۱۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶

نقد و بررسی کتاب «ترس و لرز» نوشته‌ سورن کی‌یرکگارد

اگر کی‌یر کگارد با قرآن آشنا بود مسائلش بهتر حل می‌شد

 اگر کی‌یر کگارد با قرآن آشنا بود مسائلش بهتر حل می‌شد

ابراهیم دیزگاه گفت:به‌نظر اگر کی‌یر کگارد با قرآن آشنا بود، بهتر می‌توانست مسائل را حل کند.از آن‌جایی‌که قرآن عصاره‌ای است از کتاب‌های مقدّسُ پروژه‌ کی‌یر کگارد با استناد به آن موجه‌تر می‌شد

خبرگزاری مهر_گروه فرهنگ و اندیشه: سومین نشست از سری میزگردهای آزاد ادبی «درنگ» برگزار شد. در این نشست نقد و بررسی کتاب «ترس و لرز» ابراهیم اکبری دیزگاه (داستان‌نویس، منتقد ادبی و پژوهشگر حوزه‌ی ادبیات)، مصطفی شعبانی (پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه) و علی‌رضا سمیعی (منتقد ادبی و پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه) با اشاره به مسئله‌ی «یاریگری»، مفهوم (دیگری) را در نظریات فلسفی کی‌یر کگارد، به‌خصوص در کتاب (ترس و لرز) مورد بحث و بررسی قرار دادند. این نشست با همکاری معاونت فرهنگی هلال احمر برگزار شد.

*کی‌یرکگارد؛ شاگرد وفادار و منتقدِ «هگل» / زندگی حضرت ابراهیم با فرم داستان

علی‌رضا سمیعی منتقد ادبی در ابتدای این نشست با اشاره هگل گفت: کی‌یر کگارد یک فیلسوف دانمارکی است؛ از شاگردانِ در ابتدا وفادار و در ادامه، منتقدِ «هگل». اگر بخواهیم درباره‌ی کتاب (ترس و لرز) کی‌یر کگارد صحبت کنیم، ناچاریم به کتاب (یا این یا آن) هم اشاره‌هایی داشته‌باشیم، زیرا (ترس و لرز) به‌نوعی ادامه‌ی (یا این یا آن) است. این دو کتاب و کتاب (تکرار) را در سنّ سی سالگی، در یک سال منتشر می‌کند؛ که از نظر مفهومی خیلی به‌هم نزدیک‌اند. می‌شود گفت مفاهیم و مسائل دو کتاب اوّل در (ترس و لرز) به کمال رسیده‌اند. به‌عبارتی کتاب (ترس و لرز) نقطه‌ی عطفی است برای دیالوگ کی‌یرکگارد با ساختار مسیحیّت در جامعه‌ی زمان خودش. (ترس و لرز) در ابتدای انتشار، به‌عنوان یک اثر ادبی محسوب می‌شود؛ چون با فرمی داستانی به روایت زندگیِ حضرت ابراهیم (ع) می‌پردازد.

وی در ادامه گفت: برای تمرکز روی مسئله‌ی (یاریگری) می‌توانیم به‌واسطه‌ی امکاناتی که در سخن این فیلسوف گشوده شده، پرسش‌های خود را تکرار کنیم: ما چه نسبتی با «دیگری» داریم و چطور در ارتباط با «دیگری»، خود را تعریف می‌کنیم؟ برای پاسخ به این‌گونه پرسش‌ها ابتدا باید طرح اندیشه‌ی کلّی این فیلسوف را بررسی کنیم: کی‌یر کگارد را پدر اگزیستانسیالیسم می‌دانند. اگزیستانسیالیسم و سایر مباحث فلسفی که روی «فرد» تمرکز دارند، احتمالاً بعد از یک دوره‌ی بحرانیِ ظهور فلسفه‌های نظام‌ساز آمده‌اند. در طرح افلاطون، هرچه روی زمین وجود دارد، سایه‌ای است از صورتی مثالی در آسمان که در عالی‌ترین وضعیّت خود هستند. بحرانی که در رابطه با این طرح وجود دارد این است که فردیّت هر انسان انعکاس کدام صورت مثالی است؟ آیا من به‌عنوان مجموعه‌ای از انعکاس صورت‌هایی مثالی در شکل صفات گوناگون، قادر به کشف و درک فردیّت خودم هستم؟ این تناقض و بحران باعث می‌شود که طرح ارسطو ضروری شود. طرح ارسطو به شناخت ماهیّت فرد می‌پردازد. نظرات کی‌یر کگارد به افلاطون نزدیک‌تر است تا ارسطو.

سمیعی ادامه داد: پس از طرح نظام‌های کلّی و فراگیر، جای طرح فرد خالی باقی می‌ماند. این بحران زمانی اتّفاق می‌افتد که یکی از عالی‌ترین فلسفه‌های نظام‌ساز توسط هگل ساخته شده‌است. کی‌یر کگارد در کتاب (پی‌نوشت‌های ناعلمی پایانی بر پاره‌های فلسفی) می‌نویسد: «هگل قصری از نظریه ساخته که همه‌چیز در عالی‌ترین وضعیّت خودش قرار دارد، امّا خودش مثل گداها بیرون قصر زندگی می‌کند.» علّت این انتقاد تندِ او به هگل این است که این سوال را برایش بی‌پاسخ گذاشته: «من که هستم، کجا قرار دارم و چه باید بکنم؟» انگار هر انسان باید (تفرّداً) جای خود را در نظام پیدا کند. لذا بحرانِ کی‌یر کگارد، بیرون کشیدنِ (من) از یک نظامِ عریض و طویل فلسفی است. اگر روی (من) تمرکز کنیم، یک قدم به طرح فلسفیِ کی‌یر کگارد درباره‌ی (یاریگری) نزدیک‌تر می‌شویم؛ چون از دیدگاه این فیلسوف لحظه‌ای که انسان دست به عمل می‌زند، ساخته می‌شود. یا به‌عبارتی دیگر، انسان با عملش ساخته می‌شود. عملی که ساخته، دوباره روی او منعکس شده و او را می‌سازد. حال باید دید این (عمل) چیست و چطور با (دیگری) نسبت پیدا می‌کند.

*کی‌یرکگارد نمی‌سازد، انتخاب می‌کند

یحیی شعبانی پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه هم در این نشست گفت: اگر به فلسفه‌ی کی‌یر کگارد دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم که او نمی‌خواهد بسازد، بلکه می‌خواهد انتخاب کند. چنان‌که شعار معروف سقراط «خودت را بشناس.» را عوض می‌کند و می‌گوید: «خودت را انتخاب کن.» یعنی: انتخاب خودت باش. بشو، آنچه هستی. این شعار روی بسیاری از فیلسوفان آلمانی به‌ویژه هایدگر تأثیر گذاشته‌است. زمانی‌که کتاب (رساله‌ی زمان) هایدگر را می‌خوانیم، حتّی در فرم زبان، ردّ پای کی‌یر کگارد را می‌بینیم. تمرکز بحث امروز ما روی کتاب (ترس و لرز) است. داستان این کتاب روایت اضطراب و ترس و لرزی است که حضرت ابراهیم (ع) در سفر سه روزه‌اش به کوه (موریه) برای قربانی کردن فرزندش (اسحاق) به فرمان خدا-طبق روایت کتاب مقدّس انجیل- حس می‌کرد. عصاره‌ی فلسفه‌ی کی‌یرکگارد را می‌توان در آموزه‌ی سه مرحله‌ای‌اش برای تجربه‌ی زندگی جست که عبارتند از: «۱- مرحله‌ی زیباشناختی (aesthetic)، ۲- مرحله‌ی اخلاقی (ethical) و ۳- مرحله‌ی دینی (religious).» در (ترس و لرز) شاهد واشکافی مرحله‌ی سوم هستیم. در این سه مرحله با سه گام از شناخت دیگری آشنا می‌شویم. بدون این سه مرحله، فقط (من) وجود دارم و پیگیری امیال بی‌واسطه‌ی من، بدون هیچ‌گونه قانون و محدودیّتی.

اکبری دیزگاه در واکنش به سمیعی گفت: البتّه در این شرایط، هم (دیگری) وجود دارد، ولی به‌عنوان ابژه‌ی تولیدِ تسخیر، تصرّف و لذّت بیشتر برای (من).

*اخلاق به مفهوم (دیگری)

شعبانی در ادامه این بحث گفت: بله. اگر (دیگری) در این شرایط وجود داشته باشد، ابژه‌ای است تحت تملّک (من) که از آن استفاده کنم. با وجود این‌که خصم کی‌یر کگارد متوجّه (هگل) است، ولی هم‌چنان انتخاب کلمات، ادبیّات و تا حدّی روش‌شناسی‌اش هنوز هگلی است.

درادامه هم سمیعی اضافه کرد: در واقع با ملغی کردن طرح هگلی (تز و آنتی‌تز)، مفهوم (سنتز) را زیر سوال می‌برد و می‌گوید: «یا باید این را انتخاب کنی یا آن را.»

اکبری دیزگاه در این لحظه این طور واکنش نشان داد: می‌توان گفت دغدغه‌ی اصلی هگل تاریخ و فلسفه است، در حالی‌که کی‌یر کگارد تاریخ را تبدیل می‌کند به زندگی و فلسفه را به تفکّر. با گرته‌برداری از اندیشه‌ی هگل، کی‌یر کگارد می‌گوید: «تفکّر، زخمِ زندگی است.»

شعبانی در تکمیل این سخنان افزود: البتّه کی‌یر کگارد در برخی مفاهیم کلیدی مانند (واسطه‌گی) از هگل فاصله می‌گیرد. در اندیشه‌ی کی‌یر کگارد سایه‌ای از دیگری وجود دارد که قرار است در تملّک (من) قرار گیرد. در ویژگی دوّم (حیات اخلاقی)، خود لغت (اخلاق) از قدیم به‌معنای (دیگری) بوده‌است. در این مرحله از اندیشه‌ی کی‌یر کگارد (دیگری) مطرح می‌شود. ویژگی مرحله‌ی اخلاقی این است که فرد، ذیل یک فانون کلّی زندگی می‌کند؛ قانونی که خودش آن را وضع نکرده‌است. در این شرایط (دیگری) به قیمتِ قربانی کردن (فردیّت) به‌وجود می‌آید، زیرا ویژگی (فردیّت) وضعِ قانون توسّط خودش است. قانون در شکل اصیلش باید در قالب (اوّل شخص) روایت شود، در حالی‌که در مرحله‌ی اخلاقی کی‌یرکگارد قانونی کلّی با نظرگاه (سوم شخص) بیان می‌شود. در این وضعیّت مفهوم (دیگری) قابل طرح است. این مفهوم از (دیگری) را در اندیشه و آرا فیلسوف‌های دیگر مانند ادموند هوسرِل، مارتین هایدگر و امانوئل لِویناس هم می‌بینیم.عصاره‌ی مرحله‌ی سوم (دینی یا ایمانی) در کتاب (ترس و لرز) کی‌یر کگارد تبلور یافته‌است. در این مرحله، کی‌یر کگارد از تعلیق قوانین اخلاق صحبت می‌کند. (دیگری) در این مرحله تبدیل شده به (دیگری) مطلق. در واقع، (دیگری) همان خداست. این را هم اضافه کنم که در اندیشه‌ی هگل (دیگری مطلق) معنای منفی دارد؛ زیرا برخلاف دیدگاه هگل که دو دیگری یا دو (ضد) در مرحله‌ی بالاتر به صلح و آشتی می‌رسند، این فرآیند دیالکتیک و حل شدن تناقض‌ها برای (دیگری مطلق) اتّفاق نمی‌افتد. پس می‌توان گفت از دیدگاه کی‌یر کگارد (دیگریِ مطلق) آن (دیگری) است که شکافش با (من) هیچ‌گاه از بین نمی‌رود.پس در سه شکلِ زیستِ زیباشناختی، اخلاقی و دینی از دیدگاه کی‌یرکگارد، در مرحله‌ی اوّل (دیگری) به‌شکل سایه، در مرحله‌ی دوّم (دیگری) به‌شکل کلاسیک و در مرحله‌ی سوم (دیگری) به شکل (دیگری مطلق) وجود دارد.

* (دیگری) به‌مثابه (نهاد)

اکبری دیزگاه نویسنده و منتقد ادبی در هنگام بحث اصلی خود گفت: از دیدگاه برخی مفسّرین این سه ساحتی که کی‌یر کگارد از آن حرف می‌زند، به فرم مرحله‌ای است و خود فیلسوف - طبق یادداشت‌های شخصی‌اش – آن‌ها را طی کرده‌است: مرحله‌ی اوّل را در قالب کامجویی از زن‌ها بیان می‌کند. دالّ مرکزی مرحله‌ی دوّم از نظر او مسئولیّت و تعهّد اخلاقی است. کی‌یر کگارد قهرمان این مرحله را (سقراط) می‌داند که جام شوکران را سر کشید که از قاعده‌ی اخلاقی خارج نشود. امّا مرحله‌ی سوم (زندگی ایمانی) از دیدگاه این فیلسوف، اطاعتِ محض از دیگری است. او در (ترس و لرز) حضرت ابراهیم (ع) را بالاتر از قهرمان و شهسوار و وارث ایمان می‌داند، زیرا در مرحله‌ی ایمانی باید بدون چون و چرا از دستورات (دیگری) پیروی کرد؛ خدا از ابراهیم می‌خواهد اسحاق را -که نور دیده‌اش است- قربانی کند. قربانی کردن در این ماجرا به‌منظور تقرّب به دیگری تعریف می‌شود.با این مقدّمه می‌توان گفت پروژه‌ی کی‌یر کگارد در (دیگری) تعریف می‌شود، ولی با ساحت‌های مختلف. در کتاب (ترس و لرز) -که ساحت زندگی ایمانی و دینی (ایده‌آل نویسنده) است- (دیگری) به‌شکل (مطلق) تعریف شده‌است، لذا خودِ کی‌یر کگارد با اتّکا بر همین نظر، دیگری‌ستیز است. این فیلسوف در عمر چهل و دوساله‌اش (به‌طور خاص بیست و دو سال آخر) سه تا درگیری جدّی فلسفی دارد: اوّلین درگیری‌اش با نهاد آکادمیک (با نمایندگی هگل)، دوّمی با نهاد مطبوعات (برای نخستین بار یک روزنامه‌ی تک‌نفره منتشر می‌کند) و سومین درگیری‌اش هم با کلیساست. در واقع قصد نهایی او این است که (دیگری) به‌مثابه (نهاد) را از بین ببرد تا انسان‌ها به‌واسطه‌ی (فردیّت) خود به تعهّد اخلاقی و ایمانی دست پیدا کنند.

شعبانی در واکنش به وی ادامه داد: البتّه این موضوع را هم در نظر داشته باشیم که از دیدگاه کی‌یر کگارد در کتاب (ترس و لرز) برای شوالیه‌ی ایمانی (دیگری) وجود ندارد. امّا در کتاب (اَعمال عشق)، به‌واسطه‌ی همسایگی ذکر شده در کتاب مقدّس سعی می‌کند طرحی متفاوت از (دیگری) را ترسیم کند.

اکبری دیزگاه هم تاکید کرد: فکر می‌کنم این مفهوم (دیگری) که نزدیک به کتاب مقدّس است به ساحت دوّم نزدیک می‌شود.

شعبانی هم گفت: جایی از کتاب مقدّس که مفهوم (همسایگی) طرح می‌شود، ذیل مفهوم (عشق) قرار می‌گیرد و مفهوم عشق در ساحت اخلاق وجود ندارد، بلکه در ساحت ایمان شور و عشق تعریف می‌شود.

*بازپس‌گیریِ اسحاق به لطفِ محال

سمیعی در ادامه این بحث با اشاره به متن کتاب ادامه داد: کی‌یر کگارد خیلی سقراط را دوست دارد ولی جایی از کتاب (ترس و لرز) می‌گوید: «سقراط نامتناهی را از دست می‌دهد.» این همان نقطه‌ای است که انتقاد هایدگر از تاریخ فلسفه- به‌خصوص سقراط و ارسطو- آغاز می‌شود؛ سقراط، وجود را معلّق می‌کند. در حالی‌که «ابراهیم، اسحاق را به لطفِ محال باز پس می‌گیرد. او حتّی لحظه‌ای هم یک قهرمان تراژدی نیست. بلکه به‌کلّی چیز دیگری است: یا قاتل است، یا مؤمن. ابراهیم حدّ وسطی که قهرمان تراژدی را نجات می‌دهد ندارد.» خداوند در هفتاد سالگی به دعای ابراهیم –که خواسته مؤمنین را در نسل او بگذارد - پاسخ می‌دهد. بحرانی که برای حضرت ابراهیم پیش می‌آید، فقط کشتن فرزندش نیست؛ بلکه باید سرمنشأ مؤمنین را نابود کند. از طرف دیگر این موضوع به‌نوعی نقض سخن خداوند توسط خودش است. به همین دلیل، باز پس گرفتنِ اسحاق، معنای عجیب و غریبی پیدا می‌کند. در (ترس و لرز) مثالی از اساطیر یونانی هم وجود دارد: آگاممنون فرمانده‌ی جزایری است که باید به تروا حمله کنند، چون تروا قانونی را که ضامن اتّحاد با یونانیان است شکسته. از طرف دیگر در کشتی‌اش طاعون آمده و هم‌زمان در دریا طوفان بزرگی رخ می‌دهد. پیشگویی به او می‌گوید: «برای حفظ صلح یونان باید دخترت (ایفیگنیا) را قربانی کنی.»

اکبری دیزگاه هم گفت: البتّه کی‌یر کگارد قربانی کردن دخترِ آگاممنون را هم جزو ساحت دوّم (اخلاق) می‌داند.

سمیعی هم تأیید وی گفت: بله. از این نظر، کی‌یر کگارد می‌گوید: «ایفیگنیا باید به خودش افتخار کند، چون با مرگش صلح را به یونان بازمی‌گرداند. ولی درباره‌ی اسحاق این‌گونه نیست.» حتّی اگر فرض کنیم حضرت ابراهیم تعلّق خاطری به فرزندش ندارد (که دارد)، خداوند از او خواسته نسل مؤمنین و به‌عبارتی (ایمان) را از بین ببرد و این مسئله برای او بحران بزرگی است. امّا مسئله این است: زمانی‌که ابراهیم قربانی کردن را آغاز می‌کند، نامتناهی را به‌دست می‌آورد. وقتی نامتناهی را به‌دست می‌آوری، مقیاس سنجشت تغییر می‌کند؛ در این وضعیّت اخلاق و ایمان ناهم‌مقیاس‌اند.زمانی‌که می‌گوئیم کی‌یر کگارد دستگیری از دیگری را معلّق کرده، هنوز با مقیاس اخلاق مسئله را می‌سنجیم. وقتی نامتناهی را به‌دست آورده‌باشی، کلّ زندگی (ابد و ازل) در دست‌های توست، بدون این‌که هیچ کرانه‌ای برای آن متصوّر باشد. اگر اصالت پراتیک کی‌یرکگارد را در نظر بگیریم، پیش از آن‌که جزو مسیحیان گوشه‌گیر باشد، تحت تأثیر قدیسان دوره‌ی دوّم است. این قدیسان اروپایی برخلاف قدیسان دوران قبل، میان مردم می‌رفتند، در کشت زمین‌ها و درمان بیماران به آن‌ها کمک می‌کردند. در این دوران، اروپا توسط مسیحیّت آباد و قابل سکونت شد. این نوع دستگیری از دیگری، دستگیری از منحل شدن در دیگری نیست؛ بلکه ساختن خویشتن است. تو برای بازسازی خودت، از دیگری دستگیری می‌کنی؛ این همان شکافی است که طرح کتاب (ترس و لرز) را به مسئله‌ی (دیگری و یاریگری) متصّل می‌کند.

*فردیّت؛ مجموعه‌ای از متناهی و نامتناهی، ایده‌آل و واقعیّت

شعبانی در ادامه بحث به حضرت ابراهیم به عنوان قهرمان اشاره کرد و افزود: تفاوت آنتیگونه به‌عنوان یک قهرمان تراژدی با حضرت ابراهیم این است که تراژدی نیاز به تماشاگر دارد؛ به این معنا که قهرمان تراژدی می‌تواند خودش را توضیح دهد. از دیدگاه هگل تناقض‌ها در مراحل بالاتر تبدیل به صلح می‌شوند؛ آگاممنون هم برای صلح یونان دخترش را قربانی می‌کند. در تاریخ تراژدی از یک تاریخی به بعد، گروه کُر وارد صحنه می‌شود. قهرمان تراژدی گروه کُر را به شهادت می‌گیرد. امّا حضرت ابراهیم نمی‌تواند کسی را به شهادت بگیرد، به‌همین خاطر کی‌یرکگارد او را (قهرمان سکوت) می‌نامد.نکته‌ی دیگر این است که حضرت ابراهیم اطمینان دارد که اسحاق را در شکل متناهی‌اش پس می‌گیرد. کی‌یر کگارد در کتاب (بیماری تا سرحدّ مرگ) می‌گوید: «انسان تلفیق یا سنتزی است از درون، بیرون – دهن، عین – ایده‌آل، واقعی. هرگاه یکی از آن‌ها به دیگری غلبه پیدا کند، نوعی بیماری بروز می‌کند.» اگر ابراهیم اسحاق را قربانی کند، نه با این فرض که خدا اسحاق را در همین دنیا به او بازگرداند، مثل زمانی است که رقّاص بالا پریده و دیگر پایین نمی‌آید؛ یأسی که در این وضعیّت نامتناهی شکل می‌گیرد نوعی بیماری روانی است. حرف اصلی کی‌یر کگارد در این کتاب این است: «فردیّت مجموعه‌ای از متناهی و نامتناهی، درون و بیرون، ایده‌آل و واقعیّت است.»

از دیدگاه کی‌یر کگارد جهش ایمانی دو گام دارد: در گام اوّل شهسوار ایمان تمام وجودش را در یک میل جمع می‌کند. (حضرت ابراهیم تمام میلش را در عشق به فرزندش جمع کرده‌است؛ پس تمام وجود ابراهیم شده اسحاق.) گام دوم مرحله‌ی ترک نامتناهی است؛ یعنی می‌تواند به آن میل شمشیر بکشد. امّا حضرت ابراهیم به معاد ایمان دارد و باور دارد خداوند در همین دنیا اسحاق را به او برمی‌گرداند.

اکبری دیزگاه با ورودبه این بحث گفت: ساره باور ندارد که بتواند در هفتاد سالگی باردار شود، ولی ابراهیم به قدرت خدا ایمان دارد؛ یعنی حتّی اگر قوانین علمی زیر سوال برود، به امر محال باور دارد.

شعبانی هم تاکید کرد: کی‌یر کگارد می‌گوید: «ابراهیم به وجود اسحاق شاد است؛ حتّی بعد از امر نامتناهی وجوب ایمان.» او این شادی را با حضرت ایّوب مقایسه می‌کند و معتقد است شادیِ ابراهیم بعد از امتحان الهی، از ایّوب بیشتر است.

*خدا عذاب نمی‌فرستد، امتحان می‌کند

اکبری دیزگاه در ادامه سخنان خود با اشاره به کتاب مقدس گفت: کی‌یر کگارد بر خلاف کتاب مقدّس که می‌گوید: «خداوند عذاب می‌فرستد.»، معتقد است خداوند امتحان می‌کند. بعد از کی‌یر کگارد افراد زیادی (از مسیحیانِ معتقد تا نازی‌ها) با استناد به ساحت سوم فلسفی او در مواجهه با (دیگری) گفتند: «من ایمان دارم، پس می‌توانم کافران را بکشم! این‌گونه به خدا نزدیک‌تر می‌شوم.» این باور از قرائتِ کی‌یر کگارد از ماجرای ایمان و کشتن (قربانی)، روی گروه‌های زیادی از جمله نازی‌ها تا استانیلیست‌ها و حتّی داعش تأثیر گذاشته‌است. ظاهر ماجرا این است که کی‌یر کگارد به‌دلیل جوانی یا درگیری جدّی‌اش با طرفداران هگل، ماجرای حضرت ابراهیم را مطرح می‌کند. اگر این ماجرا با دیدگاه تاریخی بررسی شود، مسئله به‌گونه‌ای دیگر است؛ در دوره‌ای که حضرت ابراهیم زندگی می‌کرد، قربانی کردن فرزند از نظر جامعه موضوع غریبی نبود. امّا چرا کی‌یر کگارد سراغ این ماجرا نمی‌رود؟ به‌نظر من اگر کی‌یر کگارد در سنّ بالاتری این کتاب را می‌نوشت، نگاهش به ماجرا این‌گونه نبود. مرگِ این فیلسوف هم به‌گونه‌ای نشان‌دهنده‌ی افراط در تمام جوانب شیوه‌ی زندگی او (نشستن، نوشتن، بیداری و …) است. جالب این‌جاست که در زمان حیات کی‌یر کگارد در دانمارک خبری از فلسفه نیست و رقابتی در تفکّر و نگارش در این حوزه با او وجود ندارد، امّا او معتقد است چون پدرش در جوانی مرتکب گناهی شده (به خدا دشنام داده)، فرزندانش بیشتر از سی و چهار سال عمر نمی‌کنند. به‌همین خاطر کی‌یر کگارد با عجله کتاب‌های مهمّش را می‌نویسد. بعد از سی و چهار سالگی، (بیماری تا سرحدّ مرگ) را می‌نویسد و معتقد است: «نوشتن، نوعی بیماری است. انقدر می‌نویسم تا بمیرم.»

*ایمان مستلزمِ تاریخ است

شعبانی در ادامه افزود: کی‌یر کگارد معتقد است: «عصر ما به‌خوبی امر شر را درک کرده‌است و مردم معتقدند از خلال امر شر می‌توان به فردیّت رسید.» همچنین می‌گوید: «ایمان هم مستلزم، هم نیازمند زمان است؛ به این معنا که هیچ‌کس حق ندارد از حضرت ابراهیم پیروی کند. بلکه پدیده‌ی ایمان ابراهیمی در قالب حوادث روزمره برای ما اتّفاق می‌افتد.» قرار نیست همیشه به شکل کشتن یا قربانی کردن باشد، مثلاً در مورد خود کی‌یر کگارد این پدیده در قالب نامزدی‌اش با رژین اولسن اتّفاق می‌افتد. ژان وال می‌گوید: «کلّ مسئله‌ی ایمان این است که آیا من قادرم طراوت و تازگیِ لحظه‌ی آغاز را تکرار کنم؟» کی‌یر کگارد هم با استناد به این جمله از خود می‌پرسد: «آیا ده سال دیگر من می‌توانم لحظه‌ای را که عاشق این زن شدم، دوباره تجربه کنم؟» جوابش ساده است. می‌گوید: «من ایمان ندارم، پس ازدواج نمی‌کنم.» و جایی دیگر می‌گوید: «من با این‌که ایمان نداشتم، توانستم تا حدودی این پدیده را درک و تفسیر کنم.» در مقابل، پدیده‌ی داعش را در نظر بگیرید: اولیور روآ می‌گوید: «پدیده‌ی سَلَفی‌گری (دین و الهیّات) و (دین و تاریخ) را از هم جدا می‌کند.» در حالی‌که کی‌یر کگارد معتقد بود: «ایمان مستلزم زمان (تاریخ) است.» یعنی اگر قرار است من تجربه‌ی ایمانی داشته باشم، باید آن را در تجربه‌ی تاریخی ببینم؛ مثلاً در پدیده‌های زندگی خصوصی و شخصی‌ام. امّا داعش با داخلِ پرانتز قرار دادنِ تاریخ هزار و چهارصد ساله، برگردد به تجربه‌ی سَلَفیان.

اکبری دیزگاه هم در واکنش به این بث گفت: داعش و گروهک‌های تندروی دیگر معتقدند به‌خاطر عشق به خدا و رفتن به بهشت، آدم‌هایی را می‌کشند که از آنها نفرت دارند، در حالی‌که کی‌یر کگارد معتقد بود: «حضرت ابراهیم عاشق اسحاق بود.»

*روایت کی‌یر کگاردی از شخصیّت ژان والژان

سمیعی در ادامه بحث خاطرنشان کرد: در قرآن، خداوند به حضرت محمّد (ص) می‌فرماید: «ان‌قدر برای این مردم زحمت می‌کشی که جان عزیزت را در این راه می‌دهی.» هر پیامبر در دوره‌ی خودش، محلّ اتّصال امر نامتناهی و متناهی است. هر پیامبر در خدمت به امّت خودش، ایمانش را آزمایش می‌کند. حضرت ابراهیم بعد از شکستن بت‌ها، مردم خودش را از دست می‌دهد ولی دوباره می‌تواند مردم را به‌دست بیاورد. اساساً طرح ایمان (اتّصال متناهی به نامتناهی) طرحِ بنا کردن زندگی از نو به‌شکلی ایثارگرایانه است. ما زندگی‌مان را محاسبه می‌کنیم. از نیمه‌ی دوّم قرن بیستم، در فلسفه‌های علمی (به‌خصوص نظریه‌های فوکو و کانت) ناهم‌مقیاسی مسئله‌ی مهمّی محسوب می‌شود. اگر با این درکِ جدید از مسئله‌ی (ناهم‌مقیاسی) سراغ کتاب (ترس و لرز) برویم، قرائت متفاوتی از ایمان خواهیم داشت: «دیگری همان کسی است که با پرداختن به آن، تفرّد را به‌دست می‌آوریم.»

برای مثال شخصیّت (ژان والژان) را در (بینوایان) ویکتور هوگو در نظر بگیرید: انگار ویکتور هوگو با طرحی کی‌یرکگاردی به‌مسئله‌ی ایمان، روایت سیر و سلوک ایمانِ شخصیّت ژان والژان را نوشته‌است. ژان والژان در مراحلِ مختلف، اسامی متفاوتی هم برای خودش دارد. شخصیّت (ژاوِر) در رمان نماد (اخلاق و قانون) است. ژاور در یک بحرانِ اخلاقی گیر کرده: اگر ژان والژانی را که جانش را نجات داده، دستگیر کند، به قانون اخلاقی خودش پشت کرده و اگر او را دستگیر نکند به قانونِ اخلاقیِ شغل و وظیفه‌اش به‌عنوانِ پلیس. به‌همین خاطر در فصل آخر برای نشان دادن پیروزیِ ایمان بر اخلاق، ژاور خودش را می‌کشد. زمانی‌که ژان والژان از زندان فرار می‌کند، ان‌قدر شرور است که می‌خواهد تنها کسی را که به او پناه داده (کشیش) را بکشد و اموالش را بدزدد. امّا از کشتن کشیش منصرف می‌شود و فقط بشقاب‌های نقره را می‌دزدد. پلیس او را به‌همراه مال دزدی دستگیر می‌کند و نزد کشیش برمی‌گرداند. کشیش به آن‌ها می‌گوید: «من خودم بشقاب‌ها را به او هدیه دادم. این شمعدان‌ها را هم جا گذاشت.» بعد از رفتن پلیس‌ها، کشیش به ژان والژان می‌گوید: «من با این شمعدان‌ها تو را از شیطان خریدم و به خدا فروختم.» البتّه ژان والژان هنوز متحوّل نمی‌شود، چون سکّه‌ی آن پسربچّه را هم می‌دزدد. بعد از رسیدن به یک دوراهی، در باغ مادلن کار می‌کند و شهر را می‌سازد. در شخصیّت ژان والژان همه‌چیز حل شده‌است، تا جایی‌که حتّی خودش را هم فدا می‌کند. عمداً مسئله‌ی نجات ماریوس را پنهان می‌کند و کوزت را از دست می‌دهد. امّا در نهایت متوجّه می‌شود با از دست دادنِ نامتناهی (دیگری که این‌جا کوزت است) زندگی را به‌دست آورده‌است؛ در واقع دیگری را از نو بنا می‌کند.

