خبرگزاری مهر، گروه استانها- هادی داود آبادی فراهانی*: آثار شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی از جمله بوستان، از زمان پدید آمدن مورد توجه خاص و عام بوده و در گستره ایران فرهنگی، نه فقط بهعنوان اثری ادبی و زبانی، بلکه اثری در زمینه حکمت، اخلاق و تعلیم و تربیت همواره مورد توجه بوده است.
از طرفی سعدی تنها به عنوان شاعر شناخته نمیشود بلکه آن گونه که از آثارش استنباط میشود، وی یکی از مصلحین جامعه خود است. در واقع سعدی با استفاده از ظرفیت و کارکردهای حکایت و شعر، مسائل جامعه خود را به حاکمان و حکمرانان آن زمان گوشزد میکند. به عنوان نمونه بارز میتوان این کارکرد اصلاحی را در «حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان» مشاهده کرد. سعدی در این حکایت عنوان میکند:
شنیدم که طغرل شبی در خزان / گذر کرد بر هندوی پاسبان
ز باریدن برف و باران و سیل / به لرزش در افتاده همچون سهیل
دلش بر وی از رحمت آورد جوش / که اینک قبا پوستینم بپوش
دمی منتظر باش بر طرف بام / که بیرون فرستم به دست غلام
پادشاه به ایوان شاهی خزید تا بالاپوشی برای پاسبان هندی بفرستد اما متوجه یکی از ترکان پریچهره سرای خویش شد تماشای ترکش چنان خوش فتاد که هندوی مسکین برفتش ز یاد و فرستادن پوستین قبا برای نگهبان فراموش شد.
مگر رنج سرما بر او بس نبود / که جور سپهر انتظارش فزود
نگه کن چو سلطان به غفلت بخفت / که چوبک زنش بامدادان چه گفت
مگر نیکبختت فراموش شد / چو دستت در آغوش آغوش شد؟
تو را شب به عیش و طرب میرود / چه دانی که بر ما چه شب میرود؟
در حقیقت یک حکایت برای دریافت منظر و روش سعدی در برابر ناراستیها و فساد و حکومت کافی نیست ولی آب جیحون را اگر نتوان کشید هم ز قدر تشنگی نتوان برید. سعدی این حکایت را در کجای بوستان و در چه بافتی نقل میکند در نظر اول این حکایت بیش از همه مربوط به باب اول در عدل و تدبیر و رأی مینماید. اما سعدی این حکایت را که هنوز هم جاری است در هزارتوی باب هشتم در شکر بر عافیت آورده است و در لفافه اخلاقیات متذکر قدر نعمت دانستن جان پادشاهی که خواننده بوستان است را در مسیر نقد و نصیحت قرار میدهد. این همان شیوه قدیمی ایرانی تدبیر و تذکر است که سعدی حتی در همان باب اول هم بدان ملزم است.
جهان ایرانی جهانی صریح نیست و به سادهترین چیزها عمقی مینگرد و دنبال ژرفایی است. ما به شعر فکر میکنیم نه به لحن بیانیههای سیاسی و مجریان اخبار. ما به جهت جبر تاریخی و بزرگمنشی اخلاقی مان نمیپسندیم سریعاً کسی را مورد نقد و سرزنش قرار دهیم. چه اینکه اشاره را چارهسازتر و کنایه را سریعتر و صریحتر یافتهایم.
در همین جاست که پدر ایرانی در شأن تاریخیاش همیشه مواظب است که حرمتها و حریمها شکسته نشود و به اصطلاح روی فرزند در رویش باز نشود. در جهان اشاراتی و تنبیهاتی ایرانی قدری سکوت پدرانه کار صد عتاب را میکند و یک غمزه مساله آموز صد مدرس میشود.
گاهی یک قرن به دست یک بیت شعر فتح میشود. «از این به نصیحت نگوید کست / اگر عاقلی یک اشارت بست» اما سعدی چه فضایی را پیش روی چشمان ما میسازد؟ پادشاه پادشاه ستمکاری نیست و عمدی در عدم رعایت حال زیردستان ندارد، بلکه به پاسبانها سرکشی کرده است از موقعیت آنان خبردار شده و فهمیده که سرما ایشان را آزار میدهد و تصمیم به حل مشکل هم گرفته و تا حدی هم اقدام میکند ولی در این بزنگاه هوسی او را غافل میسازد. این موقعیتی است که سعدی پیش روی ما میگذارد موقعیتی که عموماً در مشارب اصلاح طلبانه و عدالتخواهانه و حتی در بین مدافعان شاهان و حکومتها نادیده گرفته میشود.
این نگاه سعدی جامعتر و دلسوزانهتر است و در پی این است که با شناخت موقعیت مختلف و کمتر دیده شده راه حلهای بهتری بیابد. اما این سعدی که اشکالاتی در کارهای شاهان میبیند و در تکاپوی تغییر آنان است در دربار ابوبکر بن سعد بن زنگی چه میکند؟ چرا کتابهایش را به نام او میسازد؟ تا جایی که تخلص شاعریاش را از نام او «سعدی» به عاریه میگیرد. مرا طبع از این نوع خواهان نبود / سر مدحت پادشاهان نبود سخن رندانه این است که کسی که در دربارش کسی چون سعدی مقرر و مقرب است برای خودش دارای جهان و نصرت دین و خسرو کاملی است و قدری با بقیه شاهان متفاوت است. اما از لحاظ تاریخی بسیار کودکانه است که بپنداریم بزرگان ما امثال سعدی در طمع عطای شاهان بدانها میپیوستند. برای امثال سعدی تجربت شده بود که جز از مجرای دربار و کتابخانههای شاهی نمیتوان کتابهایی حتی ارجمند چون بوستان را برای آینده حفاظت کرد، وگرنه هیچ بعید نبود و نمینمود که همین کتاب ارزشمند بوستان بعد از مرگ سعدی از سبزی فروشی محل سر در آورد. از این دست شواهد تاریخی کم نیست چه کتابهای ارزشمندی که آستر کلاه نشدند.
سعدی از راه ارتباط با دربار سلاطین در پی تغییر مسالمت جویانه رفتار ایشان بوده است. سعدی دشمن حکومت نیست با آن سازش نمیکند منتقد آن هم نیست. بیش از آنکه سعدی سعدیِ منسوب به ابوبکر بن سعد بن زنگی باشد همان نام کوچکی است که پدرش برایش برگزید، مصلِح. منشی سیاسی که شاید به چشم نیاید ولی قهرمانانه است.
* کارشناس ارشد ادبیات فارسی و پژوهشگر ادبیات کلاسیک
نظر شما