۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۴۵

یک شبانه روز با گشت نیروی انتظامی

فراز و نشیب یک روز عادی پلیس/ وقتی مامور نباید فرزندش را بغل کند

فراز و نشیب یک روز عادی پلیس/ وقتی مامور نباید فرزندش را بغل کند

بجنورد-یک شبانه روز را با پلیس بجنورد همراه شدیم تا اتفاقاتی که مامور و سرباز با آن مواجه می شوند را ثبت کنیم؛ اتفاقاتی که باعث شد مامور نتواند پس از حضور در منزل فرزندش را در آغوش بگیرد.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها، یقیناً اکثر ما نمی‌دانیم یک پلیس در گشت، طی ۲۴ ساعت چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهد. شاید حداکثر تصور ما این است که ما گاهی به دلیل وجود مشکلی به ۱۱۰ زنگ زده و درخواست کمک می‌کنیم و خودرو گشت نیروی انتظامی پس از دقایقی به آدرس ما مراجعه و مسئله را بررسی می‌کند.

اما آیا می‌دانیم ممکن است طی یک روز چه اتفاقاتی برای یک مأمور پلیس رقم بخورد؟ برای پاسخ به این سوال خبرنگار خبرگزاری مهر تصمیم گرفت پس از اخذ مجوزهای لازم به مدت ۲۴ ساعت با ۲ گشت ۱۲ ساعته، یک شبانه روز خود را سپری کند.

از این رو ساعتی که تغییر شیفت اتفاق می‌افتاد به کلانتری رفتم تا رئیس کلانتری ما را به پلیس گشت معرفی کند. مأمور فردی با نام یاسر و سرباز همراه، جوانی با ۱۴ ماه خدمت به نام احمد بود.

رأس ساعت تعویض شیفت، پس از دریافت سلاح و مهمات توسط پلیس سوار بر ماشین شدیم. ۲۰ دقیقه‌ای گذشت که نخستین صدای بی سیم که ما را با نام شاهین ۳ (کد فرضی) می‌شناخت به گوش رسید.

صدای بی سیم پر بود از اعداد و ارقامی که از آنها سر در نمی‌آوردم؛ هرچند اواخر شیفت تقریباً با برخی از آنها آشنا شده بودم.

بی توجهی مردم علت برخی سرقت‌ها

نخستین مورد، اعلام یک مورد سرقت از مغازه بود. فوری به آدرس رفتیم. مرد ۴۰ ساله‌ای از سرقت برخی از لوازم مغازه‌اش به ارزش ۳ میلیون تومان خبر می‌داد. اما مشاهدات ما اینگونه بود که متأسفانه این کاسب هیچیک از موارد امنیتی را رعایت نکرده است. نه دوربینی کار گذاشته و نه حتی کرکره مغازه‌اش را پایین داده بود.

افسر گشت به ما می‌گفت اکثر سرقت‌ها از مکان‌هایی است که موارد ایمنی که هزاران بار گفته‌ایم و تذکر داده‌ایم، رعایت نشده است. ما که نمی‌توانیم برای هر مغازه یک مأمور بگذاریم لذا خود مردم نیز باید مراقبت کنند.

مأمور در حال نگارش صورت جلسه بود که مورد بعدی از پشت بی سیم اعلام شد. این بار تصادف؛ وقتی به محل رسیدیم برخورد شدیدی بین موتور سیکلت و یک خودرو اتفاق افتاده بود که موتور سوار آسیب جزئی دیده بود. پس از طی مراحل قانونی این مورد نیز سوار بر خودرو شدیم و دوباره در سطح محدوده به حرکت در آمدیم.

تا ساعت ۹ صبح مورد دیگری اعلام نشد که سرباز وظیفه در حین صحبت‌هایش گفت: آقای خبرنگار امروز که شما با ما هستی موارد این قدر کم است؛ باور کنید اکثر مواقع وقت کمی نیز برای استراحت نداریم. افسر گشت این حرف را تأیید کرد که بلافاصله مورد دیگری اعلام شد.

مزاحمت‌های تلفنی و اتلاف انرژی پلیس

با سرعت به محل رفتیم. در آدرس کسی حاضر نبود. از مرکز درخواست شد تا با شاکی تماس گرفته شود که پس از چند لحظه بیان شد تلفن شاکی خاموش است. محل نیز کاملاً آرام بود و خبری از مورد اعلام شده نرسید. متوجه شدم از موارد مزاحمت است. تا شب سه تا چهار مورد این اتفاق افتاد. حالا شما فرض کنید برای دیگر گشت‌ها نیز همین تعداد رقم خورده باشد. اینجاست که مشخص می‌شود یک مزاحمت تلفنی ساده چه حجمی از نیرو را اشغال می‌کند.

آرام آرام و پس از گذراندن موارد متعدد به حوالی ظهر رسیدیم. در حین خوردن ناهار بودیم که مورد فوری درگیری اعلام شد. ناهار نیمه رها شد و سوار بر خودرو شدیم. توجیهات لازم در ماشین انجام شد. افسر گشت می‌گفت: به هیچ عنوان از خودرو خارج نمی‌شوی و دخالتی در ماجرا نداشته باشی. به محل رسیدیم؛ ۲ نفر درگیر شده بودند و عده‌ای سعی می‌کردند جدایشان کنند. افسر و سرباز نیز وارد شدند.

درگیری‌هایی که برای سرباز عادی شده!

افراد درگیر شده که چهره‌هایی نه چندان موجه داشتند ول کن ماجرا نبودند. افسر و سرباز توانستند هر دو نفر را دستبند بزنند و به داخل خودرو هدایت کنند. من را نیز به ماشین راه ندادند و گفتند با تاکسی بیا. وقتی رسیدیم کلانتری افسر در حال نگارش صورت جلسه بود و سرباز لباس‌های خاکی شده‌اش را می تکاند. با او صحبت کردم و با صدایی آرام می‌گفت این موارد برایمان عادی شده است.

حوالی ساعت ۳ عصر تقریباً تماس‌های پلیسی کاهش یافته بود و سرباز فرصت داشت کمی در خودرو استراحت کند اما همچنان افسر مشغول گشت زنی بود. من هم که فقط نظاره‌گر فعالیت‌ها بودم به کلی خسته شده بودم و با خود گفتم این دو نفر چه می‌کشند؟

موارد یکی یکی اعلام می‌شد و افسر و سرباز به محل می‌رفتند. از اعلام سرقت گرفته تا برخی موارد اختلاف‌های خانوادگی. اما نزدیک به ساعت ۶ عصر بود که موردی اعلام شد. رمز را نمی‌دانستم و اما مشخص بود مورد جدیدی است. پس از پرسش فهمیدم اجرای حکم جلب است.

مقاومت متهم و آسیب دیدگی سرباز و مأمور

به محل که رسیدیم فردی حکم جلب شخصی را به ارزش ۶ میلیون تومان در دست داشت و به ما داد. به منزل بدهکار اشاره کرد. درب زدیم که زنی ۵۰ ساله در را باز کرد.

حکم جلب پسر ۲۵ ساله‌اش را نشان دادیم که ابتدا گفت او در خانه نیست اما مأمور گفت: باید منزل را بازرسی کنم؛ در بازرسی جوانی در همین سن و سال مشاهده شد که مادرش گفت: این برادرش است.

از وی کارت شناسایی خواستیم که یک لحظه به سمت درب حرکت کرد تا فرار کند. سرباز تونفای خود را محکم در دست گرفت و جلویش ایستاد.

جوان هر طور بود می‌خواست فرار کند. درگیری شدت یافت. جوان که از نظر بدنی بسیار قوی بود اجازه دستبند زدن نمی‌داد. در همان لحظه چماقی را برداشت تا به سرباز و افسر qvfi بزند و افسر گشت وقتی شرایط را دید از اسپری استفاده کرد. متهم دیگر نتوانست مقابله کند و تسلیم شد اما اسپری به سرباز نیز رسیده بود.

افسر خطاب به متهم گفت: چرا فکر کردی می‌توانی فرار کنی؟ حالا خوب شد؟ هم به خودت آسیب زدی و هم به این سرباز؛ بماند که پرونده‌ات نیز سنگین‌تر شد. البته در همان حین فهمیدم خود افسر نیز از اسپری در امان نبوده اما نمی‌خواهد رو کند. صورتش سرخ شده بود.

وقتی به مأمور از آسیب دیدگی خودش گفتم ماجرا را رو کرد و گفت: بله. به خودم هم رسید. حالا وقتی به خانه بروم حتی نمی‌توانم فرزندم را بغل کنم. این شغل ماست اما عاشقش هستم.

پس از رساندن این فرد به کلانتری شیفت تغییر کرد و همراه با گروه بعدی شدیم. ابتدای شب موارد جلب و اختلاف خانوادگی تعدادش بیشتر بود و یکی یکی انجام می‌شد. نکته قابل توجه در خصوص موارد جلب افراد به دلیل بدهی مالی، ارزش کم بدهی‌ها بود. اکثراً زیر ۵ میلیون تومان اما پلیس باید وظیفه خود را انجام دهد.

حدود ساعت ۱۱ شب بود که تعداد موارد اعلام شده بسیار کم شده بود. افسر جدید می‌گفت: آقای خبرنگار تا صبح می‌خواهی پیش ما بمانی؟ من نیز که از صبح بیدار بودم با تکان دادن سر فهماندم که نه!

افسر گفت: تا خود صبح بیدار هستیم و گشت می‌زنیم تا در شب سرقتی اتفاق نیفتاد.

تأمین امنیت چقدر دشوار است!

با این حال تا ساعت یک شب سوار بر خودرو بودم و دیگر تحمل بیدار بودن را نداشتم. خستگی جسمی از یک طرف، استرس و اضطراب فعالیت هم از طرف دیگر. شب که به خانه رفتم و می‌خواستم بخوابم با خود می‌گفتم: حقیقتاً بدون عشق به خدمت نمی‌توان بر سر این شغل دوام آورد.

چه دلی دارند افسران پلیس. چه همتی دارند خادمان نیروی انتظامی؛ و چه دشوار است تأمین امنیت.

حالا بیشتر آنها را درک می‌کردم. نه یک روز و نه یک هفته و یک ماه؛ بلکه هر روز و هر ساعت در این شغل باشی و با موارد مختلف درگیری مواجه شوی؛ چه دلی می‌خواهد خوش رفتاری و حفظ احترام تمام گروه‌ها. اینجاست که باید متوجه شویم پلیس تحت چه فشاری است. حال شما فرض کنید عده‌ای مغرض که می‌خواهند سوژه‌ای از پلیس بدست آورند و با تهیه فیلم از آن، پلیس را تخریب کنند.

این اتفاق نیز کم رخ نداده. عامدانه با پلیس تندخویی می‌کنند تا پلیس واکنشی نشان دهد. این را می‌توان برنامه اصلی دشمن در حوزه زیر سوال بردن نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران دانست.

کد خبر 4989496

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha