رضا ماحوزی در گفتگو با مهر:

همه دانشگاه‌های غرب لزوماً ادامه سنت کلیسایی نیستند

همه دانشگاه‌های غرب لزوماً ادامه سنت کلیسایی نیستند

عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم گفت:همه دانشگاه‌های غرب ادامه سنت کلیسایی نیستند، برخی از دانشگاه‌های مدرن غرب نقطه مقابل دانشگاه‌های وابسته به کلیسا و دولت بودند.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: آموزش عالی در ایران به فرم نوین و آکادمیک سابقه یکصد ساله و به صورت جامع به دوران نظامیه و حتی ساسانی باز می‌گردد. تاریخ آموزش عالی در دوره نوین عموماً با تأسیس دارالفنون آغاز می‌گردد. با این حال پیش از آن هم فعالیت‌های متعددی برای کسب علوم و تخصص از خارج از کشور وجود داشت. تأسیس دانشگاه تهران هم در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. از آن زمان تاکنون دانشگاه در ایران شاهد تحولات بسیاری بوده و بسیار گسترش پیدا کرده است.

در گفتگو با رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم به واکاوی نقش و اثرات دانشگاه و نقد و بررسی آن پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛

*آقای دکتر! بحث ما در مورد سرنوشت ایده دانشگاه در ایران است. درابتدا بفرمائید که دانشگاه‌ها در جهان جدید فضل تقدم دارند یا جهان جدید است که دانشگاه‌ها را ساخته است؟

پاسخ دقیق به این پرسش که دانشگاه‌ها در جهان جدید فضل تقدم دارند یا جهان جدید است که دانشگاه‌ها را برساخته است، ما را به تقدم‌هایی مشابه همچون تقدم فلسفه بر دموکراسی و امثالهم می‌رساند؛ موضوعی که ما را در ماجرای قدیمی تقدم مرغ و تخم مرغ نگه می‌دارد. شاید اگر این را در نظر داشته باشیم که دنیای مدرن، برکنار از تحولات اجتماعی و سیاسی و استقلال سرزمین‌های جدا شده از امپراتوری روم و غیره، محصول تلاش و نبوغ تدریجی اندک متفکرینی است که به نوعی تحصیل کرده دانشگاه بودند، اما از نظم‌های موجود و چارچوب‌های تعیین شده دانشگاهی- کلیسایی فراتر رفتند و توانستند طرح نو و نوینی را دراندازند، آنگاه بتوانیم به این ماجرا یعنی نقش دانشگاه‌ها در دنیای جدید بهتر بپردازیم.

این را نیز باید به خاطر داشته باشیم که دانشگاه‌های اروپا از قرن سیزدهم تا قرن شانزدهم چندین بار در جدال میان پاپ و امپراتور توانست بخش‌های خاصی از خود از جمله دو دانشکده الهیات و حقوق و ارتباط بیرونی با دو مرکز قدرتمند دولت و کلیسا را تقویت کند و به تدریج خود نیز به کنشگری محوری تبدیل شود.

*نقش دانشگاه را در جهان جدید چطور ارزیابی می‌کنید؟

واقع آن است که برخی از دانشگاه‌های بزرگ اروپا و برخی دیگر از دانشگاه‌های کوچک- به‌دلیل بهره‌مندی از چهره‌های شاخص- در طول سه قرن توانستند به تدریج گفتمان غالب علمی را به چالش بکشند و گاه قدرت دو مرکز بیرونی یعنی کلیسا و دولت که از گفتمان‌های علمی مسلط جانبداری می‌کردند را خدشه‌دار کنند. به این معنا، هسته کوچکی در دانشگاه که نقش جناح چپ علمی و گفتمانی را بازی می‌کرد در دانشگاه‌ها محور تغییراتی شد که در سده‌های بعد، همان تغییرات و گفتمان‌ها به گفتمان مسلط جدید تبدیل شد، اما مسلماً این تغییر، تغییری یکسویه از جانب دانشگاه به سمت جامعه نبود، بلکه جامعه یا جوامع غربی نیز به مرور زمان مشمول تغییراتی شد که تغییر در گفتمان‌های علمی را طلب می‌کرد. این دو به نحو دیالکتیکی بر یکدیگر اثر می‌گذاشتند و موجبات ترقی یکدیگر را فراهم می‌آوردند.

باید توجه داشت که این ترقی هیچ گاه خطی نبود و در برهه‌هایی به نیت حذف جریان جدید، عقب‌گردهایی بسیار شدید اعمال می‌شد. خاطرات کانت در پایان قرن هجدهم و اعمال محدودیت‌های تدریس و انتشار آثار از جانب تیم ممیزی و سانسور نمونه‌ای از این برخوردهای قاطع است؛ برخوردهایی که در نهایت نمی‌توانست در مقابل حرکت رو به جلوی جریان‌های اجتماعی و فکری مقاومت کند.

*آیا می توانیم مدعی باشیم وضعیت اکنون ما (ایران و غرب) برآمده از ایده دانشگاه است؟

بر اساس مطالب مطرح شده قبل می‌توان گفت نیازهای اجتماعی زمینه را برای طرح مطالباتی فراهم می‌کنند که این مطالبات در گام اول معطوف به نیازهای دم‌دستی هستند، اما بلافاصله شکلی نظری و قابل گفتگو به خود می‌گیرد. اینجاست که روشنفکران و متفکران تلاش می‌کنند صورت بندی روشن و مشخصی از اوضاع و راه‌های برون رفت از آن ارائه دهند. این صورت بندی و راه حل می‌تواند درون دانشگاه و می‌تواند بیرون از دانشگاه انجام گیرد. در هر دو صورت، دانشگاه به تحولات اجتماعی نظر دارد و تلاش دارد نسبت خود را با آن مشخص کند. با این توضیح، وضع کنونی غرب و ما صرفاً برآمده از ایده دانشگاه نیست، اما دانشگاهیان در خط و سیر دادن به مسیری که تحولات اجتماعی باید طی کنند نقش داشته و دارند.

اما این توضیحات ربطی به موضوع ما یعنی ارتباط تحولات اجتماعی و وضع کنونی و غرب با ایده دانشگاه ندارد. ایده دانشگاه مفهومی مشخص است و لذا نمی‌توان هرگونه کنشگری دانشگاه و دانشگاهیان در تحولات اجتماعی و تثبیت نظم و وضعیتی مشخص در جامعه را محصول ایده دانشگاه دانست.

ایده دانشگاه در معنای خاص ناظر بر فرض ایده و ایده‌آلی نظری و فلسفی است که برای آینده دانشگاه وضعیت مطلوبی را متصور می‌دارد که این آینده به لحاظ فلسفی، آینده‌ای مستدل و قابل دفاع است. حال طبق این معنا، باید پرسید آیا وضعیت فعلی غرب و ایران نتیجه ایده‌آل دانشگاه است؟ پاسخ به این پرسش بسیار سخت است چرا که مستلزم ارائه تصویری دقیق از وضعیت فعلی غرب و وضعیت فعلی ایران است. بسته به اینکه غرب را مرکز تمدن و آزادی و رفاه و توسعه بدانیم یا محل تباهی و فساد و سرکوب انسانیت، این تحلیل متفاوت خواهد بود. همین وضع را می‌توان در مورد ایران فعلی نیز طرح کرد. دانشگاه‌ها در اکثر موارد تلاش داشته‌اند یک قدم از جامعه جلوتر باشند.

این در مورد دانشگاه‌های پژوهش محور بیشتر صدق می‌کند. این دانشگاه‌ها بسته به انسجام و قوت و اعتبار خود و به اتکای مأموریت‌های محوله، خواه توسعه علم و دانش باشد و خواه تربیت شهروند و یا تربیت نخبگان و حتی ارتباط مسئولانه با جامعه، به نحوی تولید و مصرف جامعه پیرامونی خود را مشخص می‌دارند و به آن شکل می‌دهند و به این معنا آرمان‌های دانشگاه در جامعه تزریق می‌شود و جامعه به تدریج رنگ و بوی آرمان‌های دانشگاه به خود می‌گیرد، اما همچون مورد قبل، دانشگاه‌ها جزوی از جامعه‌اند و لذا خیر و شر موجود در جامعه در دانشگاه‌ها نیز بازتاب می‌یابد.

دانشگاه‌ها در این معنا، در صورت وجود بحران در جامعه، نمونه کوچکی از بحران‌ها و مسائل و موضوعات اجتماعی‌اند؛ نمونه‌ای که تلاش می‌کند خود را به‌نحو فعالانه‌تری با آن مشکلات روبرو کند و صورت بندی درست و مشخصی از ماجرا و راه‌های برون‌رفت از مشکلات را ارائه دهد، البته این تنها در مورد دانشگاه‌های قدرتمند مصداق دارد چرا که در غیر این صورت، تعدد مشکلات جامعه اعم از فروبستگی اجتماعی و فسادهای مالی و اخلاقی و غیره می‌تواند دانشگاه‌ها را با موضوعات و مشکلات مضاعفی مواجه کند که مأموریت‌های دانشگاه و کاربردهای آن را تحت الشعاع قرار دهد؛ فرایندی که می‌تواند در نهایت به کژکارکردی دانشگاه منجر شود.

*چه لزومی برای طرح بحث ایده دانشگاه در ایران وجود دارد و اساساً بحث در مورد فلسفه دانشگاه ما را به چه مسائلی رهنمون می کند؟

اگر ایده دانشگاه را در معنای محدود واژه درنظر بگیریم، این ایده در شرایط فعلی ضرورتی برای طرح در فضای فعلی ایران ندارد؛ اینکه دانشگاهی داشته باشیم که درِ خود را به روی عوامل بیرونی ببندد و پاسدار حقیقت باشد و به دولت و حکومت خدمت کند و آرمانی از ترقی و وحدت را پیش‌روی خود داشته باشد و از سرشتی ملی‌گرایانه برخوردار باشد. این ایده در شرایط جدید جهانی و حتی ملی ناکارآمد و شاید حتی برای ایران مضر هم باشد، اما اگر ایده دانشگاه را به‌معنای عام واژه در نظر بگیریم مسلماً می‌تواند به درک و فهمی از شرایط فعلی و راهی که دانشگاه‌ها باید طی کنند کمک کند؛ اینکه بدانیم آزادی آکادمیک چه نسبتی با آزادی جامعه و آزادی فرد انسان می‌تواند برقرار کند، اینکه اجتماع علمی چگونه می‌تواند به اصل گفتگو و کنش میان کنشگران درون آکادمی و بیرون آکادمی کمک کند، اینکه بدانیم دانشگاه در مواجهه مثبت با دولت، بازار و جامعه چگونه می‌تواند مرزهای خود را به‌مثابه کنشگر چهارم حفظ کند و اینکه در نهایت چگونه رهایی انسان و داشتن زیستی روشن و اخلاقی برای وی را متصور شویم. این‌ها موضوعاتی است که ایده دانشگاه در معنای عام واژه می‌تواند به‌مثابه موضوعاتی مهم برای جامعه خاص دانشگاهی و جامعه در معنای عام کلمه طرح کند و رهبری آن را بر عهده بگیرد.

مسلماً طرح معنای اخیر از ایده دانشگاه و مسائل وابسته به آن از جمله هویت دانشگاهی، زندگی دانشگاهی، اخلاق دانشگاهی، مسئولیت دانشگاه و غیره می‌تواند در گام نخست به ارتقاء استانداردهای آکادمیک و در وهله بعد به غنای مفهومی جامعه و پیشرفت صلح و گفتگو در جامعه و در سطحی فراتر از مرزها کمک کند.

*ایده دانشگاه با حوزه های علمیه ما چه نسبتی دارد؟ در غرب دانشگاه مدرن در ادامه همان حوزه های مسیحی بودند. آیا بهتر نبود منتظر می ماندیم حوزه های علمیه به طور طبیعی آماده تحولات درونی می شدند و دانشگاه از دل آنها بیرون می آمد؟

برخی به اشتباه با یکی گرفتن خط سیر دانشگاه‌های مدرسی و دانشگاه‌های مدرن غرب، خواهان آنند که ایده دانشگاه در ایران برای حوزه‌های علمیه ما نیز، همان‌گونه که برای مدارس دینی غربی و دانشگاه‌های وابسته به کلیسا طرح شد، طرح شود. واقعیت آن است که همه دانشگاه‌های غرب لزوماً ادامه سنت کلیسایی نیستند. برخی از دانشگاه‌های مدرن غرب نقطه مقابل دانشگاه‌های وابسته به کلیسا و حتی دولت بودند. به‌عنوان مثال، دانشگاه مدرن برلین که در سال ۱۸۱۰ تأسیس شد، مقرر بود دست کلیسا و دولت را در امر دانش کوتاه کند. جالب اینکه این دانشگاه نقطه آغاز ایده دانشگاه در آلمان در معنای کانتی- فیشته‌ای است و لذا لااقل در مورد این مدل از دانشگاه و مقلدان آن در تمام دهه‌های بعد در آلمان و بعدها در فرانسه و انگلستان، این معنا از ایده دانشگاه، نه تنها به اتصال دانشگاه‌های کلیسایی و دانشگاه‌های مدرن نیندیشید بلکه به تغییر روحیه و رویه آن‌ها منجر شد.

همه دانشگاه‌های غرب لزوماً ادامه سنت کلیسایی نیستند، برخی از دانشگاه‌های مدرن غرب نقطه مقابل دانشگاه‌های وابسته به کلیسا و حتی دولت بودند

حال عده‌ای با ناآگاهی از تاریخ این گسست‌ها و تقابل‌ها، مدعی‌اند که چرا دانشگاه در ایران در ادامه حوزه‌های علمیه نجف و قم و غیره طرح نشد که اگر می‌شد ما را از این تقابل‌ها و نزاع‌های بی‌مورد رهایی می‌داد. اینکه اگر طرح می‌شد می‌توانستیم به جای اتکا به علوم غربی، دانش‌های بومی و اسلامی‌مان را به ساحت جامعه بکشانیم و از همان‌ها برای رفع نیازهایمان استفاده کنیم و موجبات ترقی آن‌ها را فراهم آوریم. این دعاوی یک نکته را درنظر نمی‌گیرد که گفتمان ناشی از ایده دانشگاه در معنای خاص واژه که بر عقل مدرن و استقلال علم و دانش از حجیت‌های غیرعلمی اعم از حجیت‌های هستی‌شناسانه دینی و یا قدرت‌مدارانه امر سیاسی آزاد است، به راحتی نمی‌تواند با گفتمان دینی حوزه‌های علمیه ارتباط برقرار کند.

با این توضیح، در زمانه‌ای که ما هنوز به معنای عام ایده دانشگاه در سطح جهانی نرسیده بودیم، یعنی در تمام قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم، شاید ایده دانشگاه در همان معنای خاص نمی‌توانست با حوزه‌های علمیه ارتباط برقرار کند، اما امروزه که ایده دانشگاه در معنای عام واژه، بر گفتگو و استقلال دانش در مواجهه با دولت و بازار و جامعه و مسئولیت دانشمند و نهادهای علمی در قبال جامعه تأکید دارد، شاید این ایده بتواند زمینه گفتگوی دو نهاد قدرتمند علمی یعنی دانشگاه و حوزه را برقرار سازد و هر دو را متوجه موضوعاتی کند که ضرورتاً در دنیای جدید باید بدان توجه کنند.

*اصلی ترین نقدهای وارد بر دانشگاه چیست؟ برخی نقدهای وارد بر دانشگاه را معطوف به کنش استادان و دانشجویان و مدیران می دانند، اما به نظر می رسد مسئله فراتر از این است و اساسا دانشگاه در ایران ایده مشخصی ندارد؟

دانشگاه مکان نقد است. دانشگاه جایی است که نقدها را می‌شنود و آن‌ها را صورت بندی می‌کند. دانشگاه به این معنا نباید از نقدها هراسی داشته باشد. آن‌ها که دانشگاه را تحلیل می‌کنند هم نباید نقدها و هجمه‌ها به دانشگاه را نشانه‌ای از وخامت اوضاع بدانند. به هر حال، دانشگاه زنده، دانشگاهی است که بتواند از نقدها برای سیاستگذاری مسیر حرکت خود استفاده کند، اما برای این کار دانشگاه باید بداند چه مأموریتی دارد. این سخن به معنای تعریف مأموریتی واحد برای همه دانشگاه‌ها نیست، چرا که امروزه نیازها محدود به یک یا چند مورد نیست. امروزه هم به دانشگاه نخبه نیازمندیم و هم به دانشگاه شهروندپرور و هم به دانشگاهی که کارکنان دولت و شرکت‌های خصوصی و حوزه خدمات را تربیت کند و هم به دانشگاهی که با شرکت‌های اقتصادی و غیردولتی کار کنند و هم دانشگاه‌هایی که کاملاً محلی عملی کنند و هم دانشگاه‌هایی که به خود علم بما هو علم وفادار باشند و برنامه توسعه علم را در دستور کار خود قرار دهند. برای این وضعیت‌ها می‌توان سناریوهای متعددی از دانشگاه‌داری را نوشت و نقدها را متناسب با این مأموریت‌ها مورد استفاده قرار داد.

به‌نظر می‌آید دانشگاه‌های ایران در شرایط فعلی دچار ضعف اختلاط نقش هستند؛ به این معنا که به گونه‌ای نسنجیده می‌بایست تمامی نقش‌های ابلاغی فوق‌الذکر را اجرا کنند. آن‌ها هم باید ملی باشند و هم در خدمت جامعه محلی، هم علم را توسعه دهند و هم کارآفرین باشند و روی پای خود بایستند و با شرکت‌ها کار کنند و هم شهروندانی حساس و مسئول در قبال جامعه تربیت کنند. در این تعدد نقش، حتی یک نقش هم به تمام و کمال ایفا نمی‌شود، لذا ما برای ساماندهی وضعیت دانشگاه‌ها و آموزش عالی‌مان ناچاراً باید مأموریت‌ها را مشخص کنیم و جامعه را در مدیریت دانش و حوزه مأموریت تعریف شده برای دانشگاه‌ها به گونه‌ای جدی و جدید دخالت دهیم و از قدرت نظارتی آن برای ارتقاء وضعیت کیفی و نیل به اهداف معین شده استفاده کنیم.

*در مورد مسئولیت اخلاقی و اجتماعی دانشگاه در ایران و آنچه این دانشگاه در پاسخ به نیازها و مطالبات جامعه ایفا کند، چه می توان گفت؟

واقعیت آن است که نمره دانشگاه در ایران در قبال مسئولیت‌های آن در قبال جامعه مثبت و قابل قبول است. به این معنا که دانشگاه در ایران از ابتدا حسب حوزه‌های نیازی که نظام دیوانی و تصمیم‌گیری کشور تشخیص داده بود تشکیل گردیده و حقیقتاً در تمام هشت دهه فعالیت خود به نحو مثبتی ظهور کرده است. فراموش نکنیم در دهه دوم قرن اخیر وضعیت بهداشت و رفاه و امنیت و شغل و فرهنگ و جامعه ایران چگونه بود و دانشگاه‌ها چگونه بی‌وقفه کادرهای متخصص و نیروی انسانی مورد نیاز حوزه‌های مذکور و دیوان‌سالاری رو به رشد کشور را تربیت می‌کردند. فراموش نکنیم دانشگاه‌های ایران در دهه چهل و پنجاه نیروی متخصص برنامه توسعه اقتصادی را در سطحی وسیع تربیت کرد و زمینه‌های رشد علم و فناوری و ارتقاء سطح زندگی ایرانیان و تولید طبقه متوسط شهری با ارزش‌هایی نو و متناسب با تحولات اجتماعی را ایجاد کرد.

دانشگاه در ایران همواره در خدمت جامعه بوده است به ویژه در زمانه فعلی که دانشگاه جور ضعف دولت و فقدان نهادهای مدنی را نیز می‌کشد

باز هم فراموش نکنیم که دانشگاه در تحولات سیاسی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی پس از انقلاب چگونه همواره با تحولات اجتماعی همسو بود؛ هرچند در مواردی توسط جامعه تحمل نشد و به تسخیر توده‌ها درآمد. به طورکلی دانشگاه در ایران همواره در خدمت جامعه بوده است به ویژه در زمانه فعلی که دانشگاه جور ضعف دولت و فقدان نهادهای مدنی را نیز می‌کشد.

با همه این احوال امروزه مسئولیت اجتماعی دانشگاه با توجه به عصر پسادانشگاهی از سنخی دیگر است. این بار مسئولیت اجتماعی مقتضی حضور هدفمند جامعه در دانشگاه و مشارکت آن در امر مدیریت دانش است. این بار حوزه‌های دانش متناسب با نیازهای جامعه و توسط خود کنشگران حوزه عمومی و نمایندگان آن‌ها در سمن‌ها و تشکل‌های مدنی مدیریت می‌شوند. این‌بار رسانه‌های آزاد ناظران فعالیت‌های علمی و اخلاق آکادمیک هستند. این مهم خود مستلزم استقلال دانشگاه‌ها و تعریف بنیادین جایگاه جامعه مدنی مستقل و آزاد برای مدیریت دانش در این عصر جدید است.

*آیا دانشگاه مدرن در ایران توانست به پاگیری گونه ای خردعلمی و فلسفی و روحیه عقلانی اندیشی در جامعه فکری و فرهنگی ایران دامن بزند؟

آنان که با تاریخ تحولات اجتماعی دوره احمدشاهی و پس از آن نیمه نخست حکومت رضا شاه آشنا هستند، می‌دانند که پس از فتح تهران، بنا به دلایل متعدد، گفتمان توسعه علمی در ایران محور اصلی مطالبات عمومی و روشنفکری شد؛ گفتمانی که توانست زمینه تأسیس انجمن معارف و وزارت معارف و طرح مدرسه اکابر و تأسیس دارالمعلمین و دارالمعلمات و توسعه مدارس نوین ابتدایی و متوسطه و اعزام‌های متعدد به خارج از کشور و تأسیس مدارس عالی متعدد و غیره را فراهم کند. این‌ اقدامات همگی در فضایی انجام می‌گرفت که ایران بنا به تحولات اقتصادی و سیاسی و منطقه‌ای در حال پوست انداختن بود. تشکیل حکومت ملی هم در همین فضا انجام گرفت. اینجا سطح نامحسوسی از قدرت موجبات برآمدن ساخت‌های جدید سیاسی و دانشی را فراهم آورده بود.

در یک لایه بالاتر، نظام دانش و نظام قدرت سیاسی به نحوی متقابل بر پیشرفت هم اثر می‌گذاشتند؛ این آن را برمی‌کشید و آن این را. اما هر دو خود برآمده از نظامی از قدرت بودند که ضرورت اصلاحات سیاسی و علمی و فرهنگی را اجتناب‌ناپذیر کرده بود. در این فضا بود که دانشگاه تهران با تجمیع دانشکده‌ها و مدارس عالی موجود تأسیس شد تا این نظام دانش شمایلی منسجم‌تر به خود بگیرد. این نظام دانش مقرر بود جایگزین مطبوعات شود و نظام سیاسی و اجتماعی را در راستای نیل به ارزش‌های گفتمان وحدت ملی حمایت کند؛ هم در تربیت نیروی انسانی مورد نیازش و هم در تولید ادبیات از راه پژوهش و آموزش. این خود نقطه آغازی بود برای توسعه گفتمانی که برای همان تأسیس شده بود.

اما این پایان کار نبود. دانشگاه در دهه سی نیز با جنبش مردمی دولت ملی همراه بود و توانسته بود فضای مناسبی را برای برخی از تحولات و جنبش‌های بزرگ اجتماعی فراهم کند، از جمله در نهضت ملی شدن صنعت نفت. دهه چهل نیز دانشگاه با حدود یک دهه تأخیر، انقلاب آموزشی خود را در سال ۱۳۴۶ در راستای تحولات اقتصادی به اجرا درآورد و توانست متناسب با برنامه‌های توسعه اقدامات درخوری در خدمت شرکت‌های اقتصادی خصوصی و دولتی و تعریف سبک‌های جدید زندگی و تغییر ساخت اجتماعی جامعه سنتی ایران انجام داد. به این معنا دانشگاه در چهل سال نخست فعالیت خود در عرصه عمومی همسو با تحولات اجتماعی حرکت کرده و به نحو متقابل در غلظت معنایی این تحولات نقشی غیرقابل انکار داشته است.

کد خبر 4750254

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha