به گزارش خبرنگار مهر: مراسم روز جهانی فلسفه، عصر روز گذشته، سه شنبه ۲۸ آبان ماه با حضور اساتیدی چون جمله رضا داوری اردکانی، شهرام پازوکی، غلامرضا ذکیانی و جمعی از علاقه مندان در موسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران برگزار شد.
آزادی از لوازم عدالت است
در این مراسم «محمد راسخ» طی سخنانی در باب نسبت آزادی و آزاداندیشی گفت: در این بحث با دو مفهوم مواجهیم لذا تا حدی نیاز است که بدانیم این دو مفهوم چیست و هدف من آن است که بدانیم آیا این دو قلمرو چیزی به یکدیگر یاد می دهند و درسی برای هم دارند یا خیر.
استاد دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: ابتدا از مفهوم آزادی شروع میکنم. ما در خصوص آزادی بحثی در فلسفه سیاسی داریم که مفهومی است، مرتب بحث می کنیم که آزادی آیا نبود مانع است یا بودِ منابع؟ تعریف اول را ذیل عنوان آزادی منفی تعریف کردند و کارهای بسیار خوبی در غرب در این باب ارائه شده است. از حیث مفهومی ادله کسانی که به آزادی منفی قائل اند، قوی تر است به این معنا که آزادی چیزی نیست جز اینکه فرد، مکلف به ترک فعل خاص نباشد.
وی افزود: همین امر یعنی آزادی، یعنی مانعی بر سر راه ما نیست، اما از حیث پدیدارشناختی از این منظر که در عالم واقع فرض کنیم که مثلاً یک زن در مباحث اخلاق زیستی آزادی دارد که سقط جنین کند که این مسأله بحثی محسوب می شود که میان ملت های مختلف بوده و همچنان نیز هست که آیا بانوان حق آزادی سقط جنین دارند یا خیر. فرض کنیم که از نظر مفهومی کسی مانع این کار نشود، اما همه مسأله این است؟ آیا این زن اطلاعات کافی دارد؟ آیا هزینه های کلینیک را دارد؟ آیا توان پرداخت هزینه های سقط جنین را دارد؟ آیا کسی می تواند بعد از این عمل از او نگهداری کند؟ همین طور مسائلی از قبیل حق آزادی تحصیل، حق آزادی اختیار کردن همسر و ... که در قالب مفهوم منفی آزادی مطرح می شود. اما مسأله مهمی که از حیث بیرونی و پدیدارشناختی پیش روی این مولفه مطرح است این است که در صورت نبود منابع آزادی، آزادی صرفا سخن و کلمه ای روی کاغذ است و فرد در نظر و عمل آزاد نیست.
راسخ تصریح کرد: خلط بسیار نامیمونی در میان ما صورت گرفته است مبتنی بر اینکه آزادی را هرگز جزئی از نظام کلان عدالت نمی بینیم، کسانی که نظر دقیق تری به عدالت انداختند آزادی را جزوی از نظام عدالت می دانند، در جامعه ما گاهی آزادی را در مقابل عدالت مطرح می کنند در حالی که آزادی از لوازم عدالت است. عدالت صرفاً توزیع منابع جامعه نیست، بلکه توزیع و بازتوزیع آزادی ها هم هست، لذا اگر عدالت مربوط به توزیع آن هم با اتکا به قدرت سیاسی می شود، هم آزادی را توزیع می کند هم منابع مادی جامعه را.
وی گفت: کسانی مثل «استاینر» که نَسَب به «جان لاک» می برند و سعی میکنند آزادی را به مالکیت فرو کاهند و می گویند آزادی یعنی سلطه بر اجزای مادی فعل، ایده خوبی را مطرح کردند که گویی توزیع منابع، توزیع آزادی هم هست، ما زمانی آزادی داریم که اجزا مادی انجام عمل را در اختیار داشته باشیم، لذا مثلاً استاینر می گوید همان طور که اصل بقا انرژی داریم، اصل بقا آزادی هم داریم و آزادی در جامعه اگر توزیع اجزا مادی فعل باشد نه کم می شود و نه زیاد چون منابع در جامعه مشخص است و از این رو در خصوص آزادی باید این جزء را به صحنه اضافه کنیم که آزادی جزئی از عدالت است.
راسخ با بیان اینکه اگر این نگاه را داشته باشیم، بنابراین شرایط و زمینههایی لازم است که اساساً آزادی در جامعه شکل بگیرد، افزود: این مسأله یک بخش از مباحث مرا تشکیل می دهد، اما جزء بعدی بحث من در مورد آزاداندیشی است، این مولفه (آزاداندیشی) از مَلَکات نفسانی است. آزادی یکی از خلقیات پسندیده در میان آدمیان است. زمانی که از این مولفه صحبت می کنیم گویی به یک فعل ارادی نظر داریم که فرد می تواند آزاداندیش نباشد و کسی که آزاداندیشی را تمرین کرده و در تمرین اخلاق وفضیلت ممارست داشته است، رفته رفته خوی آزاداندیشی در او شکل می گیرد.
وی ادامه داد: در میان فقها و فلاسفه مسلمان مهم نیست سخن از سوی چه کسی مطرح شده باشد، اما مثلاً فرض کنید که می گوییم به گفته بنگر و به گوینده ننگر، مگر آزاداندیشی چیست؟ همان است که برخی مسلمانان در برهه ای از تاریخ خود گفتند نحن ابنا الدلیل. یعنی ما فرزندان دلیل هستیم.
وی ادامه داد: می توانیم بگوییم شرط لازم آزاداندیشی به معنای دقیق سخن، آزادی است. آزادی در جامعه بدین معناست که فرد بتواند همان گونه که صحیح میداند بیندیشد، البته آزادی اندیشه از سوی فلاسفه سیاسی امر مبهمی است؛ بنابراین در نظام حقوق بشر بین الملل و در فلسفه حق، آزادی دینی فروکاسته به آزادی عمل به ایمانیات و باورهای دینی می شود؛ اگر نتوانیم بیان کنیم اندیشه ما می خشکد، از سوی دیگر اگر بیندیشم محصولی برای ارائه داریم. اما اساساً آزادی اندیشه کجا به کار می آید؟ کجا معلوم می شود که آزادی اندیشه داشته ایم؟ آنجا که سخنی را نقد کرده و دستگاه فکری ارائه کنیم. لذا فرد باید بتواند آنچه که می اندیشد را بگوید و اگر تشخیص داد نگوید یعنی انتخاب برای گفتن یا نگفتن داشته باشد.
راسخ تصریح کرد: متأسفانه تصوری که متخصصان تعلیم و تربیت در ایران دارند نقص بزرگی دارد. برای آنکه آزادی اندیشه به منزله فضیلت اخلاقی یعنی بنده دلیل و شاهد بودن و نَه بنده مرجع بودن. اگر آزادی اندیشه بخواهد در یک جامعه تبلور یافته و پیگیری شود، باید شروط کافی و شرط لازم داشته باشد، با جمع شدن شروط لازم و کافی است که آزادی اندیشه در جامعه ممکن می شود، البته بخشی از آن به فاعل یعنی کسی که می خواهد آزاداندیش باشد بر می گردد که آن هم بخشی در فضایل اخلاقی و بخشی به قوه درک انسان بر می گردد، مثلاً انسانی که قوه درک ضعیف دارد و سرعت انتقال مفاهیم به او پایین است در نتیجه به دشواری می تواند جزو آزاداندیشان باشد. البته یک بخش هم به محیط بر می گردد.
نخستین شرط آزاداندیشی، صلح است
وی با بیان اینکه آزاداندیشی در محیط صورت می گیرد، گفت: نخستین شرط آزاداندیشی صلح است، آزاداندیشی در شرایط صلح ممکن است، جامعه آکنده از خشونت اصلاً نمی تواند فکر کند چرا که خشونتی را دریافت می کند و یا میخواهد به آن پاسخ دهد، لذا نخستین شرط محیط آزاداندیشی، صحیح است. شرط دوم رفاه است، مگر در تعالیم دینی خود فقر را دیوار به دیوار کفر نمی دانیم؟ مگر از «مائو» در نظریه انقلابی نمی گوییم که اگر یک انقلابی تفنگ و یک وعده غذا نداشته باشد نمی تواند انقلابی باشد؟
استاد دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: ما در تعالیم سیاسی و دینی خود داریم کسی که نان ندارد بخورد، اساساً فکر نمی کند چون توان ندارد. از سوی دیگر عنصر اخلاق گرایی، عامل دیگر آزاداندیشی در محیط است. لذا صلح و رفاه حداقلی و امکان اخلاق گرایی در زیست بوم سه شرطی هستند که در آزآداندیشی تأثیر دارند.
وی گفت: اما این سه زمانی محقق می شوند که عقلا در اداره جامعه مشارکت کنند و این عقل جامعه را مبتنی بر عدالت و اخلاق سامان دهد، جامعه عادلانه به تعبیر کانت که می گفت عادالت همنشین آزادی هاست، جامعه عادلانه جامعه ای است که در آن اخلاق ها همنشین هم باشند، نَه اینکه یک اخلاق ایدئولوژی خود را بر دیگر ایدئولوژی ها تحمیل کند.
نظر شما