عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:

علم، فناوری، هنر و علوم انسانی مکمل همدیگرند نه در طول یکدیگر

علم، فناوری، هنر و علوم انسانی مکمل همدیگرند نه در طول یکدیگر

میرشاه ولایتی گفت: هنر و علوم انسانی می تواند به پرورش فرهنگ ملل و رفتار نوآورانه فناوری بیانجامد، در واقع هنر و علوم انسانی به‌نوعی مکمل و هم‌تراز یکدیگرند، نه در طول یکدیگر.

به گزارش خبرگزاری مهر، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات با همکاری کرسی ارتباطات علم یونسکو و انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات نشست مجازی «ارتباط دانشگاه-صنعت و تجربه‌ی ترویج دانش عمومی» را برگزار کرد.

در این وبینار ابتدا دبیر نشست، سیده‌زهرا اجاق گفت: اهمیت اقتصاد دانش‌بنیان در جهان امروز بر هیچکس پوشیده نیست و در این فضا، دانشگاه‌ها و نهادهای آکادمیک ناچار به نقش‌آفرینی جدیدی هستند ضمن این‌که، تأکید بر مأموریت سوم آکادمی که از آن به عنوان ارتباطات / ترویج یا عمومی‌سازی علم یاد می‌شود، مسیر این تحول را نشان می‌دهد که عبارت است از؛ ارتباط دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها با صنعت و جامعه. دکتر اجاق ادامه داد: در مهر ۱۳۹۸ نیز وزیر علوم از «طرح تحول همکاری‌های دانشگاه و مؤسسات پژوهشی و فناوری با جامعه و صنعت» رونمایی کرد که بر لزوم چنین تغییراتی ناظر بود. این نشست با حضور دکتر فرزانه میرشاه‌ولایتی، استادیار پژوهشکده مدیریت و اقتصاد پژوهشگاه بر این موضوع تمرکز دارد.

در ادامه میرشاه‌ولایتی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی توضیح داد: واژه‌ی اقتصاد دانش‌بنیان برای نخستین‌بار توسط سازمان توسعه و همکاری اقتصادی با تعریف اقتصادی مبتنی بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات استفاده شد. برمبنای این تعریف، چنین اقتصادی دو ویژگی دارد: ۱. دانش از نظر کمّی و کیفی با اهمیت‌تر است. ۲. کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات، عامل محرکه‌ی اقتصاد جدید است.

وی در ادامه افزود: دیگر مسئله‌ی اصلی، نه کمبود منابع که فزونی دانش است. اقتصاد دانش‌بنیان اقتصادی است که: ۱. در آن، تولید، انتشار و بهره‌برداری از دانش و اطلاعات، نقش برجسته‌ای در تولید ثروت ایفا می‌کند (اقتصاد مبتنی بر مبادله دانش) ۲. حجم عمده‌ای از مبادلات را مبادله‌ی کالا و خدمات دانش‌بنیان داخلی تشکیل می‌دهد (اقتصاد مبتنی بر مبادله محصولات دانش‌بنیان داخلی) از سویی، پس از آن‌که سولو در سال ۱۹۵۷ میلادی نوآوری و پیشرفت‌های فناورانه را به‌عنوان پیش‌ران اصلی رشد اقتصادی معرفی کرد، محققان و مدیران، تلاش خود را صرف تقویت ظرفیت نوآوری و تحقیق و توسعه‌ی داخلی کردند، اما در ادامه، جریان قدرتمند جهانی‌شدن و رقابت جهانی، پدیده‌ی تبادل نیروی کار و به‌تبع آن همکاری در فرایندهای نوآوری بین شرکت‌ها را به‌دنبال داشت و حال دیگر چابکی، انعطاف‌پذیری و تمرکز روی توانمندی‌های هسته‌ای منبع مزیت رقابتی به‌حساب می‌آمد و دیگر ذهنیت «خودت، تحقیق و توسعه خود را انجام بده»، منسوخ شد و جای خود را به استفاده‌ی بیشتر از منابع خارجی دانش داد. براساس ادبیات مدیریت نوآوری، از مجموع ۳۹ عامل تأثیرگذار بر نوآوری، ۱۹ مورد (بیش از نیمی) به‌همکاری، مشارکت و تسهیم اطلاعات بین عناصر مختلف اعم از افراد درون سازمان، مدیران، شرکاء، رقبا، … مربوط می‌شود. به‌عبارتی می‌توان نتیجه‌گیری کرد که نوآوری در خلاء ایجاد نمی‌شود بلکه حاصل همکاری و تعاون است. به‌قولی، نوآوری نتیجه‌ی تعاملات شبکه‌ای پیچیده‌ای از عواملی چون علم، فناوری، یادگیری، تولید، سیاست، فرهنگ، کاربران نهایی محصولات و فرایندهاست. از عبارت اخیر می‌توان نتیجه گرفت که نوآوری به‌عنوان عنصری ضروری و غیر قابل چشم‌پوشی در بقای سازمان‌های عصر بیست و یکم، به احتمال ضعیف بتواند به‌صورت انفرادی، از الف تا ی توسعه یابد و این‌جاست که مفهوم نوآوری باز، مطرح می‌شود.

این عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی اضافه کرد: امروزه، به‌شکل روبه‌رشدی سیاست‌گذاران دریافته‌اند که توانایی کشورها در حل مسائل عاجل اجتماعی و حفظ رقابت‌پذیری در بازارهای جهانی وابسته به نوآوری به معنای بهره‌برداری از ایده‌های جدید است. اما نوآوری در خلاء اتفاق نیفتاده و مستلزم همکاری بین دولت، دانشگاه و طرف سومی شامل کارآفرینان، کسب‌وکارها و مصرف‌کنندگان و در واقع عملکرد نوآوری تابعی از روابط و کیفیت این نظام است. نوآوری زمانی شکوفا می‌شود که پایگاه دانشی قوی با فرهنگ تحمل ابهام درهم‌آمیخته و به پرورش ایده‌های نو و متنوع بیانجامد. به عبارت دیگر، زیست‌بوم نوآوری تغییرکرده است. زیست‌بوم نوآوری به عناصری شامل افراد، سازمان‌ها یا مؤسساتی اشاره دارد که محرک یا مانع تصمیم فرد برای کارآفرین‌شدن می‌شود یا احتمال موفقیت او در صورت راه‌اندازی کسب‌وکار کارآفرینانه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. یکی از بازیگران کلیدی در زیست‌بوم نوآوری دانشگاه‌ها هستند. نقش اصلی در خلق دانش و در اقتصاد پساصنعتی بر عهده دانشگاه‌هاست. در عرصه‌ی جدید، نقش محوری دانشگاه به‌طور جدایی‌ناپذیری با نقش تنظیم شبکه‌های نوآوری چند بعدی، گره خورده است. به‌عبارتی، در دوران جدید، کارکرد قدیمی و معروف پژوهش و آموزش دانشگاه این ‌بار با تأکید بر فرایندهای شبکه‌ای خلق دانش رنگ و لعاب تازه‌ای یافته است. سه نقش اصلی آنها عبارت است از: ۱. آموزش: تأمین سرمایه‌ی انسانی برای نوآوری ۲. پژوهش: (هم) تولید برای خلق ارزش دولتی و خصوصی ۳. تبادل دانش در نظام نوآوری: از انتقال فناوری تا همکاری در خلق همراه با بازیگران متعدد.

میرشاه‌ولایتی در پایان سخنانش درباره‌ی نقش علوم انسانی در این وضعیت گفت: هنر و علوم انسانی به پرورش فرهنگ ملل و رفتار نوآورانه و حتی ارائه‌ی خدمات و کالاهای نوآور می‌تواند بیانجامد. درعین حال این حوزه، ارتباطی قوی با صنایع خلاق دارد. براساس مستندات متعدد، پژوهش‌های این حوزه حکم سوخت صنایع خلاق را داشته و این نوع صنعت به نوبه‌ی خود محرک نوآوری است. در واقع علم، فناوری، هنر و علوم انسانی به‌نوعی مکمل و هم‌تراز یکدیگرند، نه در طول یکدیگر. علم به بشر امکان ارزیابی عملی‌بودن یا نبودن تغییرات پیشنهادی از طریق آزمایش را می‌دهد و هنر و علوم انسانی پیش‌زمینه‌ای را فراهم می‌سازند که به‌واسطه‌ی آن می‌توان تأثیرات پیچیده‌ی تغییر در جامعه را درک کرد.

کد خبر 5112974

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha