به گزارش خبرنگار مهر، فیلم ایده اولیه بسیار خوبی دارد. پیرزنی که در قبرستان زندگی می کند و از چند سال قبل که با همسرش به این محل آمده هرگز به تهران پا نگذاشته، به پیشنهاد زنی عجیب که در قبرستان رفت و آمد دارد و گاهی به او سر می زند، برای رفتن به شهر مصمم می شود تا شاید به این وسیله محل و شرایط زندگی او تغییر کند.
طرح اولیه داستان به اندازه ای جالب توجه است که هر بیننده ای را به تماشای اثر دعوت می کند. به خصوص که این پیرزن که طیبه نام دارد با خواستگاری سمج از کارکنان قبرستان مواجه است. دختری هم که با این زن ارتباط دارد، به اندازه ای رفتن و آمدنش عجیب و آرام است که مخاطب را در خصوص ماهیت خود به تردید وامی دارد.
با این شرایط فیلم بسیار خوب شروع می شود. به خصوص که در برخی از صحنه های ابتدایی اثر، کارگردان به صورت تلویحی انتقادهایی به ارگان های دولتی در خصوص افراد فراموش شده در مراکز عمومی می کند و اشاره هایی نیز به برخورد مردم با مسئله دادن خیرات برای اموات دارد. در صحنه ای که طیبه مقداری از خیرات را با خود می برد و زمزمه می کند که او مستحق دریافت این است.
ولی "آرامش در میان مردگان" از جایی که طیبه سفر خود را آغاز می کند با فراز و فرود بسیار زیادی مواجه می شود. برخورد این پیرزن با سه دختر که مشخص نیست چرا سر از قبرستان درآورده اند، ماجرای حضور طیبه در آسایشگاه کهریزک، رفتن به امامزاده، برخورد با دختر خیابانی، رفتن به مترو، گرفتن تاکسی، سوار شدن به موتور و رسیدن به مقصد که انتهای زندگی او نیز محسوب می شود، اتفاقات اصلی اثر را تشکیل می دهد، اما ریتم و اهمیت این اتفاقات همسان نیست و فیلمنامه از همین منظر آسیب دیده است.
فیلم طی اتفاقات کوچک و بزرگی که در طول اثر مطرح می شود، بیشتر مشکلات شهری را بیان می کند. ترافیک آزاردهنده و سرسام آور شهری، نبود علائم کافی برای هدایت افراد غیرتهرانی برای یافتن نشانی، ناکارآمدی سیستم حمل و نقل عمومی شهری در جابجایی مسافران، فراموشی سالخوردگان جامعه و مشکل وجود متکدیانی که دنبال فریب مردم هستند، از ظرفیت یک فیلم سینمایی فراتر است.
این همه مسائل و مشکلات مختلف شهری در شرایطی مطرح می شود که به نظر می رسد کارگردان دنبال نقد مدیریت شهری نیست، بلکه در پی ایجاد شرایطی است که بتواند بی پناهی، سردرگمی، تنهایی، بی مهری و کاهش اخلاق گرایی در جامعه را مورد توجه قرار دهد. یعنی فیلم از ورای همه این اتفاقات ظاهری دنبال بیان مسائل معنوی است، در حالی که اسیر ساختار می شود.
توجه نکردن کارگردان به ظرفیت موضوعی فیلم خود و توجه بیش از اندازه به مسائل شهری اثر را در برقراری ارتباط با مخاطب دچار مشکل می کند. چون سازنده اثر بی آنکه بخواهد اثری ساخته که ساختار آن به کارهای اپیزودیک نزدیک است. یعنی فیلم از داستانک های کوچکی تشکیل شده که خط سیر قصه با یک موضوع و شخصیت واحد شکل می گیرد.
به طور کلی مخاطب ایرانی با این شیوه فیلمسازی ارتباط چندانی برقرار نمی کند. چون ذهن اهالی این سرزمین به شنیدن قصه های یکپارچه عادت دارد. به صورتی که داستان از نقطه مشخص آغاز و در طول اثر با اتفاقات و تغییراتی همراه شود و در انتها به یک پایان بندی مشخص برسد. در حالی که تحمل تماشای چند داستانک کوتاه کنار هم را ندارد، حتی اگر ارتباط کاملا مشخص با یکدیگر داشته باشند و سرنوشت یک شخصیت را دنبال کند.
سازنده "آرامش در میان مردگان" به مسئله ماشینی شدن غیرمنطقی و خارج از قاعده شهری نیز به صورت مستقیم و تاکیدشده اشاره می کند. طیبه از لحظه خروج از قبرستان اسیر خودروهایی می شود که به شکل های مختلف او را احاطه کرده اند. این وسائل نقلیه جای اینکه او را به مقصد برسانند، مانعی در راه رسیدن و دلیلی برای گمراهی و سردرگمی وی می شوند. در تیتراژ ابتدایی فیلم نیز این اشاره مستقیم وجود دارد که حتی مردگان هم به صورت ماشینی کفن می شوند!
در این فیلم از ابتدای روایت داستان به مسئله مرگ اشاره می شود. مرگی که در ظاهر از سوی طیبه پذیرفته شده است. چون او به راحتی در میان مردگان زندگی می کند و هیچ واهمه یا دلتنگی از این حضور ندارد. چون طی چند سال زندگی در این محل، حتی برای یکبار قصد خروج از محل زندگی خود را نداشته است. او حتی وقتی در رویا خواب مردن می بیند، لباسی سفید به تن و چهره ای نورانی و شاد دارد. اما این قاعده در طول قصه تغییر می کند.
به این ترتیب که طیبه طی سفر درونشهری خود به طور مرتب با چهره ای ترسناک، دفرمه و به نسبت زشت مواجه می شود که به نظر می رسد نمادی از فرشته مرگ باشد. نشان دادن این تصاویر که احساس درونی پیرزن از مرگ را نشان می دهد با آرامش عمیق او در قبرستان کاملا تعارض دارد. هر چند به نظر می رسد این چهره بیشتر تصور کارگردان است. چون پس از مرگ طیبه در میدان چند کوتوله اطراف او می رقصند.
البته "آرامش در میان مردگان" جدا از نقدهایی که به ساختار آن وارد است، به عنوان نخستین اثر یک کارگردان فیلمی قابل تامل محسوب می شود. به این خاطر که این اثر از دیالوگ نویسی بیش از اندازه و غیرمنطقی دوری و اثر را به سمت خلق تصاویری مناسب با مضمون اصلی داستان هدایت کرده است. دیگر اینکه سازنده اثر بر عوامل مختلف تولید احاطه خوبی داشته و شاید اگر فیلمنامه ای بهتر با بودجه ای مناسب در اختیارش قرار می گرفت، اثری قابل قبول تر ارائه می کرد.
یکی از هوشمندی های کارگردان این فیلم انتخاب گلاب آدینه به عنوان بازیگر شخصیت اصلی است. استفاده از این نقش پرداز بهترین انتخاب کارگردان می توانست باشد. از این جهت که نوع بازی و شخصیت حقیقی بازیگر از نظر مهربانی و سادگی به اندازه ای با نقش همخوانی دارد که دیگر ویژگی های نقش را به خوبی توجیه و نمایان می کرد. دیگر اینکه، توانایی آدینه در بازیگردانی برای کارگردان بسیار مغتنم بوده است.
انتخاب این بازیگر باتجربه از جهتی نیز به فیلم لطمه است. به این خاطر که همسطح نبودن بازی دیگر نقش پردازان فیلم در مقابل آدینه کاملا خود را نمایان می کند. البته این ایراد به کارگردان وارد است که در انتخاب و هدایت نابازیگران دقت کافی را به خرج نداده است. به این خاطر که در برخی مواقع بازیگران ناشناخته فیلم به خوبی نقش خود را بازی کرده اند و گاهی بی تجربگی آنها خود را نشان می دهد و همین مسئله به اثر لطمه می زند.
نظر شما