به گزارش خبرنگار مهر، محمدحسین تسخیری در یادداشتی با عنوان تشکیل قلمرو رسمی مقاومت به بررسی راههای ارتقای انتقام از آمریکا پرداخته است:
دو تفسیر اشتباه از اقدام ایران در بامداد ۱۹ دی میتوان داشت:
۱. ایران باید اقدام مخربتری انجام میداد تا آمریکا را آنطور که شایسته بود، متأثر کند.
۲. اقدامات رسمی ایران، به همین میزان کفایت میکند و باقی فرایند ازالۀ آمریکا، توسط نیروهای نیابتی و به شکل صبورانه و طبیعیای انجام خواهد شد.
اما به نظر میرسد ایران باید این دو تفسیر اشتباه را همچون خطری جدی، پیش چشم داشته باشد. آمریکا برخلاف حادثۀ طبس و حادثۀ هواپیمای مسافربری، برای اولین بار، یک درگیری رسمی و با پذیرش مسئولیت آن علیه جمهوری اسلامی ایران داشته است. بنابراین آمریکا بعد از ۴۰ سال، این فرصت را به ایران داده است تا سطح نزاع را یک پله ارتقا داده و نزاع را همان قدر که مصرح شده، رسمی نیز بکند. در پاسخ نیز، اقدام دیشب ایران، حمله نظامی یک دولت رسمی، از درون قلمرو خودش علیه پایگاه رسمی آمریکا بود. این اقدام از جنگ جهانی دوم تاکنون، توسط هیچ کشوری صورت نگرفته بود. بنابراین عنصر رسمیت این حمله، امری بیسابقه، تازه و امیدبخش است.
عدم کفایتی که این حمله دارد، نه از جهت ناکافیبودن شدت حمله یا تلفات آن بلکه از جهت ناکافیبودن در طرح رسمیشدن منازعه میان ایران و آمریکاست. بنابراین نه تنها تفسیر اول بلکه تفسیر دوم نیز غلط است چرا که تفسیر دوم، جهتگیری ارتجاعی به سمت پیش از ترور سردار سلیمانی دارد. و میخواهد دوباره منازعه را غیررسمی کند. در مقابل، امیدی که پیش روی ایران است این است که مسئولیت سلسلۀ اقدامات بعدی را چه از سوی خودش چه از سوی همپیمانانش انجام شود، به عهده بگیرد.
این مسئولیتپذیری اگر بتواند توسط کشورهای منطقه نظیر عراق، یمن، لبنان و… توسعه یابد، آنگاه ارتقای رسمیت در نزاع، منجر به تبدیل «محور مقاومت» به «منطقه مقاومت» خواهد شد. معنی این حرف این است که آمریکا در آیندهای کوتاهمدت به جای مواجهه با هستۀ رسمی ایران و گروههای غیررسمی نیابتی آن، با قلمروهای مستقل و رسمی کشورهایی مواجه شود که مقاومتی رسمی در برابر سیاستها و مداخلات او دارند.
اگر خاک کشورها همچون قلمرو، برای حضور آمریکاییها، رسماً ناامن باشد، میتوان امیدوار بود که بدون ماجراجویی کور و یا ایجاد جنگ، حضور آمریکا در منطقه را دچار چالشهای واقعی و جدی کرد. رسمیت این ناامنی باید در قالب ایجاد مواضع رسمی و عملیاتی دولتها دنبال شود. معنی این حرف این است که آمریکا نباید صرفاً احتمال ضربه از سوی گروههای مقاومت را همچون ترس، بر دوش خود حس کند؛ بلکه ایران باید بتواند این ناامنی را در قالب تهدید رسمی مقامات دولتی کشورهای منطقه علیه آمریکا ایجاد کند.
اما چگونه میتوان نیروهای کرخت سیاسی در کشورهای منطقه را وادار به چنین انتخابی کرد؟ عراق به عنوان اولین کشوری که ناگهان حرکت خون تصمیم سیاسی را در رگهای ساختار سیاسی خود تجربه کرد، نمونه خوبی برای فهم چگونگی این بازی است. عراق، تا زمانی که در تنگنای انتخاب میان حفظ موجودیت خود یا اخراج آمریکا قرار نگرفته بود، انفعال را کم هزینهترین کار میدانست. اما به محض قرارگیری در این تنگنا، ناگهان همین انفعال، تبدیل به پر هزینهترین انتخاب عراق شد.
بنابراین همانطور که شخصیت سست و مذبذب بعضی از نمایندگان پارلمان عراق نتوانست در شکلگیری این تصمیم، خللی ایجاد کند، درباره باقی کشورها نیز نباید به شکل ایستای نیروهای سیاسی آن کشور نگاه کرده و مأیوس شویم. تصمیم سیاسی سیاستمدار اساساً امری است که در تنگنا، متولد میشود. به همین جهت از هیچ سیاستمداری تا قبل از قرارگیری در آن تنگنا، انتظار پذیرش مسئولیت آن تصمیم، نمیرود.
با این وصف، مهمترین کار ایران در ادامه این انتقام، باید ایجاد بالاترین هزینه برای گزینه انفعال باشد. کشورهای منطقه باید بعد از چند دهه، مجبور شوند تا از شکل میزبانان توسریخور و گاوهای شیرده خارج شوند و همانطور که اشاره شد مهمترین تنگنایی که میتواند یک گاو را نیز به واکنش دفاعی وادار کند، تنگنای انتخاب بین موجودیت خود یا اخراج آمریکاست. هر کشوری اگر در موقعیتی قرار گیرد که برای تهدید آمریکا به خروج از کشورش، احساس کند جز موجودیتش، چیزی برای از دست دادن ندارد، این کار را خواهد کرد.
برای ایجاد این تنگنا، انتخابهای زیادی پیش روی ایران است. اما مسئله اساسی آن است که کدام انتخاب، نقطۀ حساستر و دایرۀ شمول بیشتری ایجاد میکند. در بعضی انتخابها مثل تهدید مستقیم نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس، دایره شمول و حساسیت، به نحوی است که اثر مثبت کم و اثرات روانی منفی بسیاری علیه ایران به دنبال خواهد داشت. اما دست گذاشتن ایران و هم پیمانانش بر روی نقاط حساس مبادلات اقتصادی در غرب آسیا، میتواند به طور همزمان، منافع چند کشور در غرب آسیا را درگیر کند و آنها را وادار به خروج از انفعال نماید.
در این میان اختلال در مبادلات نفتی، تنها یکی از چندین راه بازی کردن روی مبادلات اقتصادی حساس در منطقه است. همچنین تسلط بر مناطق حساس منطقه خصوصاً از جهت حساسیت نزدیکی موضع نیروهای ایرانی به قلمرو رژیم صهیونیستی، میتواند منجر به تحت فشار قرار گرفتن نیروهای آمریکایی بواسطه آسیبپذیرتر شدن متحدش شود.
باید توجه داشت که داستان منازعه ایران و آمریکا، گرچه فرصت رسمیشدن را یافته است، اما هنوز از نقطه پایان بسیار دور است. بنابراین خطری که ایران را در این وضعیت تهدید میکند نه تعلل در فیصلهدادن سریع به حضور آمریکا در منطقه، بلکه عدم استفاده از نیروی متراکم داخلی شکل گرفته برای بازیگری مؤثرتر در کاهش نفوذ آمریکا در منطقه است. وضعیت ایران دو انتخاب را به پیش میکشد.
اولین انتخاب، خزیدن به لاک مسائل سیاست داخلی و نادیدهگرفتن نیروی منسجم داخلی شکلگرفته برای منازعه با آمریکاست که نهایتاً این فرصت را به آمریکا میدهد تا پالس ضعیف ایران را تبدیل به تهدیداتی بزرگتر علیه سیاست داخلی ایران کند. و دومین انتخاب، بازآفرینی مؤثرتر منازعه با آمریکا این بار در شکلی رسمیتر و با امکاناتی وسیعتر. سرنوشت هر دو انتخاب، آنقدر در دسترس نیستند که از نرسیدن سریع به آنها بتوان برداشت معناداری کرد. اما واقعیت آن است که ایران انتخاب سومی ندارد.
نظر شما