به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدای این نشست فتح الله بی نیاز با بیان اینکه رمان " بادبادک باز " نخستین کتاب خالد حسینی در سال 2006 بود که از نظر فروش سی و هفتمین رمان در جهان شد، گفت: این رمان بیشتر به شرح خاطرات پهلو می زند و خاطرات نقش ویژه ای در آن دارد. ضمن اینکه یک دوره تاریخی افغانستان را نیز بررسی می کند. از نظر نوع ادبی نیز، بادبادک باز در مقوله ادبیات جنگ قرارمی گیرد اما نه از نوع جبهه ای آن مانند " برهنه ها و مرده ها " از نورمن میلر. کتاب در واقع آسیب شناسی اجتماعی دوران جنگ است که در این حوزه نیز آثار جهانی شاخصی را می توان مثال زد؛ از جمله "چوچارا" اثر آلبرتو موراویا.
ژانر رمان بادبادک باز جنگی و از نوع آسیب شناسی اجتماعی است
بی نیاز بادبادک باز را به لحاظ ساختار دارای دو محور دانست و افزود: خانواده راوی و اطرافیانش محور اصلی و جنگ محور فرعی دارد که البته جنگ در مقاطعی وارد محور اول می شود و با واکنش های افراد خانواده در خدمت بازنمایی محور اول قرار می گیرد.
وی اضافه کرد: این رمان اثری کاملاً رئالیستی است و نویسنده در آن از الگوهای واقع گرایانه استفاده کرده و ما ردپایی از فراواقعیت در آن نمی بینیم. با این وجود تمثیل، نماد و استعاره هایی را می توان از آن بیرون کشید. رمان بادبادک باز از آرایه های زبانی دوری می کند و می توان برداشت های متفاوتی از آن کرد.
این منتقد ادبی با اشاره به نظریه های فلاسفه ای مانند " کلاوزویتس " درباره جنگ، که آن را ادامه سیاست اما به گونه ای دیگر می دانند، گفت: تفاوت بازنمایی جنگ در ادبیات با اخبار و گزارش های روزنامه ای در این است که عمق مفهوم آن را برای مخاطب ملموس می کند و این امر جنگ را برای مردم نفرت انگیزتر و خواندن درباره آن را تشویق می کند. همین موجب می شود که حتی رمان عامه پسندی مانند بر باد رفته ( از مارگارت میچل) پر مخاطب شود؛ با وجود اینکه محور اصلی آن نه جنگ بلکه عشق های اسکارلت است و اینجاست که به یاد حرف هرمان بروخ می افتیم که می گفت رمان کاری می کند که فقط رمان می تواند بکند و به همین خاطر است که مردم جهان بادبادک باز را می خوانند.
بی نیاز تصریح کرد: بخش آمریکای رمان بادبادک باز بسیار خوب نوشته شده و دارای تداوم منطقی و ضروری است و می توان گفت که رمان به لحاظ بازنمایی الگوها، اعتقادات، باورها و هنجارهای موجود در جامعه افغانستان به طور نسبی موفق بوده است.
این نویسنده در پایان به مشکلات ساختاری اثر اشاره کرد و گفت: رمان در جاهایی نیز مشکلاتی دارد. از جمله جایی که یکی از شخصیت ها (آصف) کتاب هایی از هیتلر را می خواند؛ به خاطر اینکه نشان داده شود که دارای شخصیت فاشیستی است که به عقیده من آوردن این بخش از داستان در رمان بادبادک باز اضافی است و یا در جایی دیگر کار به نبردهای تن به تن کشیده می شود و نویسنده به ساخت شخصیت های نورانی و یا پلید می پردازد که این هم به قول نیچه ادامه جنگ به گونه ای دیگر است .
بادبادک باز جایگاهی در ادبیات افغانستان ندارد
سپس " محمدحسین محمدی " نویسنده افغان و صاحب کتاب هایی مانند فرهنگ داستان نویسی افغانستان از زاویه ای متفاوت به نقد و بررسی رمان بادبادک باز پرداخت و گفت: با توجه به اینکه شخصاً معتقدم که ادبیان در زبان متجلی می شود و نه در محتوا و رمان بادبادک باز نیز به زبان انگلیسی نوشته شده است، به همبن دلیل قائل به این نیستم که این رمان جزئی از ادبیات افغانستان باشد. من بادبادک باز و خالد حسینی نویسنده آن را نه تنها جزئی از ادبیات افغانستان نمی دانم بلکه آن را جزئی از ادبیات پشتون هم تلقی نمی کنم. بادبادک باز جزء ادبیات معاصر انگلیسی است. این کتاب جایگاهی در ادبیات افغانستان ندارد؛ کما اینکه در این کشور استقبالی هم از آن نشد.
نویسنده رمان " انجیرهای سرخ مزار " سپس به زمان کلیدی انتشار رمان - زمان حضور آمریکا در افغانستان - اشاره کرد و افزود: بادبادک باز وقتی منتشر شد که آمریکا در افغانستان دخالت مستقیم کرده بود و مردم دنیا نیز با عطش سیری ناپذیری می خواستند افغانستان را بشناسند و چه چیزی بهتر از رمان می تواند این کار را بکند. به نظر من یکی از مهم ترین دلایل فروش این کتاب نیز همین بوده است. کتاب در عین حال آمریکا را کشور آمال و آرزوها معرفی می کند. این کتاب را می توان با سفر قندهار مقایسه کرد؛ فیلم سفر قندهار محسن مخملباف که با اینکه جزء فیلم های متوسط اوست اما با استقبال عام مواجه شد و حتی در کاخ سفید هم به نمایش درآمد و مخملباف را جهانی کرد.
برنده جابزه ادبی مهرگان در سال 84 همچنین با ابراز تعجب از اظهارنظر تبریک آمیز " ایزابل آلنده " نویسنده شیلیایی درباره خالد حسینی و کتابش، آن را ناموجه توصیف کرد و گفت: من چیزی در پاراگرافی که او (آلنده) از کتاب ذکر کرده نیافتم و واقعاً نمی دانم چه چیزی در این کتاب برای او جالب توجه بوده که آن را رمانی فراموش نشدنی توصیف کرده است.
محمدی افزود: ما در رمان بادبادک باز یا ترجمه افغانی آن - کاغذپران باز- با انبوهی از اطلاعات درباره افغانستان مواجهیم اما مگر کار داستان نویس گفتن تاریخ است؟ خالد حسینی کتاب را نه برای خواننده افغان که اتفاقاً برای خواننده غیر افغان نوشته است؛ به گونه ای که در جایی از کتاب به صورت مفصل درباره احمد ظاهر توضیح می دهد که که بوده و چه کرده است، در حالی که من نوعی افغان این مطالب را می دانم و دیگر نیازی به توضیح نیست.
وی سپس به واکنش های خوانندگان ایرانی در قبال کتاب اشاره کرد و گفت: متاسفانه از زمانی که کتاب چاپ شد تبلیغ ها و تجلیل های زیادی پیرامون کتاب و زندگی نویسنده آن شد اما این در حالی بود که هیچ استقبالی از آن در بین نویسندگان افغان صورت نگرفت.
این نویسنده در عین حال انتخاب اختلاف های قومی مابین هزاره ها و پشتون های افغانستان را توسط نویسنده رمان بادبادک باز به عنوان سوژه رمان، زیرکانه خواند و افزود: با این وجود در تمام رمان هزاره ها به صورت شل، کر، کور و عقب مانده و پشتون ها به صورت آقا و انسان هایی مهربان به تصویر کشیده شده اند و در این مورد واقعاً مخاطب باید خود افغان باشد تا درباره آنها قضاوت کند.
وی اضافه کرد: بادبادک باز بسیار بد شروع می شود و بسیار هم بد پایان می یابد. در واقع به عقیده من 60 صفحه ابتدایی رمان قصه ای ندارد اما با این وجود بخش مربوط به آمریکای رمان بسیار خوب نوشته شده است.
بادبادک باز را برای زنگ تفریح ترجمه کردم
در پایان، مهدی غبرایی مترجم رمان بادبادک باز به چگونگی ترجمه آن پرداخت و گفت: باید بگویم که این رمان به هیچ وجه در اندازه رمان های کسانی مانند فاکنر و یا ویرجینیا وولف نیست و من صرفاً از روانی زبان داستان خوشم آمد و آن را به عنوان یک زنگ تفریح ترجمه کردم.
نظر شما