«مهدی جمشیدی» در گفتوگو با خبرنگار مهر، با اشاره به اوصاف فکری و برنامهای سید جمالالدین اسدآبادی اظهار کرد: نخستین نکتهای که در مورد سید جمال باید مد نظر قرار دهیم آن است که برنامه فکری وی زمانی شکل گرفت که احساس کرد اجتماع مسلمین به صورت کلی دچار یک سری آفات و نقایص شده است، در حقیقت او وضعیت مسلمین در آن دوران را به مثابه یک بیمار میدانست و حس میکرد در جامعهای زندگی میکند که از حالت ایده آل و مدینه فاضلهای که پیامبر اکرم (ص) طراحی کرده بود فاصله گرفته و با امراض و آفاتی دست به گریبان است که اگر آنها را علاج نکند بیش از این رو به قهقرا خواهد رفت.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: دو تا سه سده پیش از سیدجمالالدین اسدآبادی، جوامع اسلامی افول را تجربه کرده بودند، بنابراین او در زمانهای زیست میکرد که از دورههای انحطاط تمدن اسلامی به شمار رفته و مسلمین به سمت حقارت و انحطاط سوق یافته بودند؛ در این راستا همه فکر و دغدغه سید جمالالدین اسدآبادی، معطوف به فهم این وضع تاریخی ناخوشایند و علاج جویی برای آن بود؛ بنابراین آنچه که در اندیشه و عمل سید جمال پدیدار شد حاصل این حیات عینی و برداشت کلی او از تاریخ حیات مسلمین بود، در واقع هرچه که اندیشه فکری او را جستوجو کنیم به این حقیقت میرسیم که او در زندگی عینی خود به این مولفهها دست یافته بود، به دیگر بیان این مسائل حقیقتی بود که در زندگی و تاریخی که او را در برگرفته بود وجود داشت.
وی با بیان اینکه سید جمالالدین اسدآبادی پیشتر از زمان خود حرکت میکرد، افزود: هنگامه تاریخی زمان او، آبستن بلایا بود اما این گونه هم نبود که به سادگی بشود به این آفات فهم یافت و همگان بر وجود این عناصر ناخوشایند متفق باشند، حقیقتاً این دردآشنایی یک فضیلت بود چراکه تعداد بسیاری از افراد و سرآمدان آن روزگار نسبت به بسیاری از مسائل و وضعیتی که در آن قرار داشتند غافل بودند، گاهی انسان در یک دوره تاریخی زندگی میکند اما تنها گذران حیات دارد و نسبت به وقایع غافل است، اما سیدجمال چنین نبود، او در واقع یک زمانشناس بود که از این حیث باید او را ستود؛ بنابراین ما از یک دردآشنای سرگردان سخن میگوئیم، کسی که غربت او ناشی از آن بود که بسیاری از افراد با وی همداستان و هم جهت نبودند، آنچه که سیدجمال در خشت خام میدید دیگرانی که در دوره او زندگی میکردند حتی در آئینه نمیدیدند.
جمشیدی گفت: از سوی دیگر اولین برنامه سید جمال که برآمده از زیست تاریخی او میشود بازگشت به اسلام نخستین است، به اعتقاد او دردها و بلایایی که جامعه اسلامی را محاصره کرده حاصل عبور از عهد تاریخی اسلام است و این فاصلهگیری تدریجی در واقع همان افول و انحطاط است؛ بنابراین اگر جامعه اسلامی در صدد اعتلا و صدرنشینی است باید به اسلام نخستین بازگردد، همان اسلامی که رسول خدا آورد و آغشته به انحرافها و کژاندیشیها نشد؛ این فضای کلی ذهن سیدجمال و گرانیگاه و نقطه کانونی منش اجتماعی اوست.
وی با بیان اینکه اسلام در چشم سیدجمالالدین اسدآبادی به مثابه یک مکتب، ایدئولوژی و طرحی برای زندگی بود، افزود: به اعتقاد او اسلام صرفاً منحصر به عبادات نشده است، وقتی از اسلام نخستین سخن میگوید مقصودش بازگشت به عهدی است که اسلام همچون یک مکتب و امر نظامپرداز سایهگستر بود، او تصور فراگیر از اسلام داشت و این نگاه به نسبت دین و سیاست در اندیشه وی باز میگشت؛ پیشفرض سیدجمال این بود که اسلام سیاست را در آغوش کشیده و رنگ آمیزی کرده است، اسلام دینی است که نظارت اجتماعی دارد و از این نقطهنظر سید جمال را میتوان جزو کسانی دانست که کاملاً با فضای فکری گفتمانی چون انقلاب اسلامی همخوانی دارد.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: سید جمال را حتی میتوان از قدمای گفتمانی انقلاب اسلامی قلمداد کرد، او احساس میکرد که نظام سیاسی در جوامع اسلامی در اختیار کسانی است که با اسلام سیاسی بر سر مِهر نیستند، به بیان دیگر تنها یک پوسته از اسلام را برای فریب افکار عمومی گرفتند اما طرح و عمل مومنانهای در عمل ندارند؛ بنابراین سیدجمال خودکامگی و طاغوتیگری حکام در جوامع اسلامی را از مشکلات محوری دانسته و به مخالفت با آن میپرداخت و در این مسیر تکیه اصلی او مردم بودند؛ به بیان دیگر درصدد بود تا مردم را علیه نظام سیاسی حاکم در سرزمینهای اسلامی متحد کند تا از رهگذر این تغییر نظام سیاسی، بتواند دوره تاریخی و تمدنی مسلمین را رقم بزند.
اولین برنامه سید جمال که برآمده از زیست تاریخی او میشود بازگشت به اسلام نخستین است، به اعتقاد او دردها و بلایایی که جامعه اسلامی را محاصره کرده حاصل عبور از عهد تاریخی اسلام است و این فاصلهگیری تدریجی در واقع همان افول و انحطاط است
جمشیدی تصریح کرد: او بر این اساس معتقد بود که اسلام آموزههای انقلابی دارد بنابراین خواهان تحول وضع موجود بود، او سعی میکرد که این مساله را به مردم القا کند که اسلام با استبداد سر سازگاری ندارد، بنابراین در راستای ایجاد بسیج اجتماعی به منظور تغییر حاکمیت سیاسی در ممالک اسلامی تلاش میکرد.
وی با اشاره به ابعاد دیگر اندیشه سید جمالالدین اسدآبادی گفت: او به درستی متوجه حضور تمدن غربی در جوامع اسلامی شده بود، دست تعدی غرب را در جوامع اسلامی میدید. دردی حقیقی را احساس میکرد چیزی که امروز از آن به سیطره غربی یاد میکنیم؛ از سوی دیگر میدانست که برای پیشرفت و ایستادن مقابل تمدن غربی چارهای جز تشکیل جبهه اسلامی واحد نیست، جبههای که بر اساس معیارهای اسلامی واجد همبستگی است و میتواند پایانبخش این همه تفرقه، تشتت و پراکندگی میان مسلمین باشد و بر همین اساس شعار اتحاد اسلامی را رأس کارهای خود قرار داده و تلاش کرد تا فارغ از حساسیتهای مذاهب اسلامی، تعلق به اسلام را مبنا قرار دهد و مسلمین را در کنار یکدیگر به عنوان برادر بنشاند که این رویکرد در واقع پاتک زدن به خدعههای دولتهای غربی بود که سعی میکردند تا شکافهای بالقوه در جوامع اسلامی را بالفعل کنند. بنابراین سید جمال با هوشمندی خود مهندسی معکوس کرده و تلاش کرد تا ورق را برگرداند.
این پژوهشگر تصریح کرد: سید جمالالدین اسدآبادی مبنای تمدن غربی را مادیت و اعراض از دین میدانست، معتقد نبود که تمدن غربی در مقام عمل اعتلای جوامع اسلامی این نظر را در پی داشته باشد، اما در عین حال معتقد بود که جوامع اسلامی باید به علوم و فنون جدید مسلط شوند، سیدجمال تمدن غربی را از علوم غربی جدا کرده و معتقد بود باید از علوم غربی استفاده کرد؛ او غرب را شامل اجزا و عناصری میدانست که حکم یکپارچه ندارد. از جمله اضلاع و لایههای مطلوب تمدن غربی که سید جمال از آنها دفاع میکرد همین علوم و فنون بود که در این راه تلاش نظری داشت و از این جهت باید او را ستود چراکه از زمانه خودش جلوتر بود.
جمشیدی افزود: تصور میکنم که اکنون نیز تاریخ ما از احوال آن زمان عبور نکرده است، این طور نیست که نقطه عطفی پدید آمده باشد و دیگر آن گذشته بر ما سایهگستر نباشد، معتقدم در بخشهای عمدهای از جهان اسلام همچنان همان دردها و امراض وجود دارد و ما از آن افق تاریخی خارج نشده و بلکه در محاصرهایم، ما در آستانه یک پیچ تاریخی هستیم اما در آستانه این پیچ قرار داریم و از آن عبور نکردهایم.
وی با بیان اینکه ممالک اسلامی همچنان از لحاظ تمدنی در وضعیت فرودستی به سر میبرند، گفت: تمدن غرب نیز زورگویی و شیطنت خود را ادامه داده است و آسیبهایی که سید جمال نسبت به جوامع اسلامی مطرح کرد همچنان در سطح ممالک اسلامی وجود دارد، بنابراین خط تحلیلی و فکری این متفکر همچنان قابل کاربست است. آنچه که از آن سخن گفتیم بدون کاربرد و انتزاعی برای زمانه کنونی نیست، بلکه همچنان کم و بیش همان وضعیت در جوامع اسلامی دیده میشود و ما حداقل میتوانیم در دغدغه با او یکسان باشیم. بنابراین خط فکری و راه معرفتی سید جمال منقضی نشده و میتوان از آن بهرهها جست.
نظر شما