به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام رسول جعفریان استاد تاریخ دانشگاه تهران در یادداشتی با توجه به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که فرمود «اختلاف امتی رحمة»، به بررسی مصداقهای تاریخی اسلام و سپس نتیجه گیری از آن میپردازد:
همیشه فکر میکنم جمله معروف و منسوب به رسول (ص) «اختلاف امتی رحمة» به چه معناست؟ اگر اینجا، اختلاف، یعنی اختلاف نظر، با آن آیهای که میفرماید: و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» چه نسبتی دارد. معانی دیگری هم برای اختلاف گفته اند که از آنها میگذریم.
شاید بتوان گفت: دو نوع اختلاف هست، یکی اختلافی که رقابت زا و رو به ترقی باشد، دیگری اختلافی که به نابودی دو طرف، و دست کم به توقف منتهی میشود. البته آیه بر نابودی توان دو طرف در صورت اختلاف اشاره دارد.
اکنون سراغ مثالهای تاریخی برویم. یک وقتی مشروطه خواهی و ضدیت با مشروطه، دو جریان نیرومند شده بود، دو طرف دهها رساله علیه یکدیگر نوشتند. هر کدام، قدرت را در دست گرفتند، دیگری را اعدام کردند. عاقبت هم از دل آنها، بساط دیگری درآمد که هیچ ربطی به آنها نداشت. این توقف بود، اگر نه نابودی.
حال اگر سراغ مباحث متکلمان قرون نخستین اسلامی که قرن شکوفایی هم خوانده میشود بروید، خواهید دید که مباحث جدلی آنها، هیچ وقت سرو سامانی نیافت و به جایی نرسید. این متکلمان، و در رأس آنها معتزله، آن قدر ادعاهای تو در تو و متضاد و چالش برانگیز داشتند، و آن قدر حرفهای شگفت متعارض میان خودشان بود، که عاقبت همه شأن از بین رفتند و چیزی از آنان جز چند کتاب نماند.
منازعات فرقهای در دنیای اسلام، تا حد زیادی همین حالت را دارد. همه برای خود دلیل دارند، دلایل محکم و استوار، اما غالباً دلایلی است که حداکثر میتواند افراد داخل فرقه را راضی نگاه دارد، اما در بیرون، کمتر کسی تسلیم میشود. خوب، اگر واقعاً گوش میداد، شاید میپذیرفت. ممکن است بگویید این تسلیم نشدن، به دلیل انس گرفتن هر کدام با آرا و افکار جاری میان خودشان است. البته چنین است، و این مهم هم هست، اما اگر کسی به صد حدیث استناد کرد، و طرف دیگر به دویست حدیث استناد کرد، چه باید کرد؟ او میگوید احادیث تو ساختگی است و به عکس. اگر شما یک طرف بحث باشید، خواهید گفت: نکند شما طرفدار دیگری شده اید؟ خواهیم گفت نه، اما وقتی از بالا نگاه میکنیم، این منازعات را، اغلب، گرفتار وضعی میبینیم که ضمن اینکه هر کدام هزاران صفحه علیه یکدیگر مینویسند، نمیتوانند کاری از پیش ببرند. این وضع موجود جهان اسلام، شاهد آن است، خودتان آزمایش کنید. شاید بهتر باشد افراد داخل گروه خودمان را نگاه داریم و در برخورد با دیگران، به آنان تسامح را یاد دهیم.
حالا واقعاً، اگر قضایای اصلی فکری در یک جامعه، قضایای رایج در یک علم، در میان متفکران مختلف، حالت جدلی الطرفینی کانتی پیدا کرد، و هیچکدام نتوانستند دیگری را تسلیم کنند، آیا نتیجه آن جز یک کلاف سردرگم است که باید با قدرت باز شود؟ یعنی اگر متوکل به دفاع از احمد بن حنبل برخاست، میشود گفت مذهبی حنبلی رواج خواهد یافت، و اگر مأمون از معتزله دفاع کرد، آنها با قدرتی که دارند احمد بن حنبل را تعزیز خواهند کرد؟ این قدرت است که تصمیم گرفته نه اندیشه.
مسلماً همه ما به عنوان عضوی از یک جامعه مذهبی، یا یک حزب سیاسی، مدافع دیدگاههایی هستیم، اما اینکه عرض کردم نگاه از بالا، یعنی اینکه اگر در شرایطی، اختلاف نظر تبدیل به چیزی شد که قدرت و توان یک قوم یا دو قوم درگیر با هم را نابود کند، چه باید کرد؟ چه راه خلاصی خواهد بود؟ اگر معنای آیه این نیست، پس چیست؟ راه این است که آن قدر اختلاف را توسعه دهیم که همه از بین برویم؟
این اختلاف میتواند کلامی یا فلسفی یا دینی یا حتی سیاسی باشد. آیا باید نزاع، به نقطهای برسد که جنگ شود و مثلاً در مثال ما، به جایی برسد که معتزله نابود شوند، یا باید راهی برای آن یافت که به نقطه جنگ که نقطه نابودی است نرسد؟
بحث بنده سیاسی نیست، و کاری به مسائل روز هم ندارم، به عکس میخواهم آن را به عنوان اصلی در مباحثات جاری در تمدن اسلامی مطرح کنم. ما در میان اختلاف نظرهای فکری، تا کجا پیش رفتیم. یعنی منهای مداخله قدرت؟
به نظر بنده، مجموعه مباحث در تمدن اسلامی، پیشرفت مختصری را نشان میدهد، اما آن اندازه عقل و درایت در کار نیست تا اینها در یک مسیر درست پیش برود. شاید همه دنبال پیروزی صددرصدی فکری هستند، همه چیز را سیاه و سفید میبینند، انعطاف ندارند و از نظر دینی انعطاف را نابودی و شکست میدانند.
تا وقتی ما نتوانیم از کلافهای سردرگم فکری، در حوزه علوم درآییم، پیشرفتی نخواهیم داشت. ممکن است همیشه پنج درصد مخالف خوان باشند، این اشکال ندارد، اما جامعه برای نجات راهی ندارد جز اینکه انتخاب کند، و جامعه را بر اساس انتخاب خود به پیش ببرد. این مسأله باید راه حلی داشته باشد، چرا که برخی به این نقطه رسیده اند، و پیش رفته اند، اما ما هنوز در همان کلاف سر در گم هستیم و هنوز مشغول استدلال کردن و داد و فریاد، و منادی باطل بودن دیگران و اصرار بر درستی هر چه داریم و....
نظر شما