۲۰ خرداد ۱۳۸۶، ۸:۱۷

خاستگاههای اسلامی - یونانی اخلاق ابن‌رشد

خاستگاههای اسلامی - یونانی اخلاق ابن‌رشد

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: یکی از نکات قابل‌توجه در باب تفکر اسلامی فقدان تأملات جدی اخلاقی در آن است. دلایلی زیاد برای این مشکل برشمرده‌اند که یکی از آنها عدم بررسی دقیق نسبت دین و اخلاق در جهان اسلام است. در این مقال اندیشه‌های اخلاقی ابن‌رشد به عنوان یکی از معروفترین متفکران جهان اسلام بسط می‌یابد.

به گزارش خبرنگار مهر، ابن‌رشد نقدی شدید بر نظریۀ زبان اخلاقی اشعری دارد که خوبی و بدی را کاملاً در تطابق با دستورات خداوند تفسیر می کند. هدف از این نظریۀ اشعری تأکید بر قدرت و اقتدار خداوند بر هر چیزی، حتی بر مفهوم اصطلاحات اخلاقی است.

 ابن‌رشد معتقد است از آنجا که هر چیزی ماهیتی دارد و این ماهیت غایتی دارد، ما نیز به عنوان یکی از این امور  ماهیتی داریم و در جهت رفتارمان به غایت می رسیم. هدف یک گیاه رشد کردن است و هدف یک اره بریدن، اما هدف یک موجود انسانی چیست؟ یکی از اهداف نهایی ما شاد بودن و خودداری از اقداماتی است که منجر به ناخوشی می شود. در اینجا همتراز پنداشتن اصول اسلامی و ارسطویی مشکل نیست؛ فضیلت اخلاقی منجر به خوشبختی می شود و در صورتی که ما مطابق ماهیتمان رفتار کنیم ، قادر به رسیدن به خوشبختی خواهیم بود. یک بعد اساسی برای خوشبختی انسان وجود دارد که شناخت خوشبختی را با رفتار دینی و اخلاقی صحیح بسیار آسان تر می کند. ممکن است شخصی بخواهد که برای تمرکز کامل بر قوای فکری اش، به کلی دور از اجتماع زندگی کند، اما این نوع روش زندگی  نسبت به زندگی که در آن تمرکز بر تفکر همراه با اقدامات اجتماعی خاص است، در درجۀ پایین تری قرار دارد.

زمانی که ما بد رفتار می کنیم ، به  شانس‌مان  برای رشد انسانی آسیب  می رسانیم ، و این بر فرصتهای شخصی‌مان برای  رسیدن به خوشبختی و رشد به عنوان یک فرد تأثیر می گذارد.همچنین بر روابطمان با افراد دیگر تأثیر می‌گذارد ، به طوریکه منجر به ضعف جامعه می شود.

ابن‌رشد در بحثش دربارۀ "جمهور" افلاطون، افلاطون را با دیدگاه ارسطویی خودش بررسی می کند و متن آن را برای دولت معاصر به کار می گیرد. وی از نظریۀ تغییر و رو به زوال گذاشتن دولت ایده ال افلاطون، در قالب چهار دولت ناقص برای نشان دادن جنبه‌های سازمان سیاسی گذشته و معاصر در جهان اسلام استفاده می کند. او از متکلمان دورۀ خودش به عنوان یک خطر واقعی برای دولت و خلوص و پاکی اسلام یاد می کند.

ابن‌رشد در این اثر و آثار دیگرش اهمیت فهم دقیق رابطۀ بین مذهب و فلسفه را در دولت بیان می کند. وحی بر فلسفه ارجحیت دارد زیرا پیام آن نسبت به فلسفه به میزان بیشتری در دسترس است. پیامبر قادر به انجام کارهای است که از عهده فیلسوف خارج است، مانند آموزش توده ها ، پیش بینی آینده، ایجاد قوانین مذهبی و کمک به خوشبختی کل بشریت.

پیامبر از طریق وحی الهی یا الهام، قوانینی را ایجاد می‌کند که از طریق آن مردم به این درک و آگاهی می رسند که چگونه باید رفتار کنند. اعتبار پیامبر از طریق مهارت سیاسی به دست می آید. فیلسوف دانش نظری پیامبر را داراست، اما تنها پیامبر می تواند این دانش را به صورت قانون درآورد و تودۀ مردم را مجاب به اطاعت از آن کند. پیامبر علاوه بر دانش نظری که فیلسوف هم دارد، دانش عملی هم دارد، اما  محتوای شریعت تفاوتی با محتوای قانون فلسفی ندارد. پیامبر در رساندن این محتوا بهتر از فیلسوف است، و می تواند ایده‌های انتزاعی در بارۀ خوشبختی انسان را  در قالب نظریات سیاسی و هنجارهای اجتماعی به مردم انتقال دهد و از این طریق زندگی مردم را تنظیم کند.

در این میان پرداختن به موضع ابن رشد در باب فلسفه نیز قابل توجه است.  نقش فلسفه بسی مورد توجه ابن‌رشد قرار داشت. او اشاره دارد به اینکه ارسطو مردد بود تا جزء اصلی زندگی خیر را فعالیت فکری بداند یا مؤلفه‌ای دیگر را پررنگ نماید. به نظر او هریک از این مواضع را که اخذ نماییم الزامات اخلاقی خاصی را در پی خواهد آورد. او با تمایز قایل شدن میان افراد عادی و افراد فیلسوف سعی می کند نشان دهد خیر برای افراد عادی توسل به برهان نیست اما برای افراد فیلسوف و متفکرتوسل به برهان است. در اینجا است که باز و باز نسبتی میان فلسفه و دین در آرای ابن‌رشد مشخص می‌شود.

اسلام به نظر وی نظامی جامع است که سعی کرده با زبانی ساده و راحت مفاهمی اساسی دینی را در اختیار مسلمانان قرار دهد بدین جهت در این آموزه‌ها زبانی اخذ شده که افراد بتوانند براحتی با اصل آموزه‌های آن ارتباط برقرار نمایند. مردم عادی البته عقلانیت پشت سر این آموزه ها را نمی دانند و فیلسوفان به این دانایی دسترسی دارند اما این نکته بین دین و فلسفه تعارضی ایجاد نمی کند.

به نظر ابن‌رشد یکی از دلایل اهمیت و مرجعیت دین اسلام هم همین است که توانسته اصیلترین آموزه‌ها را با ساده‌ترین بیان ابراز نماید. آموزۀ دوگانگی حقیقت عده ای را بر آن داشته که تصور کنند ابن‌رشد قایل بدین نکته است که فیلسوفان بر دینداران مرجح هستند در حالی که این نکته از تبعات اندیشۀ ابن‌رشد نیست. او فقط خواهان نشان دادن این آموزه است که برای شناختن چیزی راههای گوناگونی وجود دارند و همین نکته راه را برای ورود بحث تأویل در اندیشه های وی باز می کند. او در کتاب فصل المقال به این نکته اشارت دارد که بالاترین درجۀ اندیشه تعارضی با آموزه های دینی  ندارد.

کد خبر 499112

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha