به گزارش خبرنگار مهر، در سلسله یادداشتهایی که پیش روی شماست قواعد اندیشه در قرآن و به تعبیری قواعد اندیشه قرآنی توسط مصطفی عباسی مقدم استاد علوم قرآن دانشگاه کاشان از متن آیات استخراج شده است. از آنجا که اندیشه و تعقل در قرآن جلوههای بسیار و آثار سرشار دارد، منظور ما انواع و شاخههای مختلف آن یعنی هرگونه عقلورزی، تأمل، فکر، تعمق، آینده نگری و عاقبت اندیشی را شامل میشود. منظور از قواعد هم قانونمندیها و ضوابطی است که بر اندیشه مومنانه در پرتو قرآن احاطه دارند و اینک بیانی مختصر از این قواعد:
قاعده هفتم: پرسش اندیشه ساز
در پیوند پرسش و اندیشه تردیدی نیست، اما پرسشها دو گونه اند: گاهی پرسش ناشی از بی حالی و سکون و بی تحرکی است و گاهی برای راهیابی و حرکت بیشتر. اولی عامل توقف است و دومی عامل پیشرفت. اولی اندیشه سوز است و دومی اندیشه ساز. اگر در متن دین به پرسیدن توصیه شده که: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، منظورش پرسیدنی است که زمینه ساز دانش افزایی و اندیشه ورزی و خودسازی باشد نه بهانهای برای نیندیشیدن. چنان که در تعلیم و تربیت، بر تقویت این نوع پرسشگری پافشاری میشود تا شاگرد با جوششی درونزا و کوششی پیوسته، در فرآیند خودشکوفایی، خود به دنبال پاسخ برود و مسیر اندیشه و تولید ایده و راه حل را بیاموزد و تجربه نماید.
قرآن برای آنکه پرسش را به سمت گونه دوم سوق دهد دائماً به تأمل و تدبر و تفکر و نظر سفارش کرده است: تعابیری مانند أَفَلَا ینْظُرُونَ، انْظُرُوا، فَلْینْظُرِ، أَلَمْ تَرَ، أَفَلَا تَعْقِلُونَ، لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ، با بسامد فراوان در قرآن آیا جز این را میطلبد که جستجوگرانه و محققانه جهان پیرامون خویش را مشاهده و مطالعه کنیم و تنها با یک پرسش سطحی، از اندیشیدن سر باز نزنیم؟
در روایتی از امام علی (ع) درباره عقل پرسیدند. فرمود: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمٰنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» (کافی، ج ۱، ص ۱۱) عقل آن است که خدا بدان پرستیده شود و بهشت به دست آید. مفهومش این است که اگر کسی عقل خویش را در هر کار ازجمله در سوال و جواب به کار نگیرد هرگز عبادت گر خوبی نیز نخواهد بود. گاهی حتی در روایات، پرسش از قلب خویش (بویژه در قضایای نظری و فطری) بر پرسش از دیگران ترجیح داده شده که میتوان آن را ترجمان تأمل و اندیشه درونی دانست: به نقل نهج الفصاحه، پیامبر (ص) در پاسخ کسی که از او درباره برً و نیکی سوال کرد فرمود: «استفتِ قلبّک» (از دلت بپرس یا استفتا کن). پس پیغمبر (ص) گفت: «استفت القلوب» گرچه مفتیشان برون گوید خطوب. این نوع اندیشه مومنانه در داستان مأموریت معاذ بن جبل برای قضاوت و تبلیغ دین به یمن نیز دیده میشود. از او پرسید: در آنجا میان مردم چگونه داوری میکنی؟ گفت: مطابق کتاب خدا. فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتی؟ گفت: از سنت پیامبر (ص). فرمود: اگر در سنت نبود؟ گفت: اجتهاد میکنم که معنای آن همان تلاش برای فهم حکم درست با اندیشه و سیر در آیات کتاب و سنت و عقل و عرف است، نه اجتهاد مصطلح امروزین.
پاسخگویی نیز میتواند تسهیلگر فکر باشد یا متوقفکننده آن. اگر پاسخگویی، آزاداندیشانه باشد، تنها مقید به علم و حقیقت باشد و نه محدود به فرد یا قشر خاص یا در چارچوب ویژه، آن وقت سرآغاز اندیشیدن خواهد بود نه نقطه پایان آن. اما اگر پاسخگو خود را تنها مرجع بداند و مستمع را از غور و بررسی و تفکر آزاد در احکام و موضوعات تفکر آزاداندیشانه در تطبیق احکام و تعیین موضوعات باز دارد موجب گسترش جمود و و رواج تحجر خواهد گردید. حدیث مشهور «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»، نمونه بارزی است که برداشت ناصواب از آن به مقابله با فرهنگ اندیشیدن و بازآفرینی فکر و قوای باطنی انسان انجامیده است، چرا که فهم و شناخت قرآن را منحصر در معصومان میداند، در حالی که حتی در صورت صحت سندش- که چندان هم قوی نیست- فهم کامل و جامع قرآن را ویژه اهل بیت (ع) میشمرد نه آنکه همگان را از فهم عادی و محدود قرآن محروم بداند یا منع کند.
از طرفی گاهی مردم به انگیزه تبعیت کامل از پیامبرشان پیشاپیش از جزئیات احکام و قصص میپرسند، چنان که بنی اسرائیل با سوال از رنگ و سن و نوع گاو، موسی را خسته کردند و در اسلام، پس از نزول آیه حج، کسی از پیامبر (ص) پرسید: آیا هر سال بر ما واجب لست؟ پیامبر (ص) سکوت کرد و سرانجام پس از سه بار تکرار سوال، پیامبر باعتاب فرمود: آیا نمیترسی بگویم آری؟ پیش از شما نیز کسانی از این گونه پرسشها کردند و هلاک شدند. حکم کلی قرآن در این خصوص این است که «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ: هرگز از چیزهایی که اگر آشکار شود ناراحت میشوید نپرسید.» (مائده/۱۰۱)
پس همه مؤمنان را سزاست که امیدوارانه و محققانه به آیات قرآن بیندیشند و با تکیه بر روشهای تدبر و تفکر و تفقه، به اندازه کشش ذهنی و وسعت اطلاعات به نتایج درخور دست یابند و بدین سان به مدل مطلوب اندیشه قرآنی نزدیک شوند.
دکارت فیلسوف فرانسوی میگفت: من فکر میکنم، پس هستم. قرآن در حدود ۱۷ آیه به فکر کردن تشویق کرده است: گاهی تفکر در قصههای هدفدار قرآن؛ «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» (اعراف/۱۷۶) و گاهی تفکر در امثال قرآن؛ «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» (حشر/۲۱) و گاهی در پدیدههای آفرینش؛ «وَیتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل عمران/۱۹۱) «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ» (زمر/۴۲ و چند جای دیگر) و گاهی در جان و درون خود انسانی؛ «أَوَلَمْ یتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ» (روم/۸) این همه میتواند دامنه علم انسان را به حدی گسترش دهد که همه نیازهای مادی و معنویش را فراهم، و از همه مهمتر او را آماده تعقل و تشخیص و تصمیم گیری نماید.
فهرستی البته نه کامل از موضوعات منظور نظر قرآن برای تفکر عبارتند از: خلقت آسمانها، زندگی زنبور عسل، مرگ و خواب انسان، قانون زوجیت، تسخیر عالم برای انسان، میوهها، و از همه بیشتر امثال و تشبیهات قرآنی.
نظر شما