کتاب "جمهوری" افلاطون این سوال ساده را مورد کاوش فرار می دهد که آیا همیشه عادل بودن بهتر از ناعادلی است. این معما در کتاب اول طرح می شود و گلاوکون (Glaucon) و آدیمنتوس (Adeimantus) در ابتدای کتاب دوم موضوع را بسط و توصیح می دهند.
سقراط برای پاسخ به این سوال به تامل بسیار پرداخت و به بسط موضوع یک شهر خوب همت گماشت؛ اینکه یک شهر خوب، عدل است و عدالت به عنوان فضیلت یک شهر به تبیین عدالت به عنوان خوبی یک انسان کمک می کند. سقراط در نهایت، با تبیین ویژگی های عدالت در قالب خوبی انسانی به پاسخ سوال در پایان کتاب چهارم نزدیک می شود اما با دفاع از بعضی ویژگی های چالشی تر شهر خوب، بحث او ناتمام و به سمت وسوی دیگر کشیده می شود.
او در کتاب های پنج تا هفت، با بحث از این موضوع که شهر عادل و انسان عادلی که او از آنها صحبت به میان می آورد خوب و در اصل امکان پذیر است، این چالش را ادامه می دهد. سقراط بعد از تامل و تعقل بسیار، در کتاب هشتم و نهم، سه دلیل را مبنی بر ارجحیت عادل بودن نسبت به ناعادلی ارائه می کند. پس از آن، سقراط با نشان دادن ارجحیت عادل بودن نسبت به ناعادل بودن و متقاعد ساختن گلاوکن و آدیمنتوس نسبت به این مسئله، با انتقاد از ادله شعرا در ارائه حقیقت و طرح یک افسانه جدید در حمایت ادله خود، در کتاب دهم از مسئله مطرح شده خود حمایت می کند.
همچنین، سرآغاز گفتار افلاطون در جمهوری، مسئله عدل است. افلاطون سه نظریه رایج زمان را در باره عدل رد می کند. یکی نظریه ای که معنای عدل را ادای دین می داند. دوم نظریه ای که سوفسطاییان به آن می پرداختند و ادعا می کردند که عدل مانند همه مفاهیم مطلق اخلاقی در حقیقت وجود ندارد بلکه طبقه حاکم هر جامعه آنچه که به نفعش باشد به صورت قانون درمی آورد. مطابق نظریه سوم، عدل محصول نوعی توافق و تبانی اجتماعی است و افراد به این جهت به مراعات قواعد اخلاقی رضایت میدهند که سود و صلاح شخصی خود را در آن می بینند و هرگاه خلاف این رخ دهد و آن قواعد به صرفه ایشان نباشد، از بد رفتاری و نادرستی پرهیز نخواهند کرد.
به طور کلی زمینه سخن افلاطون در تعریف عدل آن است که معنی عدل را مانند مفاهیم خوبی و زیبایی و دلیری هنگامی درست درمی یابیم که آن را نه به لحاظ فردی بلکه از دیدگاه اجتماعی و کلی بنگریم و این توجه به کلیت یا همه نگری یکی از خصوصیات نظام فکری افلاطون است.
مسئله دیگر اینکه نقطه تمرکز کتاب جمهوریت افلاطون بر اخلاق است؛ بحث از چیستی عدالت فضیلت و چرایی عادل بودن شخص. با این همه به خاطر ارتباطی که در بحث سقراط میان عدالت شخصی و مسئله عدالت در شهر وجود دارد و ادعایی که در مورد چگونگی ترتیب یافتن شهرهای خوب و بد مطرح شده است، کتاب جمهوری عکس العمل های مربوط به مسائل سیاسی را تقویت کرده است. نه بدین معنا که اخلاق و سیاست از دغدغه های جمهوریت بهره می برند. آنچه که در کتاب پنج تا هفت در خصوص چگونگی امکان وجود یک شهر خوب و یک شخص خوب آمده، همان چیزی است که از چگونگی ایفای نقش دانش شامل بحث از چیستی دانش و غایات آن، آمده است.
از سوی دیگر، نخستین نکتهای که در خواندن کتاب جمهوری میتواند مایه اشتباه شود عنوان آن است. زیرا خواننده امروزی ممکن است از آن، چنین دریابد که موضوع کتاب، به نوع خاصی از حکومت یعنی نظام جمهوری (در برابر پادشاهی) مربوط میشود و حال آنکه چنین نیست و واژه یونانی عنوان یعنی پولیتیکا و معادل لاتینی آن رسپوبلیکا صرفاً به معنای کشور یا جامعه یا سازمان حکومت است و در یونان، حکومتها خواه جمهوری یا پادشاهی یا اشرافی را به همین عنوان کلی مینامیدند و اما مطالب جمهوری، علاوه بر انتقاد از حکومتهای موجود، که مجملی از آن را باز گفتیم، به طور عمده به کلیات سیاست و تربیت و فلسفه اختصاص دارد و کمتر به جزییات میپردازد و مباحثش نیز در همه جا به مسائل اخلاقی بر میگردد.
علت این امر، سادگی نسبی بافت زندگی اجتماعی در شهرهای یونان بود که مردشان میان اخلاق و سیاست فرقی نمینهادند یعنی باور نداشتند که میتوان رفتار خصوصی فرد را از اصول حکومت جدا کرد بلکه بر آن بودند که قانون کشوری، سرچشمه همه موازین زندگی آدمی است و فضیلت فردی با فضیلت سیاسی یکی است. این اعتقاد، باعث شد که یونانیان در قیاس با ملتهای دیگر کمتر خودپرست به بار آیند و برخلاف رسم امروز، سیاست و اخلاق را پیوسته به هم بدانند.
بعد از اخلاق، مسائل تربیتی، مهمترین موضوع مباحث جمهوری را تشکیل میدهد و سبب این هم آن بود که چنانکه پیشتر گفتیم به اعتقاد افلاطون تا زمانی که فیلسوفان به فرمانروایی نرسند دردهای بشر درمان نخواهد شد. از این رو مهمترین کار در سیاست، تربیت کردن فیلسوفان برای فرمانروایی است و اگر این تربیت درست انجام گیرد میتوان همه امور کشوری را به خاطر آسوده به کف تدبیرشان سپرد. به علاوه چون جمهوری بعد از تاسیس آکادمی نوشته شد و در حکم مرامنامه آن به شمار میرفت و مهمترین مقصود افلاطون از تاسیس آکادمی، تربیت فیلسوفان کشوردار، طبعاً افلاطون در آن، به امور تربیتی اعتنا تام داشته است و به همان اندازه از اخلاق و تربیت و فلسفه بحث کرده است که از سیاست.
نظر شما