یادداشتی از محمدرضا ملایی؛

مشترکاتِ جامعه به برکت خون سردار سلیمانی به بالاترین حد خود رسید

مشترکاتِ جامعه به برکت خون سردار سلیمانی به بالاترین حد خود رسید

در ۱۶ دی ماهِ، در پایتختِ ایران، شاهدِ اتفاقِ عجیبی بودیم. مشترکاتِ همه به بالاترین حد خود رسیده بود: ضدیتِ با آمریکا، مبارزه با استکبار، انتقامِ خونِ شهیدِ مقاومت، استمرارِ مقاومت و ... .

به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا ملایی مدرس سطوح عالی حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی در یادداشتی به اثرات شهادت سردار سلیمانی پرداخته است:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا» (مریم: ۹۶) قطعاً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتی برای آنان در دل‌ها قرار می‌دهد.

۱. در اینکه انسان ذاتا چگونه موجودی است سخن‌های زیادی گفته شده؛ مانند اینکه حیوانِ ناطق است یا ذاتا موجودی اجتماعی است یا سیاسی است و یا ذاتا به دنبالِ استخدامِ دیگری است و ... . من نمی‌خواهم ادعا کنم آنچه را می‌گویم اصل و اساسِ انسان است و آنچه دیگران گفته‌اند درست نیست. سخن من ناظر به بخشی از کارکردهای ابعاد انسان در تعامل با دیگران است. حال امکان دارد بعد از تحقیق بیشتر به این نتیجه برسیم که این تحلیل می‌تواند مبنایِ تحلیل‌های دیگر باشد.

۲. از مهمترین خصوصیت‌های انسان این است که می‌تواند در تعامل با دیگران، مشترکاتی را تعریف کند و بر اساس همان مشترکات، مناسباتِ خود را سامان دهد. این مشترکات، با توجه به کمیت و کیفیتی که دارند هویت ساز بوده و مبنای تشکیلِ یک جامعه است. هر جامعه‌ای متشکل از انسان‌هایی است که با یکدیگر، مشترکاتِ بنیادین و قوی دارند و از رهگذرِ همین مشترکات، به هویتِ واحدی می‌رسند و این هویتِ واحدِ است که منشأ تولید سرمایه‌های اجتماعی می‌شود. کارکردِ اصلی یک جامعه، بر اساسِ سرمایه‌های اجتماعیِ آن است. به هر میزان که این سرمایه‌های اجتماعی، قوی‌تر و با کیفیت تر باشد آن جامعه، از انسجام بیشتری برخوردار است و در نیل به اهدافِ خود، بهتر و سریع‌تر حرکت می‌کند.

۳. جامعه‌ی ایران مخصوصاً پس از پیروزیِ انقلاب، بر اساسِ همین مشترکات، هویتی برای خود تعریف کرده که با تولیدِ یک سرمایه‌ی اجتماعیِ قوی، به انسجام و وحدت رسیده بود. مصادیقِ متعددی را می‌توان برای این مشترکاتِ هویت‌ساز برشمرد که شاید بتوان همه ی آنها را ذیل اسلام و ایران قرار داد: کتاب واحد، قبله ی واحد، پیامبر واحد، امامان و مناسکِ واحد، محرم و صفر، اعیادِ مذهبی، زبانِ واحد، خاک و سرزمین، عید نوروز و تقویمِ واحد …. حتی تعطیلاتِ واحد و رسیدن به حسِّ مشترک نسبت به آنها نیز جزو همین مشترکات است. همچنین دشمنِ واحد، دوستِ واحد، شیوه‌ی تعامل با آن دشمن و این دوست نیز از مصادیقِ قوام‌بخش به جامعه محسوب می‌شود.

