ما بیش از دو سده است که سعی کردهایم که با شئون و وجوه مختلف تمدن غربی ارتباط برقرار کنیم. این ارتباطها هم به بخشهای تکنولوژیک و علمی مربوط میشوند و هم جنبههای نظری را در بر میگیرند. در وجوه نظری هم وزن و اهمیت تفکرات فلسفی بیش و پیش از حوزههای دیگر به چشم میآید چرا که اگر غرب غرب است به جهت آرای و اندیشه های فلسفی – نظری است که فیلسوفان غربی آن را پی گرفتهاند. بی جهت نیست که دکارت را نه تنها پدر فلسفه جدید که پدر تمدن و فرهنگ جدید هم قلمداد میکنند.
با چشم اندازی که متفکران مختلف فراروی بشر قرار دادند حوزه ای به نام مدرنیته قدرت بسط پیدا کرد. حتی طرح و پروژه فکری بسیاری از دانشمندان دنیای جدید چون گالیله و نیوتن و برونو بدون تأملات نظری قابل رد یابی نیست. طرفه آنکه حتی این عالمان خود فیلسوفان مطرح به حساب میآمدند. همین نکته ضرورت فهم جدی آثار و متون فلسفی تمدن جدید را به ما گوشزد می کند. به تعبیر دیگر ، نمی توان بدون فلسفهشناسی به غربشناسی رسید. ما البته بسی دیر پی بردهایم که برای فهم غرب باید فلسفه آنها را بخوبی شناخت و اگر تا کنون نتوانستهایم به ارتباطی منطقی با تفکر و تمدن غرب دست یازیدم در بخش مهمی این امر به جهت خللهایی است که در ارتباط با فلسفه مغرب زمینیان با آن روبرو بوده ایم.
فهم فلسفه غربیان اما به گفتگو و مکالمه ای جدید با این فلسفه محتاج است. هر گفتگویی هم به مبنایی نیاز دارد که با تکیه بر آن به سراغ آرایی دیگر رفت که آن آرا هم مبنای خاص خود را دارند. اگر متفکرانی تصریح کرده اند که هیچ تفکری بدون سنت صورت نمی گیرد به جهت اهمیتی است که این مبنا برای تفکر دارد. اگر فلسفه اسلامی از این منظر اهمیتی برای ما دارد آن است که مبنایی فراهم می کند که ما با آن بتوانیم گفتگویی بهینه و مطلوب را با تفلسف پربار غربی سامان دهیم. اما در این میان مشکلی که به چشم می آید مشکل زبانی است. زبان فلسفه غرب بیشتر انگلیسی و در گام بعد آلمانی و فرانسوی است در حالی که زبان فلسفه اسلامی عربی و در گام بعد پارسی است و همین وزن و اهمیت ترجمه را به ما گوشزد می نماید. ترجمه البته از فلسفه وزریدن و تفکر کردن فلاصله دارد اما شرط لازم برای هرگونه تفکر و مکالمه ای است.
کارنامه ما از جهت ترجمه آثار فلسفی بخصوص بعد از انقلاب اسلامی بد نیست. آثار بسیاری از زبانهای اروپایی و غربی به فارسی ترجمه شده اند و همین امر توانسته ما را با برخی از وجوه تفلسف غربی آشنا کند. وقتی می گوییم این کارنامه بد نیست بدین نکته التفات داریم که ما از وضعیت مطلوب در این زمینه فاصله داریم. مـتأسفانه بسیاری از مهمترین آثار فلسفه غرب به پارسی ترجمه نشده اند. پاره ای از آثار هگل و کانت به عنوان معروف ترین متفکران جهان جدید به فارسی ترجمه نشده اند و اگر به قرن بیستم بیاییم کثیری از آثار مهم موجودند که چه در فلسفه تحلیلی و چه در فلسفه قاره ای تأثیرگذار بوده اند اما در برخی مواقع ما نام آنها را هم نمی دانیم. این یک نقیصه مهم برای فرهنگی است که قصد برقراری ارتباط با تفکر غربی را دارد.
نکته ای که در این زمینه چشمگیر است این است که بسیاری از ترجمه های موجود هم با تلاش فردی صورت گرفته و کمتر اندیشه و سیاستی کلی پشت این ترجمه ها موجود بوده اند. این در حالی است که بسیاری از کشورها سیاستهای میان مدت و درازمدتی برای برقراری ارتباط با فلسفه غرب پیش روی خود داشته اند. کافی است نگاهی به یکی از معدود طرحهایی که از سوی بخش دولتی در این زمینه صورت گرفته یعنی ترجمه تاریخ کاپلستون بیندازیم و وضعیت اسفناک انتشار آن را مرور کنیم تا دریابیم وضعیت ما در این زمینه تا چه اندازه جای انتقاد دارد. ما بیش از سی سال است تلاش کرده ایم این مجموعه نه جلدی را ترجمه کنیم و هنوز دو جلد از این مجموعه به دلایلی کاملاً معلوم یعنی بی برنامگی و عدم جدیت و سهل انگاری روانه بازار نشر نشده اند.
همین چند وقت پیش بود که مراسم بزرگداشت دکتر مهدوی برگزار شد و سخنرانان این مراسم تأکید کردند که دکتر مهدوی نفشی موثر در شکوفایی گروه فلسفه دانشگاه تهران داشته است. اگر این گروه همچنان به عنوان یکی از مهمترین متولیان فلسفه در ایران شکوفا است باید پرسید که تا چه اندازه در زمینه گسترس فلسفه در ایران و ترجمه و تألیف آثار فلسفی موثر بوده است. این گروه لااقل می توانست پیگیر ترجمه کتابی شود که چه در مقطع کارشناسی و چه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در این گروه تدریس می شود.
متأسفیم که گوشزد کنیم کارنامه این گروه فلسفی اصلاً درخور نیست. وضعیت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه به عنوان یکی دیگر از متولیان فلسفه در ایران هم تفاوت چندانی با وضعیت گروه فلسفه دانشگاه تهران ندارد. ما اگر خواهان آنیم که تفکر فلسفی در دیار ما رشد کند راهی جز آن نداریم که وضعیت ترجمه آثار غربی را به عنوان شرط لازم – و نه کافی تفکر – جدی بگیریم. به نظر می رسد حرکات فردی و شخصی در این زمینه در وضعیت خوبی داشته و دارند و حالا نوبت آن است که نهادهای رسمی که متکفل بهبود فلسفه در ایران زمین هستند به بخشی از وظایف مهم و حساس خود عمل کنند. تکرار کنیم که وضعیت نابسامان ما در زمینه ترجمه مجموعه تاریخ فلسفه کاپلستون نشان از وضعیت بغرنج متولیان رسمی فلسفه در ایران زمین دارد.
نظر شما