۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۱۴:۵۹

خاستگاههای فلسفه اسلامی (9)

مابعدالطبیعه دوگانه کندی

مابعدالطبیعه دوگانه کندی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: مابعدالطبیعه کندی به عنوان یکی از پیشتازان فلسفه اسلامی هرچند از مابعدالطبیعه یونانی تأثیر می‌پذیرد بجد از آرا و اندیشه‌های اسلامی - بخصوص عرفان اسلامی - متأثر است. در این مقام خاستگاهها و مشخصه‌های مابعدالطبیعه افلاطونی بسط می‌یابند.

به گزارش خبرنگار مهر، کندی در حقیقت اولی، مطرح ترین اثرش، به متافیزیک و علم شناخت خدا می پردازد. کندی معتقد است در حالی که هدف فلسفه جستجوی حقیقت است، فلسفه اولی کسب علم در مورد خدا، کسی که حقیقت نخست و علت تمام حقایق است، را هدف خود قرار داده است. البته این دیدگاه او نزدیکی چندانی به فهم ارسطو از مابعدالطبیعه ، به عنوان علم وجود، ندارد. کندی معتقد است هر چیزی که وجود دارد حقیقت است. او می گوید وقتی خدا را علت تمام حقایق بدانیم در واقع او را سرچشمه تمام "وجود" دانسته ایم.

مفهوم اصلی الهیات در فلسفه اولی نه حقیقت است و نه وجود داشتن، بلکه هدف آن یگانگی است. کندی با بحث در مورد علت اول بودن اشاره به یگانگی این علت دارد. بنابراین الهیات فلسفی کندی دو جنبه دارد: اول اثبات اینکه باید "حقیقت یکتایی" وجود داشته باشد که علت یگانه همه چیز است و دیگر بحث درمورد ماهیت این حقیقت یکتا. او بخوبی این دو جنبه را در فصول سوم و چهارم حقیقت اولی بررسی کرده است.

در فصل سوم کندی ابتدا ثابت می کند که هیچ چیز نمی تواند علت خودش باشد و سپس بررسی کاملی درمورد انواع لفظها انجام می دهد و در پی آن مقولات را به رده ها، گونه ها، افراد، اتفاقات خاص و اتفاقات عام طبقه بندی می کند. به اعتقاد کندی همه مقولات دلالت بر کثرت و در عین حال وحدت دارند. به عنوان مثال حیوان یک رده محسوب می شود که از تعداد زیادی گونه تشکیل شده است، انسان یک گونه است که از تعداد زیادی از افراد شکل می گیرد و یک فرد از تعداد زیادی از اجزاء به وجود می آید.

در نهایت کندی در پی جستجوی توضیحی برای ارتباط بین وحدت و کثرت بین اشیاء بر می‌آید. به نظر او چنین ارتباطی اتفاقی نیست. او همچنین علت را در درون اجزاء این اشیاء نمی‌بیند. به اعتقاد او یک علت خارجی برای تمام این کثرتها و وحدتها وجود دارد. این علت، یگانه و آزاد از هر گونه کثرتی است. او این یگانگی را در ذات علت جستجو می‌کند و خلاصه اینکه این علت را "حقیقت اول" و یا "خدا" می نامد.

همان گونه که در مثالها دیدیم همه شامل کثرت و وحدت می شوند، اما کندی در فصل چهارم فلسفه اولی ثابت می کند که این کثرت و وحدتی که در مقولات وجود دارد شامل حقیقت اول نمی شود. او چنین نتیجه گیری می کند: "بنابراین حقیقت اول هیچ فرم، کیفیت و کمیتی نمی پذیرد و فارغ از تقسیم بندی های خاص مقولات یعنی رده، گونه و فرد است. حقیقت اول وحدت صرف است."

این نتیجه گیری کندی قابل قیاس با دیدگاه گروهی از الهی دانهای معاصرش یعنی معتزلین است. البته هرچند که معتزلین نگاه مشابهی به ماهیت خدا دارند اما کندی در این عقیده مشخصا تحت تاثیر فلاسفه یونان بوده است. "حقیقت اول" در اعتقاد او شباهت زیادی با اصل اول نوافلاطونی ها دارد. اعتقاد به خلقت بخشی از دیدگاه کندی در مورد علت الهی را بیان می کند. او معتقد است که به وجود آمدن با صورتی خاص دلالت بر علتی دارد و حقیقت اول علت تمام وجود داشتن و همچنین وحدت وجود است. به اعتقاد او مشخصا خدا به مثابه یک "فاعل" و یا "علت کافی" است. کندی این دیدگاه را در یکی از نوشته هایش تحت عنوان "در ماهیت حقیقت اول، یعنی فاعل کامل، و همچنین فاعل ناقص که به طور مجازی فاعل خوانده می شود" بیان کرده است. این نوشته به این صورت آغاز می شود:

"ما می گوییم که در آغاز به وجود آمدن از هیچ بوده است. واضح است که این عمل خاص خداوندی است که پایان تمام علت هاست. آغاز وجود از هیچ، متعلق به هیچ موجود دیگری نیست."

کندی در ادامه می گوید از آنجا که خداوند بدون هیچ تاثیرپذیری علت تمام تاثیرات است فاعل "حقیقی" است و تمام فاعلهای دیگر به این علت که در عین تاثیرگذاری تاثیرپذیر هستند به طور مجازی فاعل خوانده می شوند. او این عقیده را در فلسفه اولی به این گونه بیان می کند: "از آنجا که همه آفریننده ها هم فاعلند هم مفعول پس فاعل حقیقی نمی توانند باشند."

در اینجا دو سوال قابل توجه درمورد درک کندی از این عمل الهی مطرح می شوند. اول اینکه او با توصیف فاعلیت خداوند به عنوان کسی که وجودش در عمل "فاعل های مجازی" متجلی می شود چه چیزی در ذهن داشته است. دوم اینکه منظور از "به وجود آمدن از هیچ" چیست.

با بررسی سوال نخست به تاثیر نوافلاطونی ها بر کندی می رسیم. آنجا که نوافلاطونی ها می گویند کار تمام آفریننده ها تجلی کننده تاثیراتی است که از اصل اول گرفته اند. در بررسی سوال دوم شاید به نظر برسد این عقیده که خداوند علت تمام وجود است برخاسته از تاثیرات ارسطو بر کندی باشد. اما با مطالعه بحثهای نوافلاطونی هایی همچون آمانیوس می بینیم منظور ارسطو از "علت کافی" وجود علت نهایی برای زندگی نیست. در این بررسی تاثیرات شاگرد آمانیوس یعنی فلوطین، نوافلاطون گرای مسیحی، را بر کندی می بینیم. ارسطو می گوید تبدیل از بودن به نبودن هیچ فاعلی ندارد، اما فلوطین و کندی برای این تبدیل به وجود یک فاعل معتقدند.

یکی دیگر از تاثیرات فلوطین بر کندی اعتقاد بر عدم جاودانگی جهان است. ارسطو بر جاودانگی جهان اعتقاد داشت. طبق گفته او جهان نقطه آغازین و پایانی ندارد، همیشه بوده و همیشه خواهد بود. این اعتقاد را اکثر فیلسوفان یونانی از جمله رواقیون و نوافلاطونیان قبول داشتند. اما فلوطین از این قاعده مستثنی بود و در یکی از نوشته هایش در پی رد اعتقاد پروکلس به جاودانگی جهان برمی خیزد و می گوید طبق نظر افلاطون در تیمائوس جهان دارای یک آغاز است. او همچنین در یکی دیگر از آثارش با عقیده ارسطو درمورد جاودانگی جهان مخالفت می کند.

کندی در بخش دوم فلسفه اولی مانند فلوطین  به مخالفت با ارسطو برمی خیزد. ارسطو در جایی می گوید هیچ چیز نامتناهی بالفعلی وجود ندارد، به همین جهت تمام اجزاء جهان متناهی هستند. کندی و فلوطین معتقدند که ارسطو در اینجا  حرف خود را نقض می کند. چرا که وقتی تمام اجزاء جهان متناهی باشند زمان نیز،به عنوان جزئی از این جهان متناهی، متناهی خواهد بود. یعنی زمان آغاز و پایانی خواهد داشت.

البته این استدلال به نظر استدلال ضعیفی می آید. ارسطو در گفته خود واژه بالفعل را آورده است. در واقع به عقیده او امکان نامتناهی بودن بالقوه وجود دارد، اما در جهانی که آغازی نداشته هیچ نامتناهی بالفعلی وجود ندارد. او می گوید جهان به مدت N سال پا برجا بوده و در توضیح خود هر عددی را برای N قابل قبول می داند. شاید N بالقوه بتواند نامتناهی باشد اما در عمل منحصر به عددی متناهی است.

کد خبر 488698

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha