۱۷ تیر ۱۳۸۶، ۱۲:۲۱

مبانی فلسفی گفتگو (13)

الزامات اخلاقی گفتگو

الزامات اخلاقی گفتگو

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در میان بحثهایی که در باب مبانی نظری گفتگو مطرح هستند یکی الزاماتی اخلاقی است که انسان را به گفتگو کردن وا می‌دارند. اینکه چه الزاماتی گفتگو را شروع می‌کنند و کدامها آن را ادامه می‌دهند و عاقبت اینکه چه ارزشهایی باید در یک گفتگوی سالم در نظر گرفته شوند.

گفت و گو اتفاقی در ساحت زبان است اما این عبارت کلان نمی تواند به تمامی معرف گفت و گو باشد، چراکه ما اتفاقات زبانی  دیگری نیز چون: شعر، علم ، فلسفه و عرفان داریم و بدین رو باید بر خصیصه های دیگری برای گفت و گو دست گذاشت. برای تعیین مشخصه های گفت و گو و تمایز آن با دیگر گستره های زبانی می توان آن را در سه محور معرفتی، اخلاقی و وجودی به بررسی نشست:

الف. گفت و گو به مثابه روشی معرفتی: اس و اساس معرفتی گفت و گو این است که " دیگری و خود" به عنوان طرفین گفت و گو اشتباه می کنند اما این حق را دارند که اشتباه کنند و درباب اشتباهات خود به گفت و گو بپردازند. پیش فرض بنیادین معرفتی گفت و گو این است که حق مجسم و مجسمه حق جایی موجود نیست و حقیقتهای گوناگون نزد افراد گوناگونی هستند . در این دیدگاه حقیقت، شبکه و منظومه ای است که از کنار هم قرار دادن حقایق گوناگون به دست می آید و در این میان ، گفت و گو ابزار مهم و اصلی کنار هم چیدن حقایق متکثر برای بازسازی وحدانیت و هویت حقیقت است. در این فضاست که گفت و گوی فردی که خویشتن را حق مجسم و مجسمه حق می پندارد چیزی جز حرکت متکلفانه و تعارف منشانه معنی نمی دهد.

فردی که تنها از آن رو به دامن گفت و گو توسل می جوید که دیگران را به ساحت حقانیت و هدایت بازگرداند بدون آنکه این نکته را پیش فرض خود گرفته باشد که خودش نیز انسان است و انسان به تعبیری، حوزه ای محدود اما واقف به محدودیت خود است سودی از ماجرای گفت و گو نخواهد برد. انسانیت انسان از آنجا شروع می شود که وی به محدودیت های خود از جمله جهلهای خود واقف شود و کسی که محدودیتهای ذاتی و تبعی معرفتی خود را مدنظر نداشته باشد شرط اولیه و بنیادین گفت و گو را نادیده گرفته است.

گفت و گو اتفاقی در زبان و بنابراین یک بازی زبانی است، ازاین رو در آن در اولین سطح،  تکثر فهم ها و تلقی ها برجسته می شود و این نکته وزن پرسش و سوال را در گفت و گو پررنگ می کند. همان طور که علم و فلسفه و دیگر حوزه های معرفتی بشر با پرسش آغاز می شوند گفت و گو نیز بر پرسش متکی است. اگر پرسش پارسایی ذهن است - که هست - و اگر معارف ما به قد و قامت پرسشهای ما هستند آنچه در گفت و گو فرمان و زمام را در دست می گیرد پرسشهای ما ست. پرسشهای نیکو،  روند گفت و گو را بهبود می بخشند و مانع از آن می شوند که گفت و گو به تک گویی یا هرزه گویی مبدل شوند؛ پرسشها،  دریچه ها ی نوین و بدیعی را به عرصه های نامکشوف ارزانی می دارند.

