مجله مهر: تحریمهای خارجی، کمکاریهای مسئولان و فشارهای اقتصادی این روزها از امرار و معاش مردم شرایطی را ساخته که میشود کنار قیمت اکثر کالاهای ضروری مردم لقب«نجومی» را گذاشت.بعضیها دلهره افزایش اجارهبهای صاحبخانهها بیخوابشان میکند ، عدهای تصمیم میگیرند نونوار کردن لباس های تنشان را روز به روز عقب بیاندازند و بعضیها خوردن گوشت را از سبد کالاهای خوراکیشان حذف میکنند. در این روزگار آدمها سه دسته میشوند.
دسته اول کسانیاند که با دلهره و دستهای خالی مردم کاسبی میکنند. دلالها و محتکرانی که اگر با درد مردم به دستاوردی هم برسند در بهترین حالت صدایشان میزنند؛ سلطان!
دسته دوم آنهایی اند که ترجیح میدهند جای کمک کردن برای بهترین شدن اوضاع به غیر از شکایت کردن کار دیگری را از پیش نبرند؛ اما حکایت دسته سوم فرق میکند. این دسته ترجیح میدهند فعل«رحم کردن»را صرف کنند، آنها با رحمشان به آدمها نگاه میکنند و با رحمشان زندگی را میگذرانند. آدم هایی که بی تفاوت به کار کردن و کار نکردن مسئولین یا دشمنیهای دور و نزدیک به قدر بضاعتشان همه تلاششان را میکنند تا به اندازه وسعشان شهر و دیارشان را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند.
عصر سلاطین اقتصاد
شرایط سخت اقتصادی این روزهای سرزمینمان به پدید آمدن اختلاس و احتکار در حوزههای مختلف دامن زد. از دلالی ارز و سکه تا اخلال در بازار توزیع گوشت. برای همین هم در بین اخبار و تیتر هر از چندگاهی یک نفر عنوان دار«سلطان» در اقتصاد میشد. یک روز سلطان سکه،یک روز سلطان مسکن و یک روز سلطان گوشت با پیگیریهای دستگاه قضا دستگیر میشد. دستهای که حکم دادگاههای رسیدگی به اتهاماتشان یا به اعدام ختم میشود یا به حبس چندین و چندساله. این گروه با نوسانات و قیمتهای بازار ترجیح میدادند به جان معیشت مردم بیفتند و کامشان را تلخ کنند.
مقابل فقرا وانمود میکرد پول گوشت را گرفته است
اما همیشه در کنارهمه نقطههای تاریک و همه اخبار ناامید کننده می شود ردپای آدمهایی را پیدا کرد که کارشان امیدوار کردن است.آنهایی که کمک میکنند تا لحظه ای به غیر ازخبر و تصویر متهمان اقتصادی و اختلاسگران ارزی به عکس و سرگذشتشان نگاه کنید تا همچنان به خوب بودن و خوب زندگی کردن دردنیا امیدوار باشید. «شهید عبدالحسین کیانی» یکی از همین آدمهاست. شهیدی که این ایام عکس و سرگذشتش با لقب جوانمرد قصاب در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. آنهایی که او را میشناختند دربارهاش میگویند: «هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را میداد دست مشتری و میگفت: بفرما ما بقی پولت»
همیشه بیشتر از پولی که میگرفت گوشت تحویل میداد
جوانمرد قصاب اهل شهر دزفول بود. کاسب معروفی که به خاطر مرام و مسلکش زبانزد اهالی شهر محسوب میشد. برای همین میگویند مردم شهر هر زمان میخواهند فردی را مثال بزنند که به خوش انصافی معروف است، نام «عبدالحسین کیانی» را میبرند. دختر این شهید در وصف پدرش میگوید:« پدرم به موضوع حق الناس، بیت المال و پرداخت خمس و زکات بسیار مقید بود. در فروش گوشت حواسش بود که حق مشتری پایمال نشود. همیشه بیشتر از پولی که دریافت میکرد، گوشت تحویل میداد. زمانی که گوشت ماده میآورد، در هنگام فروش اعلام میکرد تا حق الناس گردنش نماند. پیش میآمد که او کالایی را بیشتر از نرخ بازار از یک فروشنده میخرید. معتقد بود که باید آن فروشنده نیازمند را حمایت کرد.»
پدرم گاو مرده را خرید
کنار همه روایتهای ریز و درشتی که میشود در گوشه وکنار از جوانمرد قصاب دزفولی پیدا کرد فرزند عبدالحسین کیانی خاطره جالبی از پدرش در دوره جنگ تعریف میکند:« روزی پدرم چند گاو را نشان میکند تا روز بعد پول آنها را به صاحبش بدهد. اما ساعاتی بعد محل نگهداری گاوها مورد اصابت موشک قرار میگیرد و گاوها تلف میشوند. روز بعد پدرم هزینه آنها را پرداخت میکند و میگوید که وقتی چیزی را خریدم، سود و زیان آن را باید بپذیرم!» این درحالی بود که در همان سالهای جنگ «عبدالحسین کیانی» ۴۳ ساله، معروف به جوانمرد قصاب بعد از حضور در عملیات فتحالمبین با اصابت ۱۸ گلوله به شهادت رسید.
نظر شما