خبرگزاری مهر-فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: قیام ۱۵ خرداد نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران بود. کشتار مردم بی دفاع در تهران، قم، شیراز، کاشان (آران و بیدگل) پیشوا، ورامین و.... در آن روز خونبار، این موضوع را برای ملت ایران روشن کرد که با شاه تنها به زبان زور میتوان سخن گفت و با سلاح آتشین میتوان روبه رو شد. در پی قیام ۱۵ خرداد، مبارزه پارلمانی، لیبرالیستی، دموکرات مابانه و مسالمت جویانه به کلی رنگ باخت. سازمانها و گروههای سیاسی که با اندیشه پارلمانتاریسم حرکت میکردند، بیش از پیش به حاشیه رانده شدند و از مردم بیشتر جدا ماندند. اندیشه جنبش قهرآمیز و مسلحانه در میان ملت ایران به شدت و سرعت رشد کرد. در حوزههای علمی، مراکز دانشجویی و در میان کسبه و بازاریها و … همه جا سخن از این بود که باید سلاح در دست گرفت و جهاد کرد.
شب ۱۲ محرم ۱۳۸۳ مطابق ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ حمله رژیم شاه به سنگر روحانیت آغاز شد. آدم دزدان سازمان امنیت، در مرکز و بسیاری از شهرستانها به آدم ربایی دست زدند و روحانیان مبارز، گویندگان اسلامی و پیروان راه خمینی را هر جا که یافتند دستگیر کرده به زندانها گسیل داشتند. ماشینهای ساواک تهران در تمام میدانها و خیابانهای تهران ایستاده بود و مأمورین ساواک و شهربانی گویندگان مذهبی و روحانیان مبارز را یکی پس از دیگری دستگیر و سوار ماشینها میکردند و آنگاه که ماشین پر میشد به زندان شهربانی گسیل میداشتند. برخی از روحانیان را که در مسیر نیافته بودند تحت تعقیب قرار داده، برای دستگیری آنان به منازلشان یورش بردند، دیری نپایید که زندان شهربانی تهران از صدها نفر روحانی پر شد به طوری که دیگر جایی برای خوابیدن و دراز کشیدن نبود.
اسامی برخی از دستگیرشدگان ۱۵ خرداد ۴۲ در پی آمده است:
جلال الدین آیت الله زاده، سید ابراهیم ابطحی، حسین اثنی عشری، عباسعلی اسلامی، حسین اشرف الواعظین، علی اصغر اعتماد زاده، سیدجواد الیاسی، محمد حسین بکایی، باب الله ثقه اسلامی، سید احمد حسینی، محمد هاشم دستغیب، محمود رأیی اخلاصس، عیسی سلیم پور اهر، محمد علی شرعی، ماشالله شریفی، محمد صادق صادقی خلخالی. سید احمد صفایی قزوینی، مجدالدین صفایی، مرتضی مطهری، سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مجد الدین محلاتی، محمدتقی فلسفی، ناصر مکارم شیرازی، عبدالعلی کنی، حسین غفاری و....
تجاوز به مقام قیادت
ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب ۱۵ خرداد را اعلام میکرد. کامیونهای نظامی در بیرون شهر قم متوقف شدند. صدها کماندو، چترباز و سرباز گارد که تا دندان به اسلحههای گرم و سرد مجهز بودند وارد قم شدند و در حالی که تلاش میکردند از هر گونه حرکتی که سکوت را بشکند خودداری کنند، به سوی خانه امام خمینی به راه افتادند. از ابتدای کوچه تا درب منزل او را که بیش از پانصد متر نبود تحت کنترل قرار دادند و درب هر خانهای سربازی گماردند. در اطراف منزل و باغ اناری که پشت منزل امام خمینی قرار داشت سنگر گرفتند و برای مقابله با هر گونه حادثه پیش بینی نشدهای آماده شدند. دهها کماندو و چترباز مسلح، یکباره از بام و دیوار به خانه امام یورش بردند و در ظرف یک چشم برهم زدن، سراسر حیاط، اتاقها، زیرزمین، پشت بام و همه جا را گردش و اشغال کردند، لیکن امام را نیافتند. دلهره و وحشت که سراپایشان را فراگرفته بود فزونی یافت، ترس و اضطراب بی اندازه در صدای لرزان و قیافه پریشان آنان به خوبی مشاهده میشد. گمان برده بودند که حتماً امام در داخل خانه دارای پناهگاه مستحکمی است که از طرف افراد مسلح محافظت میشود! و هر لحظه منتظر بودند که رگبار مسلسل محافظین خمینی آنان را به خاک و خون بکشد. رئیس شهربانی قم در گزارشی این طور بیان میکند:....پیش بینی میشد که در منزل خمینی عدهای مستحفظ وی باشند، لیکن در موقع دستگیری غیر از دو نفر مزبور در منزل وی کسی نبود و در منزل دامادش که خود وی دستگیر شد اشخاص متفرقهای دیده نشدند....
امام از اول محرم که در حیاط منزل او چادر زده بودند، شبها را در منزل فرزندش حاج سید مصطفی که مقابل منزل او بود، استراحت میکرد. در آن ساعت شب، تازه برای نماز شب از خواب برخاسته بود که سر و صدای ناهنجاری و غیرعادی، او را متوجه یورش دژخیمان شاه کرد. فوراً از جا برخاست و حاج سید مصطفی را که در حیاط در کنارش خوابیده بود بیدار کرد. حاج سید مصطفی چشم باز کرد و در جای خود نشست. ساعت ۴ پس از نیمه شب را نشان میداد. پدر را دید که به سرعت لباس می پوشد، زمزمه گنگ و مبهمی از خارج به گوش میرسید. نتوانست باور کند که این مزدوران شاه هستند که هجوم کردهاند. از جای برخاست و خود را به پشت بام رسانید. دید سراسر کوچه و اطراف منزل پر از سرباز مسلح و کماندو است که برق اسلحههای گرم و سرد در دست آنان منظره وحشتناکی پدید آورده بود. امام به پشت در آمده و گوش فرا داد. یقین کرد که ارتش شاه برای دستگیری او یورش آورده است. لحظهای مکث کرد تا ببیند چه میشود؟ لیکن صدای ضجه و ناله آن چندنفر که تحت شکنجه دژخیمان، سرسختانه مقاومت میکردند به گوشش رسید، صدای پیرمردی که از سپیده صبح تا پاسی از شب در هوای گرم خرداد پای سماور مینشست و خدمت میکرد، صدای آن رنجدیده ای که از بام تا شام چای میداد و از مراجعین پذیرایی میکرد و صدای بی پناهی که زندگی خود را رها ساخته و به عشق و علاقه خمینی به سوی قم آمده، با جان و دل کار میکرد، سخت خمینی را برآشفت به طور که دیگر نتوانست تحمل کند. از این رو، امام از خانه بیرون آمد و با صدای رسا اظهار کرد: روح الله خمینی منم! چرا اینها را میزنید؟
رئیس شهربانی قم در گزارش خود یادآور شده است: (… ضمناً خمینی در آن موقع بیدار و لباس پوشیده و حاضر و خود را معرفی نمود که روح الله خمینی من هستم به دیگران کاری نداشته باشید....)
مزدوران شاه در حالی که میکوشیدند بر اعصابشان مسلط شوند و با صدای لرزان و گرفته مرتب پاسخ میدادند: همه ارادت داریم! همه مومنیم! کسی را نمی زنیم! آدم دزدان رژیم با ترس و بیم و احتیاط، قائد بزرگ را محاصره و به ماشین فولکس واگن سیاه رنگی که دم درب خانه ایستاده بود سوار کردند و چند نفر از درجه داران و صاحب منصبان نیز که هنوز برای ما ناشناختهاند سوار شدند و ماشین را با هل دادن تا سر خیابان آوردند و از سر خیابان، امام را با یک سواری که از پیش آماده بود به تهران بردند.
تهران و قیام خونین ۱۵ خرداد
خبر دستگیری امام، تلفنی به مقامات برجسته روحانی، ملی و سیاسی پایتخت رسید. ساعتی بعد این خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد. تودههای مسلمان با شنیدن این خبر مدهوش و باورنکردنی از خانهها بیرون ریختند. مغازهها و دکاکین تعطیل شد. شور و غلغله همراه با قهر و خشم و غضب سراسر پایتخت را فرا گرفت. دانشجویان کلاسها را ترک گفته و در محوطه دانشگاه به تظاهرات پرداختند. واکنش بازداشت امام خمینی در تهران قبل از هر جای دیگر در دانشگاه بروز کرد. دانشجویان غیور با تظاهرات دسته جمعی و شعارهای انقلابی از دانشگاه خارج شدند و دامنه تظاهرات را به خیابانها کشانیدند و با فریاد: (خمینی را آزاد کنید) شور واحساسات تودههایی را که هنوز از دستگیری امام بی خبر بودند برانگیختند. پلیس، دانشگاه را تعطیل کرد و با تانک و توپ در محاصره قرار داد.
بارفروشان تهران به محض دریافت خبر دستگیری امام دست از کار کشیده با چوب و آهن و کارد و.... دسته به تظاهرات خشم آگین زدند. رئیس پلیس تهران طی تماسی تلفنی با طیب، درخواست کمک کرد که میدانیها را از تظاهرات ضد دولتی باز دارد، لیکن شادروان طیب پاسخ داد که تظاهرات جنبه مدهبی دارد و برای او ممکن نیست که بتواند مردمی را که روی مبانی مذهبی به پاخاسته اند از حرکت باز دارد. دامنه تظاهرات گسترش یافت، تظاهرکنندگان خشمگین با هدف سرنگونی رژیم شاه به پا خاسته بودند و در راه تسخیر مراکز دولتی و تصرف اداره رادیو و تسلیحات ارتش با همه نیرو تلاش میکردند. رژیم شاه که پایههای لرزان سلطنت خود را در خطر میدید، به خونریزی وحشتناکی دست زد و از کشتهها پشته ساخت. میزان قساوت و وحشیگری به پایهای بود که برخی از درجه داران و سربازانی که برای سرکوب خونین مردم به خیابانها آورده شده بودند، در بازگشت به پادگان اشک میریختند.
اعلام حکومت نظامی در تهران و بسیاری از شهرها
رژیم شاه که بیمناک و مضطرب بود، به منظور سرکوبی جنبش و خاموش کردن آتش انقلابی که میرفت تهران را شعله ور سازد، حکومت نظامی اعلام کرد و فرماندار نظامی تهران (نصیری جلاد) طی اطلاعیهای هر گونه رفت و آمد در پایتخت و حومه را از ساعت ۸ بعدازظهر ممنوع اعلام کرد و اگر جنبدهای در کوچه و خیابان تهران دیده میشد هدف قرار میگرفت.
با غروب آفتاب ۱۵ خرداد، شهر تهران در سکوت مرگبار و وحشت زایی فرو رفت. سیاهی خوفناکی همه جا سایه گسترد، پاسداران شب و سیاهی، یکه تاز میدان بودند. روی اجساد شهیدان و خون عزیزان ملت ایران که روی کف خیابانها دلمه شده بود پایکوبی میکردند، هر که تیراندازیهای گاه و بی گاه بر وحشت شب میافزودند و خواب و استراحت را از مردم پریشان تهران بیش از پیش سلب میکردند. صدای کامیونهایی که مرتب اجساد کشتگان را از گوشه و کنار خیابانها و کوچهها جمع آوری میکردند و به گورستان ها میبرد در تمام شب قطع نشد. نقل و انتقالات نظامی نیز به شدت ادامه داشت، تهران به صورت ویرانهای درآمده بود که از طرف قوای بیگانه اشغال شده باشد.
خون و آتش در دشت ورامین
اهالی پیشوای ورامین که بیشتر آنان کشاورز بودند، با دریافت خبر دستگیری امام، دست از کشب و کار کشیدند، و به تظاهرات خیابانی دست زدند و برای اعلام پشتیبانی از امام و اعتراض به دستگیری او برآن شدند تا تهران راهپیمایی کنند، از این رو، با شعارهای یا مرگ یا خمینی / خمینی خمینی تو فرزند حسینی / مرگ بر شاه به سمت تهران حرکت کردند. در میان راه شماری از مردم روستاهای آن حومه نیز به آنان پیوستند و راهپیمایی را جلوه و شکوه بیشتری بخشیدند. راهپیمایان پیشوا و حومه نزدیک ۴ بعدازظهر روز ۱۵ خرداد به ورامین رسیدند. اهالی ورامین که از بامداد آن روز با شنیدن خبر دستگیری امام به جنب و جوش و خشم و خروش آمده و با پلیس درگیر شده بودند، به استقبال راهپیمایان شتافتند و همراه آنان به تظاهرات و راهپیمایی به سوی تهران پرداختند. بسیاری از تظاهرکنندگان کفن بر تن کرده، در راه دفاع از اسلام، امام و مبارزه با رژیم شاه سر از پا نمیشناختند و به گفته برخی از کسانی که در تظاهرات آن روز حضور داشتند: پیوند بین مردم و مرجع طوری بود که مردم تا پای جان ایستاده بودند و جذابیت نهضت و راهپیمایی طوری بود که امکان برگشت برای هیچکس نبود که بتواند جمعیت را رها کرده و برگردد. مقامات شهربانی و ژاندارمری آن منطقه با دیدن انبوه تظاهرکنندگان و خشم و خروش آنان سخت وحشت کرده، به خود رخصت رویارویی با آنان را نمیدادند و از بیم حمله مردم، همه نیروها را در درون شهربانی و ژاندارمری گردآورده و به حال آماده باش نگاه داشته بودند و حتی برخی از پاسگاههای حومه را تخلیه کرده، همه نیروها را در مرکز گروهان در ورامین گرد آوردند. مردم بدون درگیری از برابر شهربانی گذشتند و مرکز گروهان ژاندارمری را نیز پشت سرگذاشتند و مسیر میان ورامین-پل کارخانه را رد کردند و با شتاب هر چه بیشتر به جانب تهران روان بودند. ساواک ورامین حرکت و راهپیمایی مردم را پی در پی به مرکز گزارش میکرد در یکی از این گزارشها آمده است: (.... عدهای حدود ششصد نفر که کفن پوشیده و شعار یا مرگ یا خمینی میدهند با پرچم سیاه از ورامین و امام زاده جعفر به طرف تهران حرکت کرده و هم اکنون از مقابل ژاندارمری ورامین هم گذشتهاند.)
تظاهرکنندگان در سرپل باقرآباد با جوخههای نظامی ارتش رژیم شاه رو به رو شدند که پیش فنگ کرده و آماده تیراندازی بودند و با بلندگو اعلام میکردند که مردم برگردید! مردم خشمگین بی اعتنا به اخطار نظامیان کوشیدند که به راه خود ادامه دهند و آنان را از سر راه خود کنار بزنند. یکی از جوانان به نام عزت رجبی در حالی که لباسهای خود را از تن درآورده بود و قمه ای در دست داشت، بی پروا به کماندوهای شاه حمله کرد، لیکن پیش از آنکه بتواند خود را به آنان برساند در خاک و خون غلتیده و شهید شد. به دنبال او امیر معصوم شاهی که به شهادت رسید، لیکن این آدم کشیها نتوانست تظاهرکنندگان را به عقب نشینی وادار کند و از راهپیمایی به سوی تهران بازدارد. کماندوهای شاه به تعقیب مردم پرداختند به هر زخمی و یا شهید که رسیدند با سرنیزه آنان را مورد حمله قرار دادند و موجودی جیبهایشان را غارت کردند. با چرخ سنگین تانکها گوشت و استخوانشان را در هم کوبیده و جمجمههایشان را خرد کردند، به طوری که شناخت اجساد آن به خون خفتگان حتی برای نزدیکشان دشوار بود. بدین سان آنان بازیگران دست خون شدند....
نظر شما