در باب گستره معرفتی گفت و گو تذکار این نکته ضروری است که بازی زبانی فرض کردن گفت و گو و سخن راندن از حقهای متکثر ، می توانند ما را بدان سمت رهنمون سازند که قواعد گفت و گو را فراتر از نفس و نقش آن در نظر نگیریم و به ساخته شدن آن قواعد ضمن عمل گفت و گو باور داشته باشیم اما حق آن است که بازی زبانی فرض کردن گفت و گو و قایل شدن به حقهای متکثر الزامآ حرکت گفت و گو در ذیل یک سرمشق و بنابراین نسبی کردن معرفت و گفت و گو معنی نمی دهد.  یعنی در گفت و گو هم می توان و هم باید قایل به قواعد عام و مورد توافق بود .

ب. اخلاق گفت و گو: مقوله اخلاق همیشه و همه جا پس از ظهور دیگری مطرح می شود و این البته پیشاپیش منوط به ظهور "خود" و "فردیت" است. به همین جهت می توان فردیت را در جایی با وجدان اخلاقی و دغدغه های ارزشی معادل گرفت و عالی ترین نمود و نماد فردیت را کلنجار رفتن با دغدغه های اخلاقی به حساب آورد.

در گفت و گو ، "دیگری" و بنابراین معضلات اخلاقی بوفور و بوضوح یافت می شوند و با پررنگ شدن فرد، پرسشهای اخلاقی گستره گفت و گو را در بر می گیرند. "دیگری" اگر پرسش اخلاقی نیافریند دیگری نیست و تنها در یک گفت و گوی سالم و بهینه "دیگری" بتمامی خود را برآدمی عرضه می کند. از این عرضه، البته دغدغه ها و حساسیتهای اخلاقی می جوشند و بدین روی ، گفت و گو نه تنها معلول پرسشهای اخلاقی که علت آنها نیز به حساب می آید. اگر دیگری دیدگاههای متفاوتی دارد و اگر دیگری در فضای هنجاری خاصی قرار دارد و اگر او حتی در سرمشق گوناگونی جای می گیرد اینها همه به پررنگ شدن "دیگری" و زایش پرسشها و دغدغه های اخلاقی مهم و جدی یاری می رسانند. از این رو، در یک گفت و گوی سالم و بهینه که هم پرسش هست و هم دیگرگون بودن و هم چشم اندازهای متشابه و متمایز ، می توان مقام " اخلاق" را پررنگ یافت.

در این میان اما اخلاق گفت و گو اخلاق خاصی است ؛ مشارکت در مکالمه و گفت و گو ، تفاهم و همدلی، حضور طرفین گفت و گو در وجود یکدیگر، تلاش برای پیشبرد و پیشرفت معرفت و حقیقت و حل گره های معرفتی، اعتراف به خطا و اشتباه ، نقادی و پرسشگری، حساسیت نسبت به مغالطات و تناقضات ، غلبه بر ابزارگونه دیدن طرفین گفت و گو و فراتر رفتن از سیطره و سلطه و عاقبت تلاش جدی برای یافتن طرف جدی گفت و گو که دیگرگون باشد و آدمی را نقادی و حلاجی کند ، همه می توانند هنجارها و ارزشهای یک گفت و گوی سالم لقب گیرند؛ هنجارهایی که البته بیشتر وجه سلبی دارند و با توجه به انواع و اقسام گفت و گوهای ناقص و معیوب ، بیان شده اند.

از پررنگ بودن نقش قدرت و اقتدار در معرفت و همچنین گفت و گو بسیار سخن رفته و ماهیت هر گفت و گویی با توجه به نقش و نفس اقتدار بررسی شده است اما حق آن است که مفهوم اقتدار با آنچه سلطه و سیطره حاکم بر فضای گفت و گو نامیده می شود متفاوت است. معنای اقتدار عین فردیت و شخصیت است و همه مضامینی که در فردیت موجودند قابل تعمیم به عرصه اقتدار هستند . اقتدار یعنی آنکه کمال جویی و پیشرفت من به عنوان یک فرد متمایز مهم است و فقط با این تعریف است که اقتدار را می توان به مثابه جوهر زندگی انسان معنا کرد. اما سیطره موجود در گفت و گو با مولفه هایی چون ابزاری دیدن طرف گفت و گو و تعیین سلسله مراتب میان آنها تعریف می شود و بدین سبب قابل تحویل به مفهوم کلان و کلی اقتدار نیست.

پ. عرصه وجودی گفت و گو: "دیگری" فقط در فهم آدمی مشارکت نمی جوید و فقط به حوزه اخلاق انسان تعین نمی بخشد بلکه تعریف مجددی از انسان و حوزه های در دسترس و دور از دسترش وی ارزانی می دارد. هویت ما چیزی جز تصویری که ما از خودمان داریم نیست و در جهانی که دیگری وجود نداشته باشد تصور وجود تصویری معین از انسان دشوار است. ابزار اصلی هویت برای دستیازی به تصاویر و مواضع خاصی البته زبان است . زبان رابطه تنکاتنگی با هویت و معرفت آدمی برقرار می کند و جزو لاینفک آن محسوب می شود اما تنها در گفت و گو است که "زبان" و "دیگری" بتمامی موجودند و بدین سبب در گفت و گواست که انسان به هویت و حدود و ثغور خویش پی می برد. بدین جهت گفت و گو را می توان منزلگاه هویت نام نهاد.

آری گفت و گو در یک سطح بر معارف و شناخت انسان می افزاید و در لایه ای دیگر پرسشها و دغدغه های اخلاقی به وجود می |آورد اما بیش از اینها گفت و گو زاینده وجود و هویت انسان  است. بدون گفت و گو و اتفاق زبانی آن، " دیگری" موجود نیست تا انسان با توجه بدان تعریف شود، به هویتی دست یابد و مرزهای خودش را با دیگری مشخص سازد. گفت و گو از این منظر به آیینه ای شبیه است که انسان در آن تصویر و تعریف خود را باز می یابد . انسان چیزی جز ارتباط و رابطه نیست و گفت و گو عالی ترین نوع ارتباط به شمار می رود.

بخشی از هویت آدمی تحت تآثیر رابطه و گفت و گو با امر قدسی است اما این رابطه نیز متآثر از گفت و گوی انسان با دیگری است. هویتی که پس از گفت و گوی انسان با دیگری برای او به وجود می آید راه را بر مکالمه با امر قدسی - که این یکی مایه و پایه هر دین و آیینی است - هموار می سازد. در هر گفت و گویی، تمایز شرط اساسی و مهم است و هرچند شباهتهای زبانی و معرفتی هم مهمند و گفت و گو بدون آنها ذمیسور نیست اما عدم تمایز راه را بر هر گفت و گویی سد می کند.

گفت و گو با دیگری با توجه به این مبانی،  تمایزی را برای انسان به وجود می آورد تا بیشتر و بهتر به دامن گفت و گو با راز هستی متشبث شود. دوگانگی بنده و خالق که سرچشمه هر  راز و نیاز و دعا و نمازی است در این گستره معنا می یابد و عده ای غایت گفت و گو با مبدا هستی را در رفع این دوگانگی می دانند اما به نظر می رسد رفع این دوگانگی نه مقدور است و نه مطلوب. مقدور نیست چون آنکه با دیگری گفت و گو می کند به تمایزی برگشت ناپذیر می رسد که بر رابطه او با امر قدسی نیز تآثیر می گذارد و مطلوب نیست چراکه یگانگی خالق و مخلوق در هر صورت کم رنگ شدن فردیت و هویت انسان است: فردیت و هویتی که به نظر بسیاری از حقایق مهم است.

آری در میان کارکردهای گوناگون گفت و گو ، کارکرد آن در سه رویه معرفت ، فضیلت و هویت را باید جدی گرفت. 

کد خبر 514139

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha