خبرگزاری مهر - گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: فیلم «میناری» به کارگردانی ایزاک چونگ، تجربهای در امتداد مسیر موفق سینمای کره در عرصه بینالمللی است. عرصهای که چندین سال است، بخصوص بعد از سال ۲۰۰۰، بخت را روی شانه فیلمسازان بلوک شرقی آسیا و شرق دور جهان نشانده است.
این مسیر موفق بینالمللی مدیون داستانگویی است که هالیوود و فصل جوایز از آن استقبال میکند و میناری نیز همین ویژگی را دارد. یک داستان ساده و البته قابل فهم که از هر نوع ژستهای هنری میگریزد و با لحن و زبانی ساده و البته با تمپویی آرام داستانش را میگوید. البته جز اینها باید خود جوایز را نیز در نظر گرفت.
«میناری» تا این لحظه هم گلدن گلوب را فتح کرده است و هم در اسکار پیش رو کاندیدای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شده است.
تحلیل و نقد
«میناری» درباره مهاجرت و بلند پروازی یک خانواده کرهای در سرزمینی غریب یعنی آمریکا است. خانوادهای که باید مراقب کیان خود باشد و از هم گسیختگیاش را ترمیم کند. مادر در فکر این ترمیم است اما پدر به بلندپروازیاش بر روی زمین کار میپردازد. این کشمکش با ورود مادربزرگ راه دیگری را پیدا میکند.
مادربزرگ با ورود به خانه موقت خانوادهاش، سعی میکند تا بویی از کره سنتی را با خود بیاورد، از خوردنیها تا آدابی سنتی. مادربزرگ در واقع در میانه کشمکش پدر و مادر خانواده قرار میگیرد. پدر در مزرعه بذر میکارد و مادربزرگ در جنگل و کنار رودخانه گیاهی سنتی را به نام میناری میکارد. مادربزرگ با طبیعت دوست است و به آن ایمان دارد، اما پدر خانواده به چشم دیگری به طبیعت مینگرد.
سینمای شرق دور از گذشته مسئلهای به نام خانواده را در محور موضوعات خود قرار داده است. از ازو تا ایزاک چونگ؛ مسئله خانواده و برخورد و مواجهه آن با مدرنیته است. میناری نیز اینچنین است. سنت مادربزرگ در یکسوی ماجرا قرار میگیرد و مزرعه داری پدر نیز که براساس اصول مدرن و ابزار آن است، در سوی دیگر قرار میگیرد و مادر نیز دچار این گسست میشود و برای مراقبت از خانواده تلاش میکند.
بحران فیلم از سکته و آتش سوزی انبار مزرعه به اوج میرسد و در نهایت همین بحران یا نابودی است که میتواند خانواده را بار دیگر دور یکدیگر جمع کند. اما این بحران بسیار دیر و البته براساس اتفاقی چیدمانی شکل میگیرد. در واقع دست کارگردان در این اتفاق دیده میشود؛ دستی که موجب فاصله ما با جهان طبیعی داستان میشود.
در واقع اثر چونگ که از داستان لاغر و موضوع تکراریاش لطمه خورده بود، اما بهرحال قابل پذیرش بود، در نقطه بحرانی پایان داستانش به طبیعت جهان داستان خودش احترام نمیگذارد و طبق ریتم و اتفاقات آن حرکت نمیکند. به تمام اینها بیافزایید مسئله مسیحیت در فیلم را که به داستان اثر نمیچسبد و نامربوط است و بحث مفصلی را میطلبد. با این حال اما هدف اثر در فصل نتیجهگیری به بار مینشیند؛ اهمیت خانواده.
بهترین سکانس
فیلم سکانسی منحصر به فرد ندارد. در واقع سکانسی که بتوان آن را نقطه اوج کارگردانی اثر دانست اما میتوان به سکانس سکته مادربزرگ اشاره کرد. سکانسی که دیوید با مواجهه آنیاش با سکته مادربزرگ خواهرش را صدا میزند و مادربزرگ نمیتواند از جایش بلند شود. شاید هم باید از سکانس ورود پاول به اتاق مادربزرگ نوشت که میخواهد ارواح خبیث را از اتاق او بیرون براند. بهرحال کارگردانی چونگ بسیار به جا درست و عادی و قرار نیست زاویهای عجیب و غریب یا پلان بندی خاص را ارائه دهد.
چرا خوب… چرا بد…
«میناری» فیلمی است که سلایق خاص را میطلبد. سلیقهای که داستان شرقی و ریتم آن را میشناسد اما در مجموع اثر خوبی است که میتواند در محتوا و موضوع قابل اهمیت باشد بخصوص در نسبت با دوران خود، امروز و دوران گسست در مفهوم خانواده.
نظر شما