به گزارش خبرنگار مهر، احمد یوسف زاده نویسنده کتاب «آن ۲۳ نفر» در خصوص حضور سردار شهید سلیمانی در روز شروع فیلمبرداری «۲۳ نفر» روایت میکند و از شادمانی عوامل این فیلم به خاطر حضور سردار در جمعشان میگوید. او با بغضی در گلو میگوید که امروز این ۲۳ نفر داغدار غم از دست دادن فرمانده خویش هستند و با شهادت سردار سلیمانی برنامه ریزی برای دعوت از ایشان برای تماشای فیلم «۲۳ نفر» بی سرانجام ماند.
یوسف زاده میگوید از زمان شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی چنان در بهت و اندوه فرو رفته ام که قادر به صحبت نیستم. به خاطر دارم که کلید فیلم «۲۳ نفر» با حضور حاج قاسم سلیمانی زده شد و همه عوامل فیلم از دیدار ایشان بسیار شادمان بودند. سردار همه جا از «۲۳ نفر» صحبت به میان می آور د و آنها را باعث افتخار میدانست. امروز به عنوان یکی از آن ۲۳ نفر داغدارم و در صحبتهایی که میان ما رد و بدل میشود صحبت از این داغی است که بر دلهای ما نشسته است. در حال برنامه ریزی بودیم تا همین روزها از سردار برای تماشای این فیلم دعوت کنیم که متأسفانه با شنیدن خبر شهادت ایشان سینه ما آتش گرفته است. ان شاالله خداوند خون سردار سلیمانی را باعث فرو ریختن پایه های کاخ سفید و شکست ترامپ و همه دشمنان مردی و مردانگی و آزادی قرار دهد.
فیلم سینمایی «۲۳ نفر» اقتباسی از کتاب «آن ۲۳ نفر» به نویسندگی احمد یوسف زاده است که در خصوص ۲۳ رزمنده نوجوان بین ۱۳ تا ۱۷ سال است که در جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای عراقی درآمدند.
کتاب «آن ۲۳ نفر» از سوی رهبر معظم انقلاب تقریظ شده است که پس از آن در هفدهم اردیبهشت ۹۴ سردار سلیمانی در پیامی خطاب به نویسنده این کتاب چنین گفت:
«بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَمابَدَّلوا تَبدیلاً
احمد عزیزم؛ تقریظ و تحسین رهبر عزیزمان مرا تشویق به خواندن کتابت کرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس، که در کارنامهام یک شب از آن شبها و یک روز از آن روزهای گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقیقی و عابدان به عبودیت رسیدهای هستید که به عرش رسیدید، ایکاش در همان بالا بمانید. چه افتخار آمیز است ربانیون بر منبر نشسته، تربیت یافتگان منابر خود را به تماشا بنشینند. چه زیباست جوانان جویای کمال، کودکانِ کمالیافته در قفس دشمن را ببینند.
ایکاش سفیرانِ در قصرهای مجلل نشسته کشورمان، این سفیران در قفس گرفتار شده را ببینند و چگونه سفیر بودن را بیاموزند.
احمد عزیز؛ وقتی کتابت را خواندم ناخودآگاه صحنه اسارتی در مقابل دیدگانم مجسم شد و بهیاد آن اسیر، بر کتاب این اسیر، اشک ریختم، یاد قهرمان اسارت که اسارت را به اسیری گرفت.
بانوی معظمه خستهای که با مجروحیت دل و جسم، در حالی که سر برادران، برادرزادهها و فرزندان خود را بالای نی جلوی چشم داشت و دهها زن و کودکِ اسیرِ هرروز کتکخورده را در طول هزاران کیلومتر پیاده و یا بر شتر برهنه نشسته، سرپرستی میکرد، در عمق قرارگاه دشمن بر هیبت او شلاق زد و با بیانی که خاطره پدرش علی (ع) را در یادها زنده کرد همانند شمشیر برنده برادرش عباس بر قلب دشمن فرود آورد و با جمله "مارأیت الّا جمیلاً" عرش را گریاند و بشریت را تا ابد متحیر عظمت خود ساخت.
به کرمانی بودنم افتخار میکنم، از داشتن گوهرهایی همچون «شهسواری» که فریاد "مرگ بر صدام، ضد اسلام" را در چنگال دشمن سر داد و نشان داد بهخوبی درس خود را از مکتب امام سجاد (ع) آموخته است و «امیر شاهپسندی» که بر گوشتهایِ بر اثر شلاق فروریخته او اطو کشیدند و «احمد یوسفزاده»، «زادخوش»، «مستقیمی»، «حسنی» و … که از اسارت عظمت آفریدند.
در پایان درود میفرستم برمردی که بهاحترام شما و همه مجاهدین و شهدا، قریب سی سال چفیه یادگار آن روزها را به گردن آویخته تا عشق به این راه و مرام و فرهنگ را به همه یادآوری کند و بر هر نوشته شما بوسه میزند و در بالاترین جایگاه فقاهت، حکمت و اندیشه، زیباترین کلمات را نثارتان میکند. چقدر مدیون این مردیم و بدون او تاریکیم. خداوندا؛ وجودش را برای ایران و اسلام حفظ بفرما.»
نظر شما