در باب قاعده زرین مناقشه های بسیاری وجود دارند. " کاری را که دیگران با تو میکنند با آنها انجام نده. هرچند آنها ممکن است قواعد و الزمات متفاوتی داشته باشند". در پارهای از کشورهای افریقایی رسم بر این است که که دختران را در سن خاصی ختنه میکنند و این امر با ختنه مردان متفاوت الست چون بخشی از کلیتوریس آنها برداشته میشود . فمنیستهای غربی و شاید بیشتر مغربزمینیان ممکن است این امر را به عنوان تجاوز و نقض حقوق اساسی انسانها قلمداد کنند اما این عمل اغلب مورد تأیید خود زنان آن فرهنگها قرار میگیرد.
اسلام حجاب را واجب کرده است و در پارهای کشورهای اسلامی رعایت حجاب الزامی است در حالی که فمنیستهای غربی ممکن است این مشی را نقض حقوق انسانی قلمدا کنند. آنچه اذعان میکنیم این است که چیزی که فرهنگهای غربی نقض رفتار انسانی با دیگران و قاعده طلایی قلمداد میکنند ممکن است در فرهنگهای دیگر بجد متفاوت باشد. یعنی هنجارهای متفاوت آنها به هیچ عنوان در تعارض با قاعدة طلایی نباشد. برای آن فرهنگها هیچ تناقضی میان قاعدة طلایی و ختنه زنان یا حجاب اجباری وجود ندارد. این واقعیتها، الزامات اجتماعی کاملاً متفاوتی را مطرح میکنند.
مسئلة دومی که با توجه به این حوزه رخ میدهد این است که عنوان " با دیگران رفتار نکنید" واضح نیست چون معلوم نیست دیگران کهها هستند. افرادی چون: کلمبوس، بالبوا،کورتس و دیگر روحانیان بردگی را از جهت اخلاقی مجاز میدانستند و آن را برخلاف قاعدة طلایی نمیدانستند. آنها بسادگی اذعان میکردند که جمعیت بومی امریکا و افریقاییان انسان نیستند و سزاوار رفتار انسانی مانند دیگر انسانها نباید به حساب آیند. یا آنها مانند ارسطو این فرض را داشتند که پارهای افراد از جهت فکری و اخلاقی در سطح پایینتری قرار دارند و تنها لیاقت بردگی و خدمتگزاری به بالادستان خود را دارند.
در حالی که بیشتر انسانها بردهداری را محکوم میکنند پیشفرضهای نژادپرستانه و استعمارگرایانه هنوز در بین افراد زیادی از فرهنگهای متفاوت وجود دارند و اغلب در اشکال باز و خشنی تداوم مییابند. حتی در جاهایی که ردیهای آشکار بر نژادپرستی و استعمارگرایی وجود دارد باز افرادی هستند که از این مسلکها حمایت میکنند.
به طور مثال این عبارت که "آنها به اندازة ما برای زندگی ارزش قایل نیستند" بسیار شنیده میشود. این باورها بخشی از باورهای عقیدتی جوامع هستند. مسیحیان زیادی باور دارند آنها که مسیحی نیستند نجات نمییابند و رستگار نمیشوند. علاوه بر این، شاید اکثریت مغربزمینیان جانوران را از قاعدة طلایی مستثنا میکنند. به طور مثال "بیانیه عمومی" اسویدلر هرچند تأکید دارد باید با حیوانات با احترام برخورد کرد تصریح میکند که "انسانها ارزش ذاتی بیشتری نسبت به حیوانات دارند".
در این منظومه رنج آنها که به فرهنگها و ملل دیگری تعلق دارند کمتر از رنج افرادی که متعلق به آن فرهنگها و ملل هستند در نظر گرفته میشود. اغلب این گونه فرض میشود که آنها که به دیگر فرهنگها تعلق دارند چنان شخصیتهای متمایزی دارند که توجه کمتربه آنها را توجیه میکند. به طور مثال این عبارت که "آنها به اندازة ما برای زندگی ارزش قایل نیستند" بسیار شنیده میشود. این باورها بخشی از باورهای عقیدتی جوامع هستند.
نظر شما