این کشور) و در چهره هری ترومن (سی و سومین رئیس جمهور آمریکا که برنامه اصل چهارم او در تاریخ مشهور است) و آچسون (وزیر خارجه در دولت ترومن) به خوبی تشخیص میدهند.
تاریخ فراموش نمیکند که ترومن در برنامه اصل چهارم کمکهایی را برای کشورهای فقیر در نظر گرفته بود و در سخنرانیهای خود از وظیفه اخلاقی کشورهای غنی برای کمک به کشورهای فقیر صحبت میکرد، اما هدف اصلی او از کمک به کشورها در اصل چهار، جلوگیری از گرایش مردم این کشورها به کمونیسم بود. با وجود ادعاهای کمک این ترومن بود که دستور به بمباران اتمی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی داد و نیروهای آمریکا در جنگ کره نیز از بمبهای ناپالم استفاده میکردند. ترومن همچنین از حامیان اصلی تأسیس رژیم صهیونیستی بود.
بخشهایی از یادداشت بیست و هشتم این کتاب با عنوان «آمریکا پس از روزولت» را در ادامه میخوانید. به نظر میرسد اشکالاتی که ارنبورگ در این یادداشت و حتی دیگر یادداشتها درباره طبقه متوسط آمریکا مطرح میکند تاکنون نیز ادامه پیدا کرده باشند.
«موقعیکه اعتصابات عظیم، اعتصاب معدنچیها و اعتصاب کارگران راه آهن آمریکا را فرا گرفته بود من در آنجا بودم. مرتجعان، کشاورزان را بر ضد کارگران تحریک میکردند. حق اعتصاب که در سال ۱۹۳۲ به رسمیت شناخته شده بود، در سال ۱۹۴۶ از طرفت مرتجعان وحشت زده منع شده است. پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات اخیر فتح ارتجاع را جنبه قانونی میبخشد. در عین حال من فکر نمیکنم که نیروهای اهریمنی به فتح نهایی موفق شوند.
راست است که طبقه متوسط آمریکا رشد سیاسی ندارد. وقتی که رهبران دولتی وی را از جاده منحرف ساختهاند، او متوجه قضیه نشده است. او به سادگی تصور میکند که مرتجعان روش روزولت را دنبال میکنند. اروپا را نمیشناسد. در نظر وی دنیا به دو اقیانوس ختم میشود.
آمریکایی طبقه متوسط ساده است. او خود را هواخواه دموکراسی، صلحجوترین و فهمیده ترین فرد، بهترین مسیحی و فرد اخلاقی تصور میکند. گمان میکند که بمب اتمی در دست وی چیزی جز شاخه زیتون نیست. در عین حال دارای قلب و روح است. با این وصف خود تربیت نشده و بوسیله معتقدات نژادی مسموم شده است. پیرو مذهب دلار است اگرچه رهبان گوساله زر را شکسته است.
آمریکایی متوسط الحال ممکن است کمی پرمدعا باشد ولی او نه احمق است نه بدجنس. جنگ نمیخواهد. مملکت مخصوصاً اگر با اروپای ویران شده مقایسه شود، ثروتمند است. کارخانههای دترویت حداکثر محصول را بیرون میدهند و به ارضای همه سفارشها موفق نمیشوند. مردم برای خرید یخچال، بادبزن و دستگاههای رادیو از پیش نامنویسی میکنند.
آمریکا ماهیت جنگ را نشناخته است. اشکالاتی که در اروپا بسیار کوچک به نظر میرسد، در آمریکا به صورت محرومیتهای بزرگ جلوه میکند؛ کره کم است، باید به گوشت مرغ قناعت کرد… تخم مرغ پیدا نمیشود و برای خریدن جوراب نایلون باید نوبت گرفت...
آمریکاییها تبدیل ناگهانی ثروت به فقر را خوب میشناسند و غصه آن را نمیخورند، کم کم به قضا و قدر عادت کردهاند… هرچه پیش آید خوش آید.
پس از مرگ روزولت آمریکایی حس کرد که نابود میشود. سیاستمداران کوچک از گوشه و کنار سر بلند کردند. روزنامهها شروع به سخن گفتن از جنگ جهانی سوم کردند. همه این چیزها باعث ناراحتی آمریکایی متوسط الحال است. در اثر این ناخرسندی از بی عرضگی دموکراتها به جمهوری خواهان رأی داد. گو اینکه اینها را هم به شباهت با اولیها متهم میکرد. تکرار میکنم او در سیاست صغیر است و حس انتخاب ندارد…»
نظر شما