به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشت شفاهی نعمت الله فاضلی استاد انسان شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با عنوان «سیاست زندگی، سیاست فرهنگی و بیماری» است که در ادامه میخوانید؛
مقدمه
با یکی از آشنایان صحبت میکردم و میگفت «کرونا از چین آمده و مستقیم هم به شهر مذهبی قم رفته است؛ این ویروس را خدا نفرستاده و عذاب الهی هم نیست. این ویروس را ما آدمها ساختهایم و اگر هشیار بودیم گرفتارش نمی شدیم». این نوع گفت و گوها در شبکههای اجتماعی و صحبتهای روزمره فراوان است. این گفت و گوها سیاستهای نظام سلامت، سیاست زندگی، سیاست فرهنگی و کلیت پیش فرضهای بنیادی درباره انسان و جامعه و فرهنگ را در بر میگیرد. میخواهم در این باره بیشتر تأمل کنیم.
این روزها که جامعه ایران درگیر اپیدمی کرونا شده فرصت مناسبی است تا تأمل جدی و انتقادی در زمینه سلامت و نقش و جایگاه شهروندان، دولت و سیاست گذاری ها در این قلمرو داشته باشیم و به برخی پیامدهای فرهنگی این موقعیت بیندیشیم. اگرچه هنوز زود است تا پیامدهای ماندگار این موقعیت کرونایی و ترومایی را تحلیل کنیم، اما برخی وجوه نسبتاً آشکار و در حال ظهور ناشی از این موقعیت قابل توضیح هستند. همچنین این موقعیت اگرچه تجربه مهم و شوک آوری است، اما میتوان گفت این موقعیت پیشینه اجتماعی و فرهنگی دارد که دو دهه است در حال تکوین و توسعه است.
گمان میکنم دو نکته کاملاً آشکار و قابل مشاهده درباره این موقعیت وجود دارد: نخست «اجتماعی شدن معنای سلامتی و بیماری» است؛ دیگری «اهمیت یافتن زندگی در سپهر و افق عمومی جامعه ایران». این دو پدیده، موجب اهمیت یافتن بیشتر مقوله سلامتی شده و بر اهمیت آن افزوده نیز میشود. این تحولات نیز ناشی از شکل گیری و گسترش چیزی است که میتوان آن را «حوزه عمومی انتقادی سلامت» نامید. شکل گیری و همگانی شدن این حوزه نیز عموماً ناشی از گسترش رسانهها و شبکههای اجتماعی است. نکته مهم در این زمینه «سویه انتقادی» این حوزه عمومی است. از زمان پیدایش رسانهها و مطبوعات و نظامهای آموزشی مدرن، بحث سلامت همواره در حوزه عمومی ایران شکل گرفت و به تدریج گسترش یافت و به مباحث فنی و ملاحظات پزشکی و بهداشتی اختصاص داشت. از اینرو تاکنون ما عمدتاً با «حوزه عمومی فنی سلامت» سروکار داشتیم، حوزهای که در آن پزشکان و نهادهای آموزشی و رسانههای رسمی صرفاً جنبههای فنی و پزشکی و بهداشتی سلامتی و بیماری را بیان میکردند، اما اکنون در نتیجه گسترش رسانهها و شبکههای اجتماعی مستقل، جهانی و شهروندی، شاهد پرسشگریها و اندیشه ورزی های انتقادی هستیم؛ اندیشه ورزی ها و بازاندیشی هایی که ناظر به نقد پیشفرض های بنیادی و هستی شناختی انسان، زندگی، بدن و سلامت هستند. اگر تجدد زمینه شکل گیری علم پزشکی مدن و نهادهای آن (بیمارستان، داروخانه، پزشک و دانشگاههای پزسکی) را در ایران گسترش داد؛ رسانهها، شبکههای اجتماعی و فرایندهای جهانی شدن، «گفتمان فرهنگی» تازه ای درباره سلامتی و بیماری را در جامعه ما در حال گسترش دادن است، گفتمانی که مردم از طریق حوزه عمومی تلاش میکنند تا سلامتی را تضمین و توسعه دهند.
حوزه عمومی انتقادی سلامت
در موقعیت کنونی، واقعیت آشکار این است که هیچ پدیده همگانی از جمله پدیدههای مربوط به سلامت، بیرون از «قلمرو گفتگوی جمعی» و «حوزه عمومی» نمیتوانند جای گیرند. اندکی مشاهده در حوزه عمومی یعنی در رسانهها، مطبوعات و شبکههای اجتماعی نشان میدهد که مقولات سلامت و بیماری از «حساست جمعی» و بحثهای گسترده همگانی برخوردار شدهاند. این پدیده هیچ گاه به شیوه و شدت کنونی در ایران پیشینه نداشته است. اگرچه مسئله سلامت همیشه برای انسان از اهمیت برخوردار بوده اما اینکه انسان ایرانی تلاش کند تا از طریق «گفتگوی جمعی» در حوزه عمومی به این گستردگی و شدت به تضمین و توسعه سلامت خود بپردازد، پدیدهای کاملاً نوظهور و جدید است. در دورههای پیشامعاصر و در فرهنگ ایرانی سنتی، مقوله بیماری، سلامتی و عمر در چشم اندازی دینی و در چارچوب رابطه انسان و خداوند و در حریم شخصی و خصوصی توضیح و توجیه خود را پیدا میکرد. ورود بدن و مسائل و معانی آن به قلمرو عمومی و سیاسی، امر جدیدی است که در نتیجه ظهور تحولات ساختاری جدید ممکن شده است. همچنین در این فرایند عمومی شدن مقوله بدن، سلامتی و بیماری، مراحل تاریخی و تحولات تدریجی ظاهر شده است که آخرین مرحله آن تجربهای است که اکنون در حال زیستن هستیم، تجربه رسانهای شدن بدن، سلامتی و بیماری. در این تجربه تازه، گفت و گو همگانی، مستقل، انتقادی و آزاد مهمترین ویژگیهای متمایز کننده آن با تجربههای پیشین است. از اینرو میتوان آن را شکل تازه ای از حوزه عمومی سلامت نامید.
سلامتی همچون امر اجتماعی
در این حوزه عمومی جدید که میتوان آن را «حوزه عمومی انتقادی سلامت» نامید، شهروندان از هر گروه و با هر ویژگیای در حال جستجو و گفتگو هستند. آنها همگی به مقوله سلامت و بیماری بیش از همیشه و با رویکردی تازه حساس شدهاند و به دنبال پرسشهای دقیق و مهمی در زمینه و علل بیماریها و فرآیند و چگونگی شکل گیری و گسترش آنها و مهمتر از همه راههای پیشگیری و درمان بیماریها هستند. در این موقعیت گفتگویی و فضای اجتماعی شکل گرفته، جامعه ایرانی در حال «رسیدن به فهم اجتماعی از مقوله سلامت و بیماری است».
این نکته بیان کننده این است که انسان و جامعه ایرانی که تاکنون مقوله سلامت را «امر شخصی» میدید به تدریج در حال شکل دادن دیدگاه یا نگرش تازه ای است که در این نگرش تازه، بیماری و سلامت به صورت «برساخت اجتماعی و فرهنگی» تلقی و تعریف میشود. منظورم از برساخت اجتماعی و فرهنگی این است که بیماریها و سلامتی محصول فرایند زندگی اجتماعی و درهم تنیده شدن و چگونگی چینش و آرایش عوامل و نیروهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هستند. این شیوه فهم پذیر کردن بیماری و سلامت برای محققان علوم اجتماعی، سابقه دیرینه و چندین دههای دارد، اما رواج و گسترش آن در سطح عمومی، پدیدهای در حال ظهور است.
در «حوزه عمومی انتقادی سلامت»، ما میبینیم که مردم نگاه تازه ای را در زمینه چگونگی فهمیدن و فهم پذیر کردن بدن و نیروهای تأثیرگذار و شکل دهنده آن پیدا میکنند. در حوزه عمومی انتقادی سلامت ایرانی در نتیجه ظهور و گسترش فناوریهای ارتباطی و رسانهای و به ویژه شبکههای اجتماعی، این امکان به وجود آمده است که شهروندان ایرانی برای اولین بار در تاریخ چندهزارساله خود، گفتگوی همگانی در تمام موضوعات و مقولات حیاتی و مهم خود، انجام دهند. در این موقعیت جدید رسانهای-شبکه ای و ارتباطی شده، میبینیم که مقوله سلامت به تدریج در حال کسب جایگاه مهم و شاید مهمترین جایگاه در دیدگاه ما باشد. وظیفه اصلی حوزه عمومی، تعیین دستورکارها و اولویتهای جمعی است. در تمام دهههای گذشته در نتیجه سیطره امر سیاسی، دو مقوله مهم آموزش و سلامت، از اولویتها و دستورکارهای اصلی جامعه ایران بیرون افتاده بودند. آموزش همچنان در اولویت نیست و در انتظار «شوک بزرگی» است تا امکان قرار گیری آن در حوزه عمومی را پیدا کند. اما شوک اپیدمی کرونا ممکن است این زمینه را فراهم سازد که سلامتی جایگاه بهتری در اولویتها و دستورکارهای جامعه کسب کند.
سیاست سلامت
در این پرسشگری جدید، نگاه انسان ایرانی معطوف به مسئولیت اجتماعی شهروندان و کارگزاران است. مردم تلاش میکنند تا یکدیگر را آموزش دهند و ضرورتها و بایستههای سلامتی یا درمان بیماری یا پیشگیری از بیماری را لحظه به لحظه به یکدیگر یادآور میشوند و تازهترین دستاوردهای علمی و فرهنگی را در اختیار هم قرار میدهند. گویی هر شهروند حکم «پزشک اجتماعی» است که میخواهد از طریق گفتگو و خلق و انتشار اطلاعات و بحث و یادآوری به خود و دیگری کمک کند تا زندگی را و سلامتی را پاس بدارند. در عین حال شهروندان احساس مسئولیت میکنند تا همگان را دعوت کنند که از راه گفتگوی اجتماعی و نقد و «دیدبانی جمعی»، مراقب اوضاع باشند. چشمها، گوشها و دهان انسان ایرانی بیش از هر زمان دیگر حساس و فعال شدهاند.
گویی سلولهای ما مسئولیت را تمرین میکنند. در عین حال، انسان و جامعه ایرانی در حال شکل دادن فرهنگ سیاسی است که در آن کارگزاران و حکمرانان را بر اساس میزان توانایی و کارآمدی شأن در مراقبت از سلامت شهروندان میسنجند و نه بر اساس شعارها و باروها و گفتههای ایدئولوژیک یا اعتقادی که آنها ممکن است صادقانه یا ریاکارانه تظاهر به آن میکنند.
در حوزه عمومی سلامت انتقادی، شهروندان به عنوان «دیده بانان حوزه سلامت»، حکمرانان را هر لحظه «استیضاح جمعی» میکنند و از بررسی نحوه عملکرد تک تک سازمانها و نیروهای مسئول، میخواهند که به شیوهای شفاف و مسئولانه درباره مسئولیت هایشان برای سلامت شهروندان پاسخگو باشند. در حوزه عمومی سلامت گفتگوی انتقادی در حال شکل گیری و گسترش است که دیر یا زود شکل تازه ای از حکمرانی را ایجاب و ایجاد خواهد کرد.
ناگزیر حکمرانان باید تن به اقتضائات جدیدی دهند که در آن شهروندان در جایگاه استیضاح کنندگان آنها هستند و آنها را که خدمت گذاران شهروندان باید باشند، هر لحظه به محکمه افکار عمومی کشانده و درباره زندگی از آنها میپرسند.
علاوه بر اینها در حوزه عمومی سلامت انتقادی، همه گروهها و صنوف که باید مسئولیت مراقبت از سلامت را عهده دار باشند، مانند پزشکان، داروخانه داران، عرضه کنندگان محصولات و کالاهای بهداشتی، بهداشت یاران، دانشگاهها و همه نهادها و سازمانها و گروههایی که به شکلی مستقیم یا غیر مستقیم پیوندی با مقوله سلامت دارند، استیضاح میشوند.
در موقعیت جدید حوزه عمومی سلامت، پزشکان باید بیاموزند که دیگر نقش خدایگانی ندارند و شهروندان دیگر کیسههای پول برای آنها نیستند. آنها باید در برابر منافع لجام گسیختهای که در دهههای اخیر نصیب خود کردهاند، بعد از این با استیضاح اجتماعی شهروندان رو به رو شوند. آنها کم کم باید تواضع را بیاموزند و آماده شوند که برای حفظ و گسترش سلامت شهروندان، میدان را برای تخصصها و صلاحیتهای علمی و کارشناسی دیگر خالی کنند و متخصصان حوزههای مدیریت بهداشت، مدیریت بیمارستان، مدیریت سلامت را به اهل آنها واگذار کنند. متخصصان پزشکی کم کم باید بیاموزند که در حوزه عمومی سلامت، آنها در زیر ذره بین دیدبان اجتماعی قرار دارند.
شبکههای اجتماعی، تک تک رفتارها و گفتارها و عملکردها و منافع آنها را با دقت رصد کرده و به جامعه گزارش میدهند. از این دیدگاه تمام گروههای اجتماعی، حرفهها و صنوف که به نوعی با مقوله سلامت و زندگی درگیرند لاجرم باید پاسخگو شوند. من از شکل در حال ظهور فرهنگ سلامت و حوزه عمومی سخن می گویم. این به معنای این است که این شکل هنوز از اقتدار کافی و توانایی برای تثبیت شدن، برخوردار نیست اما دیر یا زود، این شکل در حال ظهور به فرهنگ تثبیت شدهای تبدیل خواهد شد.
ظهور زندگی و انقلاب زندگی
در تمام طول تاریخ، انسان و جامعه ایرانی، در نتیجه بلایای طبیعی مانند خشکسالی، قحطی، زلزله، سیل یا در نتیجه مخاطرات اجتماعی مانند جنگها، غارتگریها، بی نظمیها و یا در نتیجه شکل گیری و گسترش بیماریهای همگانی و واگیردار مانند وبا و طاعون، به مرگ عادت کرده بود به گونهای که مرگ انسان و بیماری او امری اجتناب ناپذیر و برای همگان به صورت حقیقتی متعالی درآمده بود.
در ایران معاصر، در نتیجه پیشرفتهای پزشکی، شکل گیری شهرها، گسترش دولت-ملتها، توسعه تکنولوژیها، ارتقا و گسترش آموزش و سواد و از همه مهمتر در نتیجه تحول بنیادین فرهنگ، به تدریج «مرگ» جایگاه تاریخی اش را در زندگی انسان و جامعه ایرانی در حال از دست دادن است.
مرادم از مرگ در اینجا «مرگ نابهنگام» است؛ یعنی مرگهایی که زودرس اند و مرگهایی که میتوانند گریزپذیر و اجتناب پذیر باشند. در ایران معاصر به تدریج «زندگی» در حال ظهور و پیشروی بوده است. این ظهور و پیشروی زندگی که حاصل مجموعه وسیعی از تحولات ساختاری قلمروهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است، کم کم جای مرگ را گرفته یا به زودی خواهد گرفت. اگرچه گروههای زیادی در تلاشند تا همچنان در سنگر مرگ از این پدیده انسان کُش دفاع کنند، اما در تصور و اندیشه اجتماعی انسان ایرانی، مرگ دیگر امر طبیعی نیست.
از این رو در ایران امروز و اکنون، حساسیت نسبت به سلامتی و بیماری به طور پرشتاب و گستردهای افزایش یافته است. انسان جامعه ایرانی بیش از هر لحظه دیگر تاریخ خود، آماده برای گفتگو درباره زندگی است. این نکته را من میتوانم با عبارت «انقلاب زندگی» توصیف کنم. ما در یک سده گذشته، انقلابهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی متعددی داشتهایم. انقلابهای سیاسی مانند انقلاب مشروطه یا انقلاب اسلامی سال ۵۷ یا انقلابهای اجتماعی مانند انقلاب آموزش عالی، انقلابهای تکنولوژیک، انقلاب شهرنشینی، انقلاب بروکراتیک شدن و انقلابهای دیگر.
اما امروز شاهد شکل گیری چیزی هستیم که انسان و جامعه ایرانی، آن را با حساسیت و شور و شوق وصف ناپذیری دنبال میکند، یعنی «انقلاب زندگی». در این انقلاب، «بدن آدمی» کانون اصلی گفتگوهاست. گویی انسان ایرانی به این احساس و آگاهی رسیده است که زیستن، فی نفسه مهم است. میل به زیستن و ماندن و بقا برای ما از ارزش و اهمیت متعالی برخوردار شده است. انسان ایرانی این قابلیت و توانش را در جامعه و وجود خود می بیند که به جای مرگ، زندگی را برگزیند. از این رو همه ایدئولوژیهایی که در سده گذشته با تشویق و تدارک دیدن مرگ، انسان ایرانی را به شوق میآوردند و او را به عرصه و حوزه سیاست عمومی میکشاندند، امروز این زندگی است که از توانایی و استعداد بیشتری برای کشاندن انسان ایرانی به حوزه عمومی دارد.
«انقلاب زندگی» تلاشی است برای سرنگون کردن «رژیم مرگ» و جایگزین کردن آن با «رژیم زندگی»؛ رژیمی که در آن سلامتی جسم و سلامتی روح و همه نیروها و عواملی که آن را تضمین کرده یا توسعه میدهند از اهمیت والا یا والاترین اهمیت برخوردار است. شعار اصلی انسان ایرانی در «انقلاب زندگی» عبارتست از زنده باد زندگی و مرده باد مرگ. به نظر میرسد حوزه عمومی سلامت، خیابانها، میدانها و فضاهایی شدهاند که جمعیت در آن شعار «زنده باد زندگی» و «مرده باد مرگ» را سر میدهند.
کرونا ویروسی که جهانی است و جامعه ایران را نیز درنوردیده، نشانه و دالی شده است تا شعار کانونی زنده باد زندگی و مرده باد مرگ در تمام فضاهای مجازی و عینی سر داده شود. در تمام طول تاریخ جمعیت عظیمی از مردم ایران در نتیجه طاعون و وبا و تفلیس و بیماریهای واگیردار دیگر از میان رفتند و جنگها و غارتگریها و خشونتهای جمعی گوناگون همیشه مرگ را بر جامعه و انسان و تاریخ ایرانی تحمیل کردهاند. اما امروز میبینیم که گویی ورق برگشته و الگوهای شناختی و فرهنگی جامعه و انسان ایرانی به سوی زندگی در حال تغییر است.
ویروس کرونا دال و نشانهای شده است که فرد میتواند بر اساس خوانش این نشانه، اهمیت و جایگاه زندگی در افق فکری و اجتماعی انسان جامعه ایرانی را رصد کرده و دریافت کند. البته ظهور زندگی یا انقلاب زندگی هنوز به مرحله تثبیت شده یا تمامیت و عینیت کامل آن نرسیده است. «زندگی، شکل در حال ظهور فرهنگ ایرانی است». واکنش انسان جامعه ایرانی به حوادث مرگ آور و مرگ آفرین طبیعی، اجتماعی یا سیاسی در همین ماههای اخیر نشانگر این است که انسان ایرانی، زندگی را بیش از گذشته گرامی میدارد و مرگ را بیش از گذشته پس میزند. واکنش شهروندان به مرگ ناشی از کرونا، نشان دهنده این است که انسان و جامعه ایرانی دیگر پذیرای مرگ نیست. مرگ در حال قداست زدایی و حرمت زدایی است.
از این رو گمان میکنم که جامعه و انسان ایرانی در این انقلاب زندگی باید نهایت تلاش و مسئولیت پذیری خود را اعمال کند تا این شکل در حال ظهور از فرهنگ سلامت بتواند به فرهنگ غالب سلامت کشور تبدیل شود.
نظر شما