*دیگریِ دینی با عشق آگاپه‌ای

شعبانی در خاتمه گفت: طرحِ کی‌یر کگارد در (ترس و لرز) طرحِ شکست‌خورده‌ای است. بعد از این کتاب، سعی می‌کند در کتاب (آثار یا اعمال عشق) این طرح را با اشاره به مفهوم همسایگی در کتاب مقدّس بازسازی کند که به‌تعبیر منتقدین، نسبت به (ترس و لرز) طرح موفّق‌تری است. در این طرح، عشقِ مسیحی به‌واسطه‌ی خدا وجود دارد. لویناس می‌گوید: «چهره‌ی دیگری، تجلّی خداست.» یعنی وقتی من به چهره‌ی شما نگاه می‌کنم، خدا را می‌بینم. در اندیشه‌ی کی‌یر کگارد برعکس است: «من فقط خدا را می‌بینم و به‌واسطه‌ی خدا چهره‌ی دیگری را.» پس برای کی‌یر کگارد (دیگری) مهم است؛ امّا (دیگریِ مسیحی).ما در تاریخ یونان سه نوع عشق داریم: ۱) عشق اروتیک، ۲) عشق فیلیایی و ۳) عشق آگاپه‌ای. در عشق (اروس) رابطه‌ی من با دیگری به‌واسطه‌ی شورِ جسمی است. در عشقِ فیلیایی، هم‌نوع (انسان) برای من مهم است و کی‌یر کگارد هم به آن اشاره می‌کند. در عشق آگاپه‌ای –که مهم‌ترین تجلّی عشق در مسیحیّت است- همه‌ی عشق‌ها، عشق به موجود برتر هستند. یعنی من به‌واسطه‌ی خدا، عاشق دیگری هستم. طرحِ پخته‌ی کی‌یر کگارد از دیگری این‌جاست؛ یعنی دیگریِ دینی با عشق آگاپه‌ای.در پایان می‌خواهم سؤالی مطرح کنم: «آیا من می‌خواهم دیگریِ لویناس باشم.» با کمال میل. «آیا می‌خواهم دیگریِ هوسِر باشم؟» تا حدّی. «آیا می‌خواهم دیگریِ کی‌یر کگارد باشم؟» نه. مطلقاً. درست است که کی‌یر کگارد سعی می‌کند مفهوم (دیگری) با به‌واسطه‌ی آگاپه نجات دهد، امّا در مقایسه به نگاه‌های پخته‌تری مانند لویناس، می‌بینیم که نگاه کی‌یر کگارد به دیگری، نگاهی تقلیل‌گراست. او (دیگری) را به فرم تقلیل می‌دهد. از طرفی سرانجامِ ماجرای نگاهِ آگاپه‌ای به دیگری –براساس نظریه‌ی ماکس شِلِر- کین‌توزی است.

*قرآن؛ عصاره‌ای است از کتاب‌های مقدّس

اکبری دیزگاه درخاتمه گفت: به‌نظر من اگر کی‌یر کگارد با قرآن آشنا بود، خیلی بهتر می‌توانست مسائل را تفهیم و حل کند. در قرآن اشارات زیادی به (فردیّت) شده، در عین حال در ماجرای کشته شدن نوجوانی به‌دست خضر، به علمی که خداوند به بشر داده و در ماجرای حضرت موسی، به مواجهه با خداوند ارجاعاتی داده‌است. از آن‌جایی‌که قرآن عصاره‌ای است از ترکیب و تفسیر کتاب‌های مقدّس قبل از آن، پروژه‌ی کی‌یر کگارد با استناد به آن خیلی موجّه‌تر و بی‌اشکال‌تر می‌شد. کی‌یر کگارد مدام در کتاب‌هایش تکرار می‌کند: «گفت، کرد. کرد، گفت.» یعنی به هرچه می‌گفت عمل می‌کرد و عملش بر طبق گفته‌هایش بود. قرآن دقیقاً مصداق همین جمله است.

کد خبر 5085438

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha