آقاي زنوزي ، تازه چه خبر ؟
- از چي ؟!
از قلم و نوشتن . كارنقد رمانهاي مرحوم احمد محمود به كجا كشيد؟
- كتاب اول نقد رمانهاي محمود " همسايه ها " آماده چاپ است . براي ادامه كار سه چهار ماهي است كه منتظر شنيدن يك صداي بله يا نه در دالانهاي وزارت ارشاد گوش به زنگ و بلا تكليف هستم . ظاهرا ابعاد اين دالانها آن قدر تو در تو است كه به اين زودي ها صدايي به گوش نمي رسد!
پس در اين مدت چه مي كرديد؟ بي كار كه نبوديد؟!
- بي كاركه نه ! نويسنده يا درحال نوشتن است يا خواندن ! آنقدر كار نصفه نيمه دارم و انجام بناهاي ناتمام كه سرجمع مانند پروژه يك مجتمع بزرگ ناتمام است.
مشخصا چه كرديد؟
- ادامه " مخلوق " ، " تقديرات " كه خودش كار دو سه سال است ، البته كتاب دوم و سوم آن كه دست نويس اولشان تمام شده است. " قاعده بازي " هم كه 600 - 500 صفحه است . جدا از اينها ، در اين بين ، مجموعه داستان " صورتگر" و دو داستان " برج 110" و " تابوت " را تقريبا تكميل كردم.
از طرفي به جهت قوتي لايموت ، سفارش يك سريال سي قسمتي تلويزيوني به نام " شور و شيرين " را هم درمرحله اي پيرنگ كل سريال تمام كردم ، هر چند اين كار، كار گل است و نه دغدعه اصلي دل من!
شنيده ايم كار هماهنگي پاسداشت از استاد عبدالعلي دستغيب به عهده شماست ؟
- بله درست است . گفتند و پذيرفتم.
دليلش ؟
- نوعي اداي دين كه به گردن ماست ، بگوييد تكليف . تكليفي كه هم مي شود از زيرش شانه خالي كرد و گذشت و هم رفت دنبالش كسي هم وادارتان نمي كند و ازشما استنطاق نمي كند كه چرا انجام داديد يا نداديد! ولي چيزي وادارتان مي كند كه انجامش بدهيد ، عين اين كه خودتان به خودتان سرمشق بدهيد و خودتان معلم و شاگرد خودتان باشيد ، نوعي پاسخ شاگرد به معلم است .
دلايل بسياري در برگزاري اين بزرگداشت وجود دارد ، لااقل براي من ، مهمترين دليل و انگيزه سپاس است . قدرداني و سپاس اولين شرط انسان بودن است، همانطور كه عكس آن، ناسپاسي بدترين صفت يك انسان است... حال چه ناسپاسي از نعمات پروردگار بزرگ باشد چه ناسپاسي از كسي كه مثلا براي شما فقط يك استكان چاي مي آورد . ناسپاس، به هر روي ، درهر مرتبه ناپسند است . آنهايي كه شناخت دم دستي و اندكي هم از كارنامه ي ادبيات معاصر ما دارند ، بي گمان عبدالعلي دستغيب را مي شناسند.
كتاب اول نقد رمانهاي محمود " همسايه ها " آماده چاپ است و مدتهاست كه منتظر شنيدن يك صداي بله يا نه در دالانهاي وزارت ارشاد گوش به زنگ و بلا تكليف هستم . ظاهرا ابعاد اين دالانها آن قدر تو در تو است كه به اين زودي ها صدايي به گوش نمي رسد! |
نام گوينده : زنوزي جلالي |
پس اين شرط انساني و اخلاقي ما است در مرحله اول ، گذشته از اين كه اين عمل در نوع خود به آنهايي كه تازه وارد اين عرصه شده اند ، انگيزه مي دهد. آنان نيز پي مي برند كه به هر روي ، كساني هستند كه متوجه كارشان هستند. اين طور نيست كه تصور كنند به اصطلاح كسي توي باغ نيست.
گذشته از اين، يادتان باشد كه ما درعرصه ادبيات خودمان ، خصوصا داستان ، فقر شديد نقد و نقادي داريم ، هنوز اين شاخه مهم ادبيات براي ما، آن طور كه بايد و شايد، جا نيفتاده است ، در دنيا منتقدان حرفه اي جايگاه شايسته و بهينه اي دارند صاحب نام و نان اند مثل نابوكف ، مانده اند در ادبيات دنيا و مثل : بلنيسكي و ...
لطفا براي من بشماريد منتقدان حرفه ايمان را! و نه فقط منتقدان اين يك دو دهه را بلكه تعميم اش بدهيد در طول كل صد سال ادبيات ما ؟ چه كساني را مي بينيد؟ چه كساني را مي شناسيد؟!
مي بينيد چقدر اين ميدان خالي است؟
پس " نقد " چندان هم آسان نيست...
- نقد ، كاري است سخت و جان فرسا كه اگر به بهترين وجه هم انجامش بدهيد بهترين دشمن را براي خود تراشيده ايد! تعريف اهل قلم شايد اين است كه " بهترين منتقدان ، بهتران دشمنانند ! ".
بهشان لبخند مي زنيم ولي ته دلمان از آن عبارتش احساس زخم مي كنيم . نوعي تيغ زني بر دفتر قلمدادش مي كنيم ، اگر نگوييم تيغ زني بر روح!
بياييد صادق باشيم! شما دو بار كار يك نويسنده كه نقد كنيد ، دشمن دو قبضه اش مي شويد! گذشته از اين كه به نظر من، نقد، كار همه كس نيست. جاهائيش آموختني است . اكتسابي است. ولي مايه اصلي اش ذاتي است. منتقد حرفه اي بايد داراي يك چشم سوم باشد. اين چشم سوم بايد كه جزئي از او باشد و مثل ساير اعضايش ، با او خلق شده باشد ، بايد آن را داشته باشد، نمي توانند آن را ، بعدها، به او بدهند! و ... و ....
حالا با اين اوصاف، آيا باز اين سوال مطرح است كه چراعبدالعلي دستغيب؟
نظر شما