۴. بعد از گذشت چند سال و مخصوصاً با اتفاقاتی که در سالِ ۱۳۸۸ افتاد و نیز با توجه به شبهاتِ روزافزونی که نسبت به خیلی از این مشترکات، مطرح شد جامعه‌ی ایرانی با گسستی هویتی مواجه گردید. منشأ این گسست هویتی، تشکیک در همین مشترکاتِ هویت ساز بود و این تشکیک، منجر به کاهش سرمایه‌ی اجتماعی گردید. از دست رفتنِ این مشترکات به قدری بنیادین بود که حتی شاهدیم برخی از افراد در جامعه‌ی ایران – که تعدادشان کم هم نیست – نسبت به تقویمِ مشترک ایرانیان، تجدید نظر می‌کنند و مثلاً به کریسمس و ولنتاین و … روی می‌آورند. حال ببینید بر سر مشترکاتی که انقلاب ایران برای جامعه‌ی خود تعریف کرده بود چه آمده است! آیا دشمن مشترک را قبول دارند؟ آیا دوست مشترک را قبول دارند؟ آیا همه یا اکثر ایرانیان، آمریکا را دشمن مشترک خود می‌دانند؟ آیا همه یا اکثرِ آنها دلبسته‌ی جبهه‌ی مقاوت هستند؟ آیا همه یا اکثرِ آنها، خود را در نزاعِ کلان با جریانِ استکبار جهانی می‌بینند؟ تقریباً می‌توان گفت با توجه به وضعیتِ اقتصادی و نیز شبهات و دودستگی‌ها و یا چند دستگی‌ها و نیز نزاع‌های جریاناتِ سیاسی بر سر قدرت، خیلی از این موارد را از دست دادیم. شاید مهمترین عواملی که یک هویتِ مشترکِ حداقلی برای ما باقی گذاشته، مناسبت‌های ملی و وطنی همچون عید نوروز و … باشد که همان هم دچار تشتت شده است.

۵. جامعه‌ی ایرانی و به طور خاص، تهران به عنوان آینه و ویترینِ ایران، حاکی از قلوبِ چندپاره‌ای است که کنار هم نیستند و حتی یکدیگر را برنمی تابند. از مسائلِ جزئیِ دینی گرفته تا مسائلِ کلان. در همه ی آنها، تردید وجود دارد و عدمِ وجودِ فضاهای مشترک میانِ مردم، به شدت، قابل مشاهده است. جهان‌های زیستِ متفاوتی را می‌بینیم که در حالِ فاصله گرفتنِ از هم هستند و اینجاست که با کاهشِ سرمایه‌ی اجتماعی مواجه می‌شویم. دیگر شعار «حب الحسین یجمعنا» کارکردِ پیشین را ندارد و حتی «حب الایران یجمعنا» نیز در شُرُفِ فروپاشی و انحلالِ در جامعه‌ی جهانی است و لذا با رشد روزافزونِ چند تابعیتی‌ها مواجه می‌شویم که حاکی از تقلیلِ انتساب به وطن است.

۶. این، وضعیتِ وطن است که در حالِ تبدیل شدن به معیارهای سوم و چهارم می‌باشد؛ دیگر می‌توان وضعیتِ مواردی همچون استکبار ستیزی و جبهه‌ی مقاومت و انقلابِ مستضعفین و پابرهنگان و … را به خوبی حدس زد. شعارِ «نه غزه نه لبنان» کاملاً نشان می‌دهد که دیگر، این موراد، از مشترکاتِ جامعه‌ی ایرانی نیست و لذا هویتِ مشترکی بر اساسِ آنها وجود ندارد و در نتیجه، سرمایه‌ی اجتماعی – که محرک و موتور یک جامعه بوده – در این موارد، در حالِ تضعیف و اضمحلال است. این وضعیتِ متشتت و بحرانی، در تهران کاملاً مشهود و ملموس است. ناکارآمدی سیاست‌های دولت در تأمینِ نیازهای اصلیِ جامعه نیز به این بحران دامن زد تا جایی که شاهدِ اتفاقاتِ ناگوارِ آبان ماه بودیم.

۷. جبهه‌ی انقلاب، چگونه می‌توانست این جامعه‌ی متشتت و قلوبِ چند پاره را کنار هم آورد و سرمایه‌ی اجتماعیِ از دست رفته‌ی خود را بازیابی و ترمیم کند؟ چگونه می‌توانست دوباره، معیارهای اصلیِ خود را تبدیل به مشترکاتِ اصلیِ مردم کند و آنها را حول دین و وطن و نیز بر محورِ مقاومت و ضدیتِ با استکبار جهانی، گرد هم آورد؟ چه مقدار پول باید خرج می‌کرد و چه مقدار باید صبر می‌کرد تا در این وضعیتِ ناتوانیِ مفرط و بی برنامه‌گیِ وحشتناکِ دولت کنونی، بتواند هویتِ اجتماعیِ مطلوب خود را باز آفریند؟

۸. در ۱۶ دی ماهِ ۱۳۹۸، در تهران، در پایتختِ ایران، شاهدِ اتفاقِ عجیبی بودیم. مشترکاتِ همه به بالاترین حد خود رسیده بود: ضدیتِ با آمریکا، مبارزه با استکبار، انتقامِ خونِ شهیدِ مقاومت، استمرارِ مقاومت و ... . اینها معجزه بود. نزدیک یک هفته است که در کلِ ایران این صدا را می‌شنویم. آن هم بعد از تقریباً ۵۰ روز از اتفاقاتِ آبان ماه. کسانی خواهانِ مقاومت بودند که شاید همین چندی پیش، در اعتراض به وضعیتِ اقتصادی، شیشه‌های بانک‌ها را شکسته بودند. حال، همه از سپاه می‌خواهند انتقام بگیرد! از چه کسی؟ نه از داعش و عربستان و اسرائیل و … بلکه از خودِ خودِ آمریکا!

۹. شهادتِ سردارِ رشیدِ اسلام، شهید قاسم سلیمانی، عصای موسی بود بر سحرِ ساحرانِ فرعون. عصای موسی بود بر دریای پرتلاطمِ قلوبِ ایرانیان. همه ی قلوب را، همه ی اراده‌ها را، همه‌ی توجهات را بر محورِ مبارزه با طاغوت و استکبار جمع کرد. مهمتر از انتقامی که باید بگیریم وظیفه‌ای است که در قبالِ این سرمایه‌ی اجتماعیِ مقدس داریم. با این سرمایه‌ی اجتماعیِ ناب و مقدس، چگونه برخورد کنیم؟ چگونه آن را نگاه داریم؟ آیا این دعواهای سیاسی و تصفیه حساب‌های ناجوانمرادنه و یا توصیه‌های ذلیلانه، خیانت به خونِ این شهیدان نیست؟ خیانت به این آورده‌ی مبارک و میمون و مقدس نیست؟ فرض کنید انتقام گرفتیم و در بهترین حالت، آمریکا را از منطقه بیرون کردیم؟ آیا این دعواهای سیاسی و گروه کشی‌ها و حرف‌های بی موقع در نقدِ این و آن از جبهه‌ی خودی، کفرانِ این نعمتی الهی نیست؟

۱۰. پاسداشتِ خونِ این شهیدان، مراقبت از این سرمایه‌ی اجتماعیِ گرانبهاست. اکنون همه‌ی مردم حاضر هستند بر مشکلات، صبر کنند؛ اما به این شرط که این خون‌های مبارک، تبدیل به سکوی پرش به قدرت و یا سازش با استکبار نشود؛ تبدیل به تصفیه حساب‌های سیاسی نگردد. بلکه تبدیل به حرکتِ جبهه‌ی انقلاب جهتِ بازیابیِ توان خویش برای رسیدن به هدفِ اصلیِ خود گردد؛ تبدیل به نیرویی برای بیرون کردنِ آمریکا از منطقه و بیرون کردنِ ویژه خواران و ژن‌های خوب و مفسیدن از مناصبِ قدرت گردد. در این صورت است که شاهدِ فیوضات و برکاتِ بیشتر خواهیم بود؛ چون وعده‌ی خداوند متعال است که «لَئن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم»: اگر شکرگذار باشد نعمت و برکاتِ بیشتری به شما خواهم داد.

کد خبر 4821293